🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
💠 #احادیث_اهل_بیت 💠
#حدیث950🔶
#امام_رضا عليه السلام
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَنَا یَوْمَئِذٍ وَاقِفٌ وَ قَدْ کَانَ أَبِی سَأَلَ أَبَاهُ عَنْ سَبْعِ مَسَائِلَ فَأَجَابَهُ فِی سِتٍّ وَ أَمْسَکَ عَنِ اَلسَّابِعَةِ فَقُلْتُ وَ اَللَّهِ لَأَسْأَلَنَّهُ عَمَّا سَأَلَ أَبِی أَبَاهُ فَإِنْ أَجَابَ بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِیهِ کَانَتْ دَلاَلَةً فَسَأَلْتُهُ فَأَجَابَ بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِیهِ أَبِی فِی اَلْمَسَائِلِ اَلسِّتِّ فَلَمْ یَزِدْ فِی اَلْجَوَابِ وَاواً وَ لاَ یَاءً وَ أَمْسَکَ عَنِ اَلسَّابِعَةِ وَ قَدْ کَانَ أَبِی قَالَ لِأَبِیهِ إِنِّی أَحْتَجُّ عَلَیْکَ عِنْدَ اَللَّهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ أَنَّکَ زَعَمْتَ أَنَّ عَبْدَ اَللَّهِ لَمْ یَکُنْ إِمَاماً فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی عُنُقِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ نَعَمْ اِحْتَجَّ عَلَیَّ بِذَلِکَ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا کَانَ فِیهِ مِنْ إِثْمٍ فَهُوَ فِی رَقَبَتِی فَلَمَّا وَدَّعْتُهُ قَالَ إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا یُبْتَلَی بِبَلِیَّةٍ أَوْ یَشْتَکِی فَیَصْبِرُ عَلَی ذَلِکَ إِلاَّ کَتَبَ اَللَّهُ لَهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی وَ اَللَّهِ مَا کَانَ لِهَذَا ذِکْرٌ فَلَمَّا مَضَیْتُ وَ کُنْتُ فِی بَعْضِ اَلطَّرِیقِ خَرَجَ بِی عِرْقُ اَلْمَدِینِیِّ فَلَقِیتُ مِنْهُ شِدَّةً فَلَمَّا کَانَ مِنْ قَابِلٍ حَجَجْتُ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ قَدْ بَقِیَ مِنْ وَجَعِی بَقِیَّةٌ فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ عَوِّذْ رِجْلِی وَ بَسَطْتُهَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لِی لَیْسَ عَلَی رِجْلِکَ هَذِهِ بَأْسٌ وَ لَکِنْ أَرِنِی رِجْلَکَ اَلصَّحِیحَةَ فَبَسَطْتُهَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَعَوَّذَهَا فَلَمَّا خَرَجْتُ لَمْ أَلْبَثْ إِلاَّ یَسِیراً حَتَّی خَرَجَ بِیَ اَلْعِرْقُ وَ کَانَ وَجَعُهُ یَسِیراً.
اصول کافی / ترجمه مصطفوی ؛ ج ۲ , ص ۱۶۵
🔹◾️◾️🔹
حسین بن عمر بن یزید گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم و در آن زمان واقفی مذهب بودم (امامت آن حضرت را قبول نداشتم) و همانا پدر من از پدر او هفت مسأله پرسیده بود که شش تای آن را جواب گفته و هفتمینش را پاسخ نگفته بود، من گفتم: بخدا که آنچه را پدرم از پدرش پرسیده، من از او میپرسم اگر مانند پدرش جواب گفت، دلیل بر امامت اوست، پس من پرسیدم و او هم آن شش مسأله را مانند جواب پدرش بپدرم پاسخ گفت، و در مقام جواب حتی حرف «واو» و «یائی» هم زیاد نکرد و از هفتمینش خودداری کرد، و پدرم بپدر او گفته بود: من روز قیامت نزد خدا علیه شما احتجاج میکنم، برای اینکه عقیده داری عبد اللّٰه (برادر بزرگترت) امام نیست حضرت دست بگردنش نهاد و فرمود: آری نزد خدای عز و جل بر این مطلب علیه من احتجاج کن، هر گناهی داشت بگردن من باشد. چون من با آن حضرت خداحافظی کردم فرمود: هیچ یک از شیعیان ما نیست که ببلائی گرفتار شود و یا بیمار گردد و بر آن بلا و مرض شکیبائی ورزد، جز اینکه خدا اجر هزار شهید برایش نویسد، من با خود گفتم: بخدا راجع باین موضوع که سخنی در میان نبود!! چون رهسپار شدم در بین راه عرق المدینی در آوردم (و آن ریشه ایست که در پای انسان پیدا میشود و دردش شدت میکند) و من از این مرض سختی کشیدم، چون سال آینده شد بحج رفتم و خدمتش رسیدم، هنوز اندکی از درد باقیمانده بود، من بحضرت شکایت کردم و عرض نمودم: قربانت، بپایم دعای دفع بلائی بخوانید - و پایم را در برابرش دراز کردم - بمن فرمود این پایت را باکی نیست، پای سالمت را بمن نشان ده، من آن پایم را در برابرش دراز کردم. حضرت دعای تعویذ خواند، چون بیرون رفتم، طولی نکشید که آن ریشه بیرون آمد و دردش اندک بود.
📚الکافی , جلد ۱ , صفحه ۳۵۳
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
❇️ @Ahaadith_Ahlebait❇️}