شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🛑 طرماح؛ تا سیدالشهداء
#ناگفته_های_کربلا
#قسمت_دهم
#ادامه_قسمت_قبل
در سایه سار نخلستان فرات صدای گریۀ مردی نظرم را جلب کرد، نگاهم سوی او چرخید، مرد به کنار رود نشسته بود و دست بر آب فرات میسایید.
نزد او رفتم.
گفتم: غم و دلتنگی ات از چه رو است برادر؟
بغض ترکاند و گریست.
گفتم: عزیز از دست داده ای؟
گریه اش بیشتر شد.
گفت: گنه کارم برادر.
گفتم: خدا ارحم الراحمین است.
گفت: اما نه برای من.
بر خود لرزیدم. با احتیاط پرسیدم: نکند از جانیان روز عاشوری؟
گفت: کم از آنان ندارم!
به او نزدیک تر شدم. چهره اش آشنا بود، گفتم: تو کیستی؟
گفت: طِرمّاح بن عدی!
او را شناختم. گفتم: تو همانی که در مسیر کربلا به دیدار حسین آمدی؟
گفت: من همانم.
گفتم: مگر عهد نکردی آذوقه به اهل و عیال رسانی و زود برگردی؟ پس چرا نیامدی؟
گفت: آمدم، اما دیر آمدم. هنگامی آمدم که کار از کار گذشته بود. سر سوی آسمان بُرد و فریاد کرد.
گفت: وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم! و زار زار گریست.
و من حیرت زده از سرگذشت او، و سرنوشتی که در دنیای پیش رو، در برابرم بود به خود لرزیدم.
طِرمّاح ناله می کرد و می نالید. با اشک و ناله گفت: از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفت؛ مولای من! این چه مصیبتی است بر من؟
امام سجاد(ع) گفت: وقتی امام به تو گفت زود برگرد، یعنی نرو!
بار دیگر صیحه ای کشید و فریاد کرد. گفت: وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم! و سپس با اشک و سوز، آیه ای را تلاوت کرد.
«بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی كه گرد آورده اید و تجارتی كه از كسادش بیم ناكید، و سراهایی را كه خوش می دارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوستداشتنی تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمیكند.»
سوره توبه. آیه ۲۴
منبع: روزشمار وقایع کاروان حسینی، از ٧ذی الحجه تا اربعین، مجتبی فرآورده، شصت وچهارمین یادداشت
☑️ @AhmadMashlab1995