#سیـــره_شهــدا
ستار همیشه آرزوے شهادت داشت و در این مدت ۴ سال زندگے مشترڪمان بارها از شهادت حرف مےزد و مےگفت #زندگےحقیقے من در آن دنیاست، او حتے از #مڪان و زمان شهادتش خبر داشت.
عشق به #اهل_بیت (ع) قدمهاے شهید عباسےرا در مسیر #شهادت استوار ڪرد
#ستار عاشق اهلبیت (ع) بود و در تمام مناسبتها، اعیاد و میلاد و شهادت ائمه اطهار (ع)، #خانواده و اطرافیان را دورهم جمع و همه را در #اندوه و شادےشهادت و ولادت ائمه اطهار (ع) #شریڪ مےڪرد
#ستار در دفتر خاطرات خود اشاره مےڪند ڪه :
«چندین سال پیش در جمعے شاد نشسته بودیم ڪه یڪ باره به یاد #دختر گرامے پیامبر #مڪرم_اسلام (ص)، حضرت فاطمه الزهرا (س) افتادم که آن #بانو در سن ۱۸ سالگے به شهادت رسید و من تاڪنون نصیبے از شهادت نبردم جمع را #ترڪ ڪردم و به اتاقے رفته ردایے بر سر ڪشیده و از اندوه فراوان در #حسرت شهادت گریستم».
#شهید_مدافع_حرم_ستار_عباسے
🌷 @ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#عاشقانه_شهدا شهيد مهدي باكري از قبل به پدر و مادرم گفته بودم دوست دارم مهريه ام يك جلد قـرآن و يك
#سیره_شهدا
#شهید_مصطفی_چمران
#به_روایت_همسر
از خانه خانواده ام در لبنان که خیلی مجلل بود،کراهت داشت.
مجسمه های خیلی زیبا و گران قیمت داشتند از جنس عاج که پدرم از آفریقا به سوغات آورده بود،مصطفی خیلی ناراحت بودو
یک روز هر دوی آن ها را شکست،گفت اینها برای چیست؟
گفتم:زینت و زیبایی خانه ...
گفت:زینت خانه باید قرآن باشد به رسم اسلام؛به همین سادگی ..!
وقتی مادرم گفت:شما پول ندارید من برایتان وسایل خانه میآورم
مصطفی رنجید گفت:مساله پولش نیست مساله زندگی من است که نمیخواهم تجمل گرا و اسیر مادیات شوم.
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🍃❤️ مگر کار برای خدا را باید گفت؟! 🌀مادر شهید تعریف می کرد☺️ و می گفت: آقاحجت همیشه هرکاری می کر
#سیره_شهدا
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی
برف شدیدی باریده بود ..وقتی قطار دو کوهه وارد ایستگاه تهران شد ساعت دو نیمه شب بود با چند نفر از رفقا حرکت کردیم ..علی اصغر را جلوی خانهشان در خیابان طیب پیاده کردیم
پای او هنوز مجروح بود ..فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم وقتی وارد خانه شدیم، مادر اصغر جلو آمد بیمقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو!؟ بعد ادامه داد: دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه ..صبح که پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده!
از علی اصغر این کارها بعید نبود ..احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت
ادب بالاترین شاخصه او بود...
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شهید_مهدی_باکری🌸 فرازی از وصیتنامه ی شهید رساله امام را دقيق خوانده و مو به مو عمل نمائيد. به كسب
#سیره_شهدا
#شهید_حسن_باقری
عملیات بیتالمقدس تازه تمام شده بود که خبر رسید اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده. از طرف سپاه چند نفر رو انتخاب کردند که برای ایجاد یک قرارگاه به لبنان اعزام شوند. من هم یکی از انتخاب شدهها بودم.
وقتی برادرم حسن، فهمید آمادهی رفتن شدم، بهم گفت: «نکنه فکر کنی چون برای جنگ با اسرائیل انتخاب شدی، کسی هستی و مهم شدی؛ نکنه غرور بگیردت. اینم بدون که تو با نیروهای بسیجی هیچ فرقی نداری. اونجا هم که رفتی برای خدا کار کن و مراقب باش خودت رو گُم نکنی».
امـام صــــادق (علـــیه السلام)
هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد.
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
میگفت در دوره آموزشی بسیج، یک شب رسول، من را کنار کشید. حالا آن موقع سیزده ساله بود. گفت آقا مرتضی
#سیره_شهدا
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم
همیشه میگفت:
کاری که انجام میدهید
حتی نایستید که کسی بگوید
از شما تشکر کند!
از همان در پشتی بیرون بروید،
چون اگر تشکر کنند تو دیگر اجرت
را گرفتهای و چیزی
برای آن دنیایت باقی نمیماند.
