eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_چهل_و_نهم سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه می‌کردم
✍️ دو ماشین نظامی و عده‌ای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمی‌شد حلقه شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم می‌دود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه می‌درخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زینب اومده!» یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم را می‌گوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم می‌پیچید :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمی‌دونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!» بی‌اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به‌خدا حس می‌کردم با همان لب‌های خونی به رویم می‌خندد و انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!» را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود که تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم و بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند که ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟» دیدن حرمی که به ظلم زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!» و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟» دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا می‌مونیم و به کوری چشم و بقیه تکفیری‌ها این رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!»... امیدوارم خوشتون اومده باشه... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #موقعیت_شناسے #قسمت_دوم: #احمـد در ماه
📚خاطرات راوے: {مادر شھید} : جوانان لبنانے بسیار پرشور بوده و در فعالیت هاے حزبے حضور پررنگے دارند. با توجہ بہ اینڪہ عده‌ے زیادے از مردم لبنان شیعہ هستند و جنبش انقلابے حزب‌اللّٰہ یڪے از مشہورترین و تأثیرگذارترین گروه هاے اسلام‌گرا در لبنان است اڪثر جوانان هوادار حزب‌اللّٰہ هستند. هم از این قضیہ مستثنے نبود. اما برخے از جوانان در لبنان نسبت بہ حزبے ڪہ در آن عضویت دارند متعصب‌اند. نڪتہ‌ے جالب و قابل تأملے ڪہ در مورد وجود داشت این بود ڪہ در خصوص حزب‌اللّٰہ تعصب بیجا نداشت و ایده‌ها و نظرات سایر احزاب را نیز مےپذیرفت، اما از عقاید و آرمان هاے خودش ڪوتاه نمےآمد و از آن‌ها دفاع مےڪرد. عضویت در ڪشافة و ارتباط با مربیان و اعضاے حزب‌اللّٰہ را بسیار تحت‌تأثیر قرار داده بود. امتحانات آخرین سال تحصیلے در لبنان بہ صورت سراسرے در ڪشور برگزار مےشود و نسبت بہ سال هاے قبل دشوارتر است، اما با پشتڪار و تلاش امتحانات نہایے را پشت سر گذاشت. او شوق زاید الوصفے براے عضویت در حزب‌اللّٰہ داشت. ✍🏻| بانوےمحجبـه 🕊 📖 نویسنده: ! |ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱| ✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #حزب‌اللہ #قسمت_اول: جوانان لبنان
📚خاطرات راوے: {مادر شھید} : علاقہ‌ے او{ } بہ عضویت در را ڪہ مےدیدم، بسیار خوشحال مےشدم ڪہ پسرم مےخواهد قدم در راه دفاع از اسلام، ڪشور و ناموس بگذارد. از اینڪہ در عمل پیرو راه امام حسین{علیہ‌السلام} و مڪتب عاشورا بود، برایم لذت‌بخش بود. من افتخار مےڪردم ڪہ مادر پسرے از جان گذشتہ و فداڪار هستم زیرا اسلام نیاز بہ جوانانے دارد ڪہ خود را فدا ڪنند و اگر جوانان ما نباشند چہ ڪسے فدایے اسلام خواهد شد؟ در 17سالگے مفتخر بہ عضویت در شد، زمانے ڪہ بہ خیل مجاهدین فےسبیل‌اللہ در پیوست، دوره‌ هاے اعتقادے و... را گذراند. حضور در برنامہ هاے منسجم از یڪ نظامے واقعے و جنگاور حرفہ‌اے تربیت ڪرده بود. اما حضور او در او را از فعالیت هاے ڪشافة غافل نڪرد و زمانے ڪہ بہ عنوان مجاهد در عضو بود بہ عنوان مسئول و مدرس بہ سازمان پیشاهنگے مےرفت و آنجا با بالاترین رتبہ سایز نیروها را آموزش مےداد. ✍🏻| بانوےمحجبـه 🕊 📖 نویسنده: ! |ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱| ✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#سلام_بدرالدین مادر #شهید_احمد_مشلب: احمـد #سیدحسن‌نصراللہ را بسیار دوست داشت و خیلے تحت تأثیر شخصیت
مادر : علاقہ‌ٔ بہ عضویت در را کہ مےدیدم، بسیار خوشحال میشدم کہ پسرم مےخواهد قدم در راه دفاع از اسلام، کشور و ناموس بگذارد و از اینکہ در عمل پیرو راه امام حسین{علیہ‌السلام} و مکتب عاشورا بود، برایم لذت‌بخش بود. 🏴 کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#سلام_بدرالدین مادر #شهید_احمد_مشلب: علاقہ‌ٔ #احمـد بہ عضویت در #حزب‌اللہ را کہ مےدیدم، بسیار خوشحال
مادر : در 17سالگے مفتخر بہ عضویت در شد. زمانے کہ بہ خیل مجاهدین فےسبیل‌اللہ در پیوست، دوره‌ هاے اعتقادے و... را گذراند. 🏴 کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @AhmadMashlab1995
📚خاطرات راوے: {مادر شھید} : جوانان لبنانے بسیار پرشور بوده و در فعالیت هاے حزبے حضور پررنگے دارند. با توجہ بہ اینڪہ عده‌ے زیادے از مردم لبنان شیعہ هستند و جنبش انقلابے حزب‌اللّٰہ یڪے از مشہورترین و تأثیرگذارترین گروه هاے اسلام‌گرا در لبنان است اڪثر جوانان هوادار حزب‌اللّٰہ هستند. هم از این قضیہ مستثنے نبود. اما برخے از جوانان در لبنان نسبت بہ حزبے ڪہ در آن عضویت دارند متعصب‌اند. نڪتہ‌ے جالب و قابل تأملے ڪہ در مورد وجود داشت این بود ڪہ در خصوص حزب‌اللّٰہ تعصب بیجا نداشت و ایده‌ها و نظرات سایر احزاب را نیز مےپذیرفت، اما از عقاید و آرمان هاے خودش ڪوتاه نمےآمد و از آن‌ها دفاع مےڪرد. عضویت در ڪشافة و ارتباط با مربیان و اعضاے حزب‌اللّٰہ را بسیار تحت‌تأثیر قرار داده بود. امتحانات آخرین سال تحصیلے در لبنان بہ صورت سراسرے در ڪشور برگزار مےشود و نسبت بہ سال هاے قبل دشوارتر است، اما با پشتڪار و تلاش امتحانات نہایے را پشت سر گذاشت. او شوق زاید الوصفے براے عضویت در حزب‌اللّٰہ داشت. ✍🏻| بانوےمحجبـه 🕊 📖 نویسنده: ! |ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱| ✅ @AHMADMASHLAB1995