eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
143 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥 اواسط اردیبهشت ماه 61، مرحله ی دوم ـــــــ...... عملیات الی بیت المقدس»، خرازی، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر به خط بزنیم». بین راه، به یک نفربر PM برخوردیم که در آتش می سوختــــــــــــــ.. و چند نفر، بسیجی هم، عرق ریزان و مضطرب، سعۍ می کردند با خاک و آبــــــــــــ....، شعله ها را مهار کنند. حاج حسین آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیمــــــــــــــ... ..... هرم نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود. از داخل شعله ها، سر و صدایی می آمد. فهمیدیم یکـ بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد. من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش. جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدرِ همه ی ما را درآورده بود.😔 بلند بلند فریاد می زد: خدایا ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور ثابت قدمم کنی. خدایا! الان سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه. خدایا! الان دستهام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم، نمی خوام دست هام گناه کار باشه. خدایا! صورتم داره می سوزه، این سوزش برای امام زمانه، برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای سوخت.» اگر به چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، چنین حرف هایی بزند. انگار خواب می دیدم اما آن که هیچ وقت نفهمیدم چه کسی بود، همان طور که ذره ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلیـــــــــ... مرتب و سلیس فریاد می زد. آتش که به سرش رسید، گفت: ! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. الا الله، لا اله الا الله. خدایا! خودت باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم به این جا که رسید، سرش با تق ترکید و ...... آن لحظه که جمجمه اش ترکید، منــــــــ.. دوست داشتم خاک گونۍ ها را روی بریزمـــــــ. بقیه هم به هم ریختــــــــــــ... یکی با کف دست به پیشانۍ اش مے زد، یکۍ زانو زده و توۍ سرش مے زد، یکی با صداۍ بلند گریه مے کرد. سوختن آن بسیجۍ، همه ما را . حالِ حسین آقا از همه بود. زانویش را بغل کرده بود و های هاۍ گریه می کرد و می گفتــــــــــ: ! ماجواب اینا را چه جورۍ بدیمــــــــــــ...؟ اینا کجااااا؟ ما کجااااا!! کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @AhmadMashlab1995