‹اغمــٔـا›
به قول شاعر:
بگذارید و بگذرید، ببینید و دل مبندید، چشم بیندازید و دل مبازید، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت . .
میفهمید چقدر سخت است که سکوت کنید و هیچ نگویید درحالی که ذرهذرهٔ وجودتان میخواهد منفجر شود ؟
میدانم چرا هیچ گاه یاد من نیستی؛
من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی . .
انسان ها به زخم ها بیشتر میاندیشند تا مرحم ها:))))!
باز خواهی گشت
همانگونه که در خواب دیده بودم
در میزنی . .
و مَن
مَن اما دیگر پشت ِ هیچ دری
منتظر هیچ کس نیستم ؛