‹اغمــٔـا›
ما انسان ها موجودات بی رحمی هستیم.. به خاطر کسی که دوستمان ندارد؛ کسی که دوستمان دارد را از خود میر
گویی مردمانش ناشنوا بودند...
صدای شکستن هیچ دلی را نمیشنیدند:).
#دست_نوشته
اکنون من در خیابان هایِ این شهر گمشدهای که هیچکس دنبالم نمیگردد هستم ؛ مدام درحالِ فرار از چیزی به نام "من" بیشتر و بیشتر گم میشوم.
به شانهام زدی که تنهاییام را تکانده باشی ؛
به چه دل خوش کردهای ؟! تکاندنِ برف از شانههای آدم برفی؟(((:
مگر این نیست که هرچیزی به آخر میرسد؟ شب به آخر میرسد ، روز به آخر میرسد ، هفته ، ماه ، سال ، ما.
نه حوصله شکایت دارم و نه میتوانم خود را گول بزنم و نه غیرت خودکشی دارم ، فقط یک جور محکومیت است که در محیط گند بی شرم باید طی کنم ، همه چیز بن بست است و راه گریزی هم نیست . .
‹اغمــٔـا›
آلبر کامو یه جایی میگه:
من نمی دانم گناه چیست
آنها فقط به من فهمانده
بودند، که من مقصرم !