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شهیدجاویدالاثر #مجید_سلمانیان🌸 فرازی از وصیتنامه: اگر مےخواهید نذری ڪنید فقط گناه نڪنید مثلا نذر ڪ
#سـیـره_شــهــدا❤️
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون که بحث تقلب در امتحانات وسط کشیده شد😁من گفتم دانشگاه اگه تقلب نکنی اصلا نمیشه....😉
حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب کنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشےچون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...🌸🍃
خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نکردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم.....💚
و دوباره درس رو برداشتم و فرصت کردم بخونم ونمره خوبهمآوردم
واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید جان و تفکرش غبطه خوردم که اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست.....🍁
#شهیدحمیــدسیاهڪالے🕊
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمضان_در_جبهه #خاکریز_خاطرات 🌛روایتی از ایثارگر حبيب الله ابوالفضلی در مورد روزهدار سيزده ساله🌜 د
#سیره_شهدا
#شهید_منصور_ستاری🌹🌹
به روایت همسر:
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد،
گفتم:
«منصور جان، مگه جا قحطیه که میآی میایستی وسط بچهها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش،
گفت :
« این کار فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین !؟ »
قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچهها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند. همه دورش جمع میشدیم.
من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم.
اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.
#هر_روز_با_یک_شهید🍀
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
✍ #سیره_شهید📩 جاذبه مرتضی خیلی زیاد بود. از پیرمردهشتاد ساله تا بچه کوچک، همه را #جذب خودش می کرد.
#سـیـره_شــهــدا❤️
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون که بحث تقلب در امتحانات وسط کشیده شد😁من گفتم دانشگاه اگه تقلب نکنی اصلا نمیشه....😉
حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب کنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشےچون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...🌸🍃
خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نکردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم.....💚
و دوباره درس رو برداشتم و فرصت کردم بخونم ونمره خوبهمآوردم
واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید جان و تفکرش غبطه خوردم که اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست.....🍁
#شهیدحمیــدسیاهڪالے🕊
#هر_روز_با_یک_شهید🍀
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• بـہ ایـن اصل☝️خیلی #اعتقاد داشت ڪه اگه #واقعـاً کاری رو بـرای خ
#سیره_شهدا
✨رفتارشان را توی هیئت🏴 برانداز میکردم. یکسره با هم میپریدند و حسابی جفتوجور بودند.💞 رفاقتشان رگوریشه داشت. محمدحسین و رفقایش آخر هیئت 🏴میماندند و با بچهها قاطی میشدند. میآمدند کفشها👞 را واکس میزدند. کار کوچکی بود، ولی بهچشم من خیلی بزرگ میآمد.🍃 دغدغه داشتند ما با چه برمیگردیم. وسیله داریم یا نه. اینکه کسی پیاده 🚶از هیئت برنگردد، برایشان مهم بود. محمدحسین میگفت: «اینها ماشین🚗 ندارن، تکتک برسونیدشون».
#همسرشهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🌹
#هر_روز_با_یک_شهید🍀
↧ʝσɨŋ↧
♡:) @AhmadMashlab1995∞♡
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهید_احمد_مشلب راوی:علی مرعی(دوست شهید ) #بدترین_توشه_آخرت قسمت سوم: حسنه ا
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهید_احمد_مشلب
راوی:علی مرعی(دوست شهید)
#سیره_شهدا
قسمت اول:
#احمد همه ی جوانان را دعوت میکرد تا عضو کشافة المهدی(عج) شوند. به من نیز خیلی سفارش میکرد که به آنها ملحق شوم. او اعتقاد داشت امام زمان(عج) منتظر سربازانی است که زمینه ساز ظهورش باشند و کسی که در این گروه خدمت کند نقش مهمی درمقابله با خطر جنگ نرم دشمن دارد.
#احمد کتاب هایی همراه داشت که دائم مطالعه می کرد و از مطالب آنها در اردوهای فرهنگی کشافة المهدی(عج) برای جوانان و نوجوانان استفاده میکرد. نوجوانان علاقه ی زیادی به داستان های کتاب های #احمد داشتند. #احمد نیز تلاش میکرد داستان هایی از سیره ی شهدا برای آنها بخواند تا اثر مثبت روی بچه ها بگذارد.
یکی از کتابها که خود احمد نیز بسیار به آن علاقه داشت کتاب <هاجر در انتظار> (خاطرات شهید عباس کریمی به روایت همسر، نوشته ی نویسنده ی توانمند دفاع مقدس:سعید عاکف) بود. آن کتاب داستان شهیدی بود که از حب دنیا رها شده بود. #احمد بسیار متاثر از این کتاب بود.
