eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪربلا خانہ مایے و همین دورے تو سر مـا دلـشـدگانٺ چہ بلایـے آورد من ملَڪ بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد و دمـش گـرم چہ جایـے آورد @AhmadMashlab1995
🍃🌸 🌿توسل به امام زمان مادر بزرگوار شهید توکلی، می‌گوید: «حبیب‌الله، دوران نوجوانی و جوانی پرحادثه‌ای داشت. حتی چندین‌بار هم طعم مرگ را چشید.» تصادف شدید در خیابان و هم‌چنین غرق شدن در دریا نمونه‌هایی از حادثه‌های پرخطر این شهید بود. یک روز حبیب‌الله حالش بد شده و بیماری سرخجه گرفته بود و بر اثر شدت بیماری در حال جان سپردن بود. مادر شهید توکلی می‌گوید من باور نداشتم و از خدا خواستم که حبیب را به من بازگرداند. مادر حبیب‌الله دست به دامان صاحب‌الزمان (عج) می‌شود و با امام خود عهد می‌بندد که پسرش را تا وقت سربازی به او برگرداند و بعد از آن در راه خدا تقدیم کند... 📚موضوع مرتبط : @ahmadmashlab1995🌸🍃
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
🌠☫﷽☫🌠 بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب... ⁦⁉️⁩چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁦⁉️⁩ 🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه... حاج قاسم سلیمانی می گفت: در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچه‌های حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن. از رادیو و تلویزیون حزب الله و مناره‌های مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد! ⁦🤲🏻⁩ در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری چه اتفاقی افتاد⁦⁉️⁩چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁦⁉️⁩ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه به یاری خدا پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
✨🍂ما اَضْـيَقَ الْطــُّرُقَ عَلـیٰ مَنْ لَـمْ تَـڪُنْ دَليـلَـهُ چہ >تنگ🍃< استـــ راه‌هـا بر ڪسـي‏کـه راهنمایش✨ نباشے... 🤲 @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• بـہ ایـن اصل☝️خیلی #اعتقاد داشت ڪه اگه #واقعـاً کاری رو بـرای خ
✨رفتارشان را توی هیئت🏴 برانداز می‌کردم. یک‌سره با هم می‌پریدند و حسابی جفت‌وجور بودند.💞 رفاقتشان رگ‌وریشه داشت. محمدحسین و رفقایش آخر هیئت 🏴می‌ماندند و با بچه‌ها قاطی می‌شدند. می‌آمدند کفش‌ها👞 را واکس می‌زدند. کار کوچکی بود، ولی به‌چشم من خیلی بزرگ می‌آمد.🍃 دغدغه داشتند ما با چه برمی‌گردیم. وسیله داریم یا نه. اینکه کسی پیاده 🚶از هیئت برنگردد، برایشان مهم بود. محمدحسین می‌گفت: «این‌ها ماشین🚗 ندارن، تک‌تک برسونیدشون». 🌹 🍀 ↧ʝσɨŋ↧ ♡:) @AhmadMashlab1995∞♡
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید نعمت الله واحدی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:1فروردین سال1378🌷 🍁محل ولادت:افغانس
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید رضا دامرودی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:سال1367🌷 🍁محل ولادت:سبزوار🌷 🍁شهادت:25مهرماه سال1394🌷 🍁محل شهادت:سوریه🌷 🍁نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی و بر اثر اصابت تیر به ناحیه سر به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔 پ.ن: به نظرم اگر خودتون برید و نحوه شهادت شهید دامرودی رو بخونید بهتره...🌹 نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه کپی بدون نام نویسنده🚫 @AhmadMashlab1995
پست فیسبوک 🌸🌷 ♡| @AHMADMASHLAB1995
