میخواست از همهچیز و همهجا بکند و برای یک بار هم که شده خود را واقعا رها و آزاد احساس کند.
‹اغمــٔـا›
؛
شدیدا احساس میکنم که دارم از پرتگاه میفتم پایین و به زور با دستام یه جا رو گرفتم که نیفتم؛ زندگی هم بالاسرم ایستاده و داره پاهاشو روی دستام فشار میده..
خیلی وقتا هم حس ناکافی بودنت صرفا به خاطر اینه که مدام داری زور میزنی که درست بودنت رو در جای غلط اثبات کنی.!
آدم درست دقیقا همونجایی که انتطارشو نداری و بیخیال همه چی شدی میاد و یه گل میکاره وسط قلبت.
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
پشت هر کاری که کسی براتون انجام میده، کلی ذوقه لطفا کورش نکنید:))!