✍ماه علقمه
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهیداحمدمشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهید_احمد_مشلب راوی:علی مرعی(دوست شهید) #سیره_شهدا قسمت اول: #احمد همه ی جو
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهید_احمد_مشلب
راوی:علی مرعی(دوست شهید)
#سیره_شهدا
قسمت دوم:
او خود را همیشه مدیون شهدا می دانست و می گفت:"زندگی راحت و تن سالم ما مدیون کسانی است که ارزشمندترین سرمایه خود یعنی جانشان را تقدیم کردند . " گاهی با حیرت و تعجب می گفت:"راز کار شهدا چیست؟"و حالا ما باید با افسوسی جانکاه از خود بپرسیم:"راز کار #احمد چه بود!؟"
#احمد قبر شهدا را برای شروع هر کاری بعنوان یک نقطه ی امید و حُسن آغاز،برای خود می دانست . در تشییع شهدا شرکت می کرد و بسیار بی قرار بود . در هنگام تشییع یک شهید از محله ی "جبشیت"،خیلی گریه کرد و از محضر آن شهید خجالت می کشید . با اینکه در زندگی خود هرگز کوتاهی نکرده بود و همه ی عمر خود را صرف ساختن بستری برای ظهور حضرت مهدی (عجل الله) کرده بود،خود را سرزنش می کرد و مقصر می دانست .
✍ماه علقمه
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهیداحمدمشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #بہترین_دوست قسمت سوم: #احمـد بسیار مث
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب
راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}
#سیره_شہدا
#قسمت_اول:
#احمـد همہے جوانان را دعوت مےڪرد تا عضو ڪشافةالمھدے{عجاللّٰہ} شوند. بہ من نیز خیلے سفارش مےڪرد ڪہ بہ آنہا ملحق شوم. او اعتقاد داشت امام زمان{عجاللّٰہ} منتظر سربازانے است ڪہ زمینہساز ظہورش باشند و ڪسے ڪہ در این گروه خدمت ڪند نقش مہمے در مقابلہ با خطر جنگنرم دشمن دارد.
#احمـد ڪتاب هایی همراه داشت ڪہ دائم مطالعہ مےڪرد و از مطالب آنہا در اردوهاے فرهنگے ڪشافةالمھدے{عجاللّٰہ} براے جوانان و نوجوانان استفاده مےڪرد. نوجوانان علاقہے زیادے بہ داستان هاے ڪتاب هاے #احمـد داشتند. #احمـد نیز تلاش مےڪرد داستان هایے از سیرهے شہدا براے آنہا بخواند تا اثر مثبت روے بچہها بگذارد. یڪے از كتابها ڪہ خود #احمـد نیز بسیار بہ آن علاقہ داشت ڪتاب #هاجر_در_انتظار{خاطرات #شهید_عباس_کریمے بہ روایت همسر، نوشتہے نویسندهے توانمند دفاع مقدس؛ سعید عاڪف} بود. آن ڪتاب داستان شہیدے بود ڪہ از حب دنیا رها شده بود. #احمـد بسیار متأثر از این ڪتاب بود.
✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!
|ڪانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #سیره_شہدا #قسمت_اول: #احمـد همہے جوا
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب
راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}
#سیره_شہدا
#قسمت_دوم:
او خود را همیشہ مدیون شہدا مےدانست و مےگفت: زندگے راحت و تن سالم ما مدیون ڪسانے است ڪہ ارزشمندترین سرمایہ خود یعنے جانشان را تقدیم ڪردند. گاهے با حیرت و تعجب مےگفت: راز ڪار شہدا چیست؟ و حالا ما باید با افسوسے جانڪاه از خود بپرسیم: راز ڪار #احمـد چہ بود؟!
#احمـد قبر شہدا را براے شروع هرڪارے بہ عنوان یڪ نقطہے امید و حسن آغاز، براے خود مےدانست. در تشییع شہدا شرڪت مےڪرد و بسیار بےقرار بود. در هنگام تشییع یڪ شہید از محلہے جبشیت خیلے گریہ ڪرد و از محضر آن شہید خجالت مےڪشید. با اینڪہ در زندگے خود هرگز ڪوتاهے نڪرده بود و همہے عمر خود را صرف ساختن بسترے براے ظہور حضرت مھدے{عجلاللہتعالےفرجہشریف} ڪرده بود، خود را سرزنش مےڪرد و مقصر مےدانست.
پن: شھیداحمد در مراسم تشییع #شهید_حسین_حمادے✨
✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!
|ڪانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
✅ @AHMADMASHLAB1995