# " وَ بِجَنابِڪَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدني... " {وچه‌خوشبختم‌من‌ڪه‌تـو‌رادارم..} ♥️ الان یهویےسلـام بدیم بہ آقامون 😍 🥀@Ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حجاب_من #قسمت_سی_و_یک نازنین پشت گوشی جیغ کشید گفتم آرومتر چرا جیغ میکشی گوشم کر شد. آره ف
همه ی وسایلام بااون برخورد اتفاقی پخش زمین شده بود خم و شد برشون داشت بلند وشد و گرفت سمتم و عذر خواهی کرد نگاهش کردم آقا محمد بود منم در جواب گفتم خواهش میکنم. ازش گرفتم و تشکر کردم رفتم کنار از سر راهش رفتم پیش مریم از خجالت آب شده بودم مریم_ خاک تو سر دستو پا چلفتیت من:به من چه اون خورد بهم با هم رفتیم بیرون یه نیمکت تو حیاط دیدم همونجا نشستیم چیپسامونو باز کردیم شروع کردیم به خوردن وقتی همه ی خوراکی هامونو خوردیم و یکم حرف زدیم موقع اذان شد من: مریم بریم نماز مریم_ بریم مریم باحجاب نیست اما همیشه نمازشو میخونه نميدونم چرا چادری نیست تا حالا نشده در مورد حجاب و چادری شدن باهاش حرف بزنم ... با هم رفتیم نمازخونه رو پیدا کردیم وضو داشتم ولی تجدید وضو کردم مریم وضو گرفت و بعد رفتیم داخل نمازخونه چادرمو با چادر نماز عوض کردم، مریمم یه چادر سر کرد و شروع کردیم به نماز خوندن نمازمون تموم شد خیلی آروم شدم نشستم تسبیحمو از گردنم در آوردم و شروع کردم به ذکر گفتن اصولا جاهایی که میدونم ممکنه با دیدن تسبیح تو دستم مسخرم کنن میندازمش به گردنم تسبیحمو بوسیدم و دوباره انداختم به گردنم دعا کردم. با خدای خودم دردو دل کردم مریم گفت تموم نشد؟ از جام بلند شدم مهر و چادرو گذاشتم سر جاشون و چادر خودمو سر کردم _ بریم مریم گفت چه عجب رفتیم بیرون که همزمان آقا محمد از طرف مردونه اومد بیرون ای بابا عین جن میمونه هرجا میریم هست عجب گیری کردیما رفت سمت کلاس که ماهم بهش رسیدیم درو باز کرد و کنار کشید مریم رفت تو بعدم من آروم تشکر کردم و گفت خواهش میکنم پشت سرم اومد داخل و درو بست @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حجاب_من #قسمت_سی_و_دو همه ی وسایلام بااون برخورد اتفاقی پخش زمین شده بود خم و شد برشون داشت ب
رفتیم یه جا نشستیم چند دقیقه بعد استاد اومد دوباره همونجوری شروع به نوشتن کردم کل روز اول دانشگاه همینطور گذشت ساعت 6 غروب بود که کلاسمون تموم شد زنگ زدم ماشین بیاد دنبالمون و بعد رفتیم نماز خوندیم .... یک ساعت بعد خونه بودم خیلی گشنم بود عصرونه خوردم تا شام آماده بشه بعدم رفتم درسای امروزو خوندم چون حوصلم سر رفته بود یک روز درمیون دانشگاه داریم یعنی پس فردا الان درس بخونم فردا هم که بیکار هوراا دو ساعت بعد آخیش تموم شد...خسته شدم اینقدر درس خوندم یه فکری به سرم زد گوشیمو برداشتم پیامو نوشتم سلام نازنین جون خوبی؟ چه خبر؟ اقا طاها خوبه؟ 2 دقیقه بعد جوابش اومد نازنین_ سلام عزیزم ممنون تو خوبی؟ خبر سلامتی. طاها هم خوبه سلام میرسونه تو چه خبر؟ دوباره تایپ کردم تشکر منم خوبم. سلامت باشن،خبری نیست. راستی فردا چه کاره ای؟ نازنین_ هیچی بیکار چطور؟ دوباره نوشتم: هیچی میخواستم بگم میای فردا از صبح تا غروب بریم بیرون؟ البته با خانواده نازنین_ صبر کن به طاها بگم ببینم چی میگه پیامک بعدی:باشه بگو اگه قبول کرد منم به مامانم میگم بابام که نمیاد ما دوتا تنها بودیم گفتم بریم یه جایی نازنین_ باشه چند دقیقه دیگه بهت خبر میدم پیامک بعدی:باشه منتظرم مامان صدام کرد مامان:زینب؟ بیا شام گوشیو گذاشتم رو میز کنار تختم رفتم شام خوردم ظرفارم جمع کردم 20 دقیقه بعد برگشتم تو اتاقم نشستم رو تخت و تکیه دادم گوشیمو برداشتم باز کردم پیام اومده بود از طرف نازنین نازنین_ زینب جونم طاها قبول کرد گفت اتفاقا مونده بودم فردا چیکار کنم براش نوشتم : میشه ساعت و محلو بهم بگی که با ماشین هماهنگ کنم؟ میخوام به مامانمم بگم. راستی نرگس جون مامان آقا طاها و اقای شمسم میگین بیان؟ دوست دارم دوباره ببینمشون @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حجاب_من #قسمت_سی_و_سه رفتیم یه جا نشستیم چند دقیقه بعد استاد اومد دوباره همونجوری شروع به نوش
