🍃🌸
#مرجان_سلحشوری اولین #بانوی مدال آور ایران در بازی های آسیایی
مدال خود را به قهرمان تکواندوی کشوری #شهیدمحمدحسین_گیتی_نما تقدیم کرد
#شهیدمحمدحسین_گیتی_نما دارنده #کمربندمشکی و
#قهرمان_تکواندو
و #عضو_تیم_ملی ، در سال ۶۲ در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش سال ۷۵ در عملیات #تفحص_شهدا کشف و به میهن اسلامی بازگشت
🍃🌸
http://eitaa.com/Ahmadmashlab1995
🍃🌸
❄️ ای مشعریان...
دوش به مشعر که رسیدید
آیا اثر از گمشده ی شیعه ندیدید؟
❄️ آیا دل شب...
ناله ی مهدی نشنیدید؟
آیا ز گلستان رخش لاله نچیدید؟
❄️ آن گمشده مه...
تا به سحر شمع شما بود
دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود
❄️ امروز...
به هر خیمه بگردید و بجوئید
گرد گنه از آینه ی دیده بشوئید
❄️ در داخل...
هر خیمه بگردید و بجوئید
یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید
❄️ شاید...
به منی چهره ی دلدار ببینید
از یار بخواهید رخ یار ببینید
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
@ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ #رمان_واقعی #عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو #قــسـمـت_دهــم (مـعـن
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#رمان_واقعی
#عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تو
#قــسـمـت_یــازدهـــم
(زنـدگـے بـا طـعـم بـاروت)
از ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره می کردن و می گفتن:
"ماشین جنگیه ... بوی باروت میده ... توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و ... ".😜😕
ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود ...
امیرحسین اونقدر خوب بود که می تونستم قسم بخورم فرشته ای با تجسم مردانه است ... .😇
اما یه چیز آزارم می داد ... تنش پر از زخم بود ... 😣
بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم ... باورم نمی شد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم ... .😳
توی شانزده سالگی در جنگ، اسیر میشه ...
به خاطر سرسختی، خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش ... جای سوختگی ... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت؛
به خاطر سیلی های زیاد، از یه گوش هم ناشنواست ... و من اصلا متوجه نشده بودم ... .😐😑
باورم نمی شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه ... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش، آزادیش باشه ... .😊
زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت، برمی گرده و می بینه رهبرش دیگه زنده نیست ... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود ... 😞
وقتی این جملات رو می گفت، آرام آرام اشک می ریخت 😔... و این جلوه جدیدی بود که می دیدم ...
جوان محکم، آرام، با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه می کرد ... .
اگر معنای تحجر، مردی مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم ... عاشق بوی باروت ...😇😍
✍شهید سید طاها ایمانی
ادامه دارد...
🍃🌸
@Ahmadmashlab1995
#انتشارداستان_بدون_ذکر_نام_نویسنده_و_لینک_کانال_ممنوع