‹اغمــٔـا›
؛
نفرت در وجودم زبانه میکشد.
خستگی آنن ریشه میزند در من.
غم روحم را در آغوش میگیرد.
زندگی دست و پاهای آزادی را میگیرد که نگریزد.
و مرگ با سیاهی خود در وجود تاریک من حل میشود و همه چیز در پیش دیدگانم محو میشود.
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
کاش وسط این زندگی یه اتفاق خوب یهو پاش پیج میخورد و میوفتاد:))!
میدانی؛ من خواب را دوست دارم
هرگاه که بیدارم زندگیام تمایل عجیبی به فروپاشی دارد!