۵ دقیقه بعد جوابش اومد نازنین_ چیزایی که گفتی به طاها گفتم این جوابو داد منم برات کپی کردم اولاً بهش بگو آبجی خانم مگه من مُردم که میخوای با آژانس بیای. به مامان هم گفتم فردا آماده باش با زینب خانوم اینا بریم گردش کلی خوشحال شد و بابارم راضی کرد. مکان هم چند جا میریم هم زیارتی هم تفریحی. فردا صبح ساعت 8 در خونتونیم آدرستونم که بلدم خودم منم نوشتم:عالیه ممنون. در ضمن شما هم بهش بگو ممنونم آقا داداشِ مهربون استیکرخندید و فرستاد و در کنارش نوشته بود:چشم حتما گوشیو گذاشتم رو تخت و رفتم پیش مامان بهش گفتم قبول نمیکرد میگفت چرا گفتیو من حوصله ندارمو زشته با اونا بریم غریبن و...... بالاخره بعد از کلی اصرار مامان قبول کرد البته با اجازه ی بابا یه لیست بلند بالا از خوراکی و هله هوله نوشتم دادم به بابا و فرستادمش مغازه نیم ساعت بعد برگشت 4تا نایلون دستش بود پریدم تو نایلونارو نگاه کردم چیپس. لواشک. قهوه. نسکافه.ویفر و هزارجور هله هوله ی دیگه مواد ماکارانی هم گفته بودم خرید و الان میخوام ماکارانی درست کنم برای فردا گفتم:دستت درد نکنه بابایی پریدم بوسیدمش بابا خندیدو اونم بوسم کرد شروع کردم به درست کردن 2 ساعت بعد تموم شد مامانو صدا زدم بیا ببین خوبه؟ مامان اومد تو آشپز خونه به ماکارانی نگاه کرد و گفت: قیافش که خوبه یکم ازش خورد_ مزشم خوبه آفرین لبخند زدم. وقتی مامان میگه خوبه یعنی خیلی خوبه و گفت 5 دقیقه دیگه زیر قابلمرو خاموش کن گفتم چشم از آشپزخونه رفت بیرون منم وایسادم وقتی غذا کامل پخت زیرشو خاموش کردم رفتم بیرون خوراکیا و وسایلی که میخواستم همرو برداشتم رفتم از تو اتاق کولمو آوردم و همونطور که فیلم نگاه می کردیم گذاشتمشون تو کوله ماکارانی هم که صبح گرم میکنم میدم مامان بزاره داخل سبد لباسامم آماده گذاشتم رفتم مسواک زدم گرفتم خوابیدم ...... با صدا و تکون دادنای بابا از خواب بیدارشدم سلام ساعت چنده؟ بابا_ سلام دختر گلم الان اذان میگن یه خمیازه کشیدم و بلند شدم مامان هم بیدار شده بود داشت از اتاق میومد بیرون رفتم وضو گرفتم اومدم نمازمو خوندم. بعد دو ساعت صبحانه خوردم بعدشم رفتم به مامان کمک کردم میوه و این چیزارو که برداشته بود باهم گذاشتیم تو سبد مامان ماکارانیم گذاشت گرم بشه ساعت 7 شده بود رفتم لباس بپوشم مانتو آبی آسمانیم که خیلی خیلی قشنگ بود با شلوار لی آبی تیره و شال همرنگشو پوشیدم کوله و کتونیمم همونایی که مدل لی هستن انتخاب کردم کاملا که آماده شدم به ساعت نگاه کردم 5 دقیقه به 8 سریع رفتم بیرون دیدم مامان آمادست چادرمم سر کردم سبدو برداشتم از پله ها بردم پایین اووف نفسم در اومد دوباره اومدم بالا کولمو برداشتم که گوشیم زنگ خورد نازنین بود سریع جواب دادم الو سلام نازنین جون نازنین_ سلام عزیزم ما رسیدیم محلتون باشه عزیزم ما آماده ایم االن میایم جلوی خونه نازنین_ باشه گوشیو قطع کردم به مامان گفتم بیاد پایین خودمم رفتم سر کوچه که راهنماییشون کنم آخه وسیلمون زیاد بود نمیشد اینهمه راه دوتایی بیاریمشون رسیدم سر کوچه همزمان دیدم رسیدم سر کوچه همزمان دیدم یه ماشین داره میاد جنسیس کوپه بود. نمیدونستم خودشونن یا نه دقت که کردم دیدم پشتشم یه ماشین شاسی بلنده نزدیکتر که شدن آقاطاها و محمدو رو صندلی های جلو تشخیص دادم تو دلم گفتم ای بابا محمد هم که اومد @AhmadMashlab1995
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
همه با هم میخوانیم فرازی از دعای سفارش شده توسط : اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَلِّنِی بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ وَ أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ فِی بَسْطِ الْعَدْلِ‏ اى خداوند!مرا سیماى صالحان ده و جامه پرهیزگاران:در گستردن عدل‏ وَ کَظْمِ الغَیْظِ وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَهِ وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَهِ وَ إِصْلاَحِ ذَاتِ الْبَیْنِ‏ و فروخوردن خشم و خاموش کردن آتش دشمنى و به هم پیوستن تفرقه جویان و آشتى دادن خصمان‏ نشر دهید👌
