#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔸چند وقت قبل از شهادت حسین یه جمله از #شهید_خرازی رو گذاشته بودم پروفایلم.
حسین خیلی دوست داشت این جمله رو. بهم گفت عجب جمله ایه آدمو #داغون می کنه.
🔹به شوخی بهش گفتم قابلتو نداره داداش. شما که خودت از #شهدای زنده ای.
تا مدت ها همون جمله رو گذاشته بود رو پروفایش.
🔸 اون جمله از شهید خرازی این بود:
گاهی یک نگاه #حرام، شهادت را برای کسی که لیاقت #شهادت دارد سالها عقب می اندازد. چه برسد به کسی که هنوز #لایق شهادت بودن را نشان نداده.
🔹 از روزی که حسین شهید شده حال روزم کلا بهم ریخته. یاد #خاطراتی که با حسین داشتیم می افتم یاد شوخی و خنده ها.
🔸یاد این جمله افتادم و بازخوردی که حسین نسبت به این جمله داشت. با خودم می گم حسین #لیاقتشو نشون داد. حسین #عمل کرد به این جمله ها و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
#شهید_حسین_ولایتی_فر
#راوی_همدورهایی_شهید
#شهید_ترور_اهواز
@AhmadMashlab1995
🌸🍃
بسم رب الشهدا والصدیقین
یوسف گمگشته باز آمد به کنعان ...
پیکر مطهر #شهید مدافع حرم
#شهید_علیرضا_بریری
از #شهدای خانطومان بعد از قریب سه سال به وطن بازگشت و در آغوش خانواده اش آرام گرفت ...
#مهمانی_دگر_از_خانطومان_بازگشت
خوش اومدی خادم الشهدای #هفت_تپه
از بلباسی و کابلی و بقیه خانطومانی ها چه خبر؟
وداع جانسوز همسر #شهید_علیرضا_بریری
🍃🌸
@ahmadmashlab1995
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
💠رنگ
🔰از طرف لشکر بهم گفتند: برای مراسم اربعین #سیدمجتبی که فردا است یک تابلو بزرگ🎆 از تصویر سید نقاشی کن. رفتم خونه شروع کردم به کشیدن تصویر سید. #همسرم آن موقع ناراحتی شدید اعصاب🗯 داشت.
🔰بهم گفت: اگه میشه این تابلو را ببر #بیرون، می ترسم رنگ🎨 روی فرش بریزه. به خانمم گفتم: بیرون هوا سرد☃ است. من زیر تابلو #پلاستیک پهن کردم. مواظب هستم که رنگ نریزد❌
🔰تصویر را قبل از #اذان_صبح تمام کردم. آمدم وسایل را جمع کنم که آخرین قوطی #رنگ از دستم سُر خورد و ریخت روی فرش😱 نمی دانستم جواب همسرم را چه بدهم. به من گفته بود #برو_بیرون اما من نرفتم😥
🔰بالاخره بیدار شد. با آب💧 و دستمال هم خواستیم رنگ را پاک کنیم #ولی بی فایده بود. خانم من همین طور که با دستمال روی فرش می کشید گفت: خدایا، فقط برای اینکه این شهید🌷 #فرزندحضرت_زهرا (س) بوده سکوت می کنم.
🔰میگن اهل محشر در قیامت، سرهارا از عظمت✨ حضرت زهرا (س) به زیر می گیرند. بعد خانمم نگاهی به #چهره_شهید انداخت و ادامه داد: فردای قیامت به مادرت بگو که من این کار را برای شما کردم. شما سفارش ما را بکن، شاید ما را #شفاعت کنند.»
🔰صبح با هم از خانه🏡 بیرون آمدیم. آماده حرکت شدیم. همان موقع خانم همسایه جلو آمد و به خانم من گفت: شما #شهید_علمدار را می شناسید⁉️ یکدفعه من و همسرم با تعجب😟 به هم نگاه کردیم.
🔰خانم من گفت: بله، #چطور مگه؟! خانم همسایه گفت: من یک ساعت پیش⌚️ خواب بودم. یک جوان با چهره نورانی✨ شبیه #شهدای زمان جنگ آمد و خودش را معرفی کرد. بعد گفت: از طرف ما از #خانم_غلامی معذرت خواهی کنید و بگویید به پیمانی که بستیم عمل می کنیم. شفاعت شما در قیامت با #مادرم_زهرا (س)😭
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
@AhmadMashlab1995