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 🔻رهبر انقلاب: این‌که یک پلیسی با خونسردی ، زانویش را بگذارد روی گردنِ یک سیاه‌پوست
🔥 🔻رهبر انقلاب: این‌که یک پلیسی با خونسردی ، زانویش را بگذارد روی گردنِ یک سیاه‌پوست و نگه دارد و فشار بدهد تا جان بدهد، چیز جدیدی نیست؛ طبیعتِ آمریکایی این است؛ این کاری است که آمریکا با همه‌ دنیا تا حالا می‌کرد. ۹۹/۳/۱۴ 💻 @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم 🌷السَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌷 🕊 🥀| @AmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
ڪربلا خانہ مایے و همین دورے تو سر مـا دلـشـدگانٺ چہ بلایـے آورد من ملَڪ بودم و فردوس برین جایم بود آ
🔻وقتی که امام معصوم می‌گوید: لا یوم کیومک یا اباعبدالله دیگر تکلیف بر همه ما روشن است... یعنی هیییچ روزی شبیه روز تو نیست، حسین... هیچ دردی بزرگ تر از درد تو نیست حسین.... و هیچ کس... هیچ کس شبیه تو در دو عالم نیست..... عزیزدردانهٔ خدا، یا اباعبدالله... سلام بر تو و بر هر روز و لحظه‌ای که یاد تو در آن زنده است. @AhmadMashlab1995
خواهری به دیدار برادر می آید برادرزاده ای شتابان می گوید: "مانع عمه ام صفیه شوید این بدن قطعه قطعه دیدن ندارد" آن برادر زاده پیامبر اکرم (ص) بود ڪاش ڪربلا هم بودید؛ گودال قتلگاه و دیدار خواهری با پیڪر برادر @AhmadMashlab1995
سلام بر آقایی که امام معصوم حضرت هادی(ع) فرمودند: اگر عبدالعظيم را در ری زيارت كنی مثل اين است كه ابی‌عبدالله‌الحسين(ع) را در كربلا زيارت كرده باشی. کبوتر دلم پرواز میکند به سمت حرمت آقاجان @AhmadMashlab1995
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
🌠☫﷽☫🌠 بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب... ⁦⁉️⁩چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁦⁉️⁩ 🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه... حاج قاسم سلیمانی می گفت: در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچه‌های حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن. از رادیو و تلویزیون حزب الله و مناره‌های مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد! ⁦🤲🏻⁩ در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری چه اتفاقی افتاد⁦⁉️⁩چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁦⁉️⁩ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه به یاری خدا پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
سلام بر آقایی که امام معصوم حضرت هادی(ع) فرمودند: اگر عبدالعظيم را در ری زيارت كنی مثل اين است كه اب
این روزها خیلی دلمان برای زیارت های ائمه پر می زند و قدر آن روزهایی که با اهل خانه به زیارت میرفتیم را ندانستیم و چه خوش ایامی بود آن روزها... به مشهد که میرفتیم مسیر اول زیارتمان شهر ری بود و زیارت حضرت عبدالعظیم... آری دلمان تنگ حسین(ع) که می‌شود، زائر سیدالکریم(ع) می‌شویم... راستی که عجب پناهی شده‌ای در ایران، برای عشاق حسین (ع)! چه شب‌های جمعه‌ای که بی‌قرارانِ کربلا، به وعده‌ی استشمام عطر حسین (ع)، در حریم تو آرام گرفتند... درمیان امام زادگان، شخصیت های بزرگی وجود دارند؛ اما درباره هیچ یک از آنها نقل نشده و حدّاقل به ما نرسیده که زیارتش با زیارت سیّدالشهدا برابری کند!! چه مقام والایی داشته‌ای نزد خدا که زیارت تو را شبیه به زیارت حسینش قرار داده!!! رتبه و شأن از این والاتر که از نسل حسن(ع) باشی و زیارتت هم‌رتبه با زیارت مولاحسین(ع)!!!.. ✍ماه علقمــ🌙ــه @AhmadMashlab1995