eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
143 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
سید مےگفت: هیئت و مجلس امـام حسـین(ع) مثل یک گنج در یک جاے تاریک مےمونه... تا به روشنـایے نرسیم قدر
«بچه ها! باید از توی این قنات که روبرومونه عبور کنیم و از قنات بعدی بیایم بیرون!» سردار اباذری که این جملات را گفت همه با تعجب همدیگر را نگاه می‌کردند😳❗️ رفته بودیم هزاردره و این کار هم بخشی از یک برنامه نظامی بود که سردار برای یکی از گروهان‌ها ترتیب داده بود. بعضی ها می‌گفتند: «به‌خاطر اینکه احتمال فرو ریختن قنات وجود دارد، رفتن به داخل قنات کار خطرناکی است!» بعضی‌ها به سردار می‌گفتند: «تا بحال کسی داخل قنات نرفته است!»⛔️ سردار که دید همه با تردید نگاهش می‌کنند، گفت: «یه نفر داوطلب بشه!» عباس بلافاصله داوطلب شد. سردار لبخندی زد و گفت: «شما جثه لاغری داری راحت می‌تونی بری تو قنات!»👏🏻 هنوز دانشجو بودیم و آن موقع ها عباس کم سن و سال بود. وارد قنات شد. همه خیره نگاهش می‌کردند و به هم می‌گفتند: «یه وقت تو قنات گیر نکنه! اتفاقی براش نیفته!»😨 دقایقی گذشت و عباس از قنات دیگری بالا آمد. همه عباس را تشویق کردند. کسی باور نمی‌کرد که عباس بتواند این مسیر را طی کند. وقتی عباس رفت، بچه‌ها هم دل و جرات پیدا کردند و آن مسیر را یکی یکی رفتند🏃🏻‍♂ عباس در دل و جرئت، درجه یک بود! در پریدن از قایق در حال حرکت نفر اول بود👌🏻 در زیباکنار وقتی سردار عباس را وسط دریا از قایق به آب انداخت، او با آن که فاصله زیادی با ساحل داشت اما با شنا کردن خودش را به ساحل رساند🏊🏻‍♂ 🌸✨ مجتبی حسین‌پور ( ) 🌼☘ ✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
سر سفره عقد‌ میخواست بہم‌ چیزے بگہ‌ اما جمعیت‌ زیاد‌ بود خجالت‌ میڪشید‌🙈 تو دستمال ڪاغذے نوشت‌ داد‌
برای انجام کاری به دفتر سردار اباذری رفته بودم. حدود ساعت ۴ عصر بود. مراجعه‌کننده‌ای از عباس پرسید: «سردار تا کی هست؟» عباس تبسم کرد و گفت: «سردار شیفتی کار می‌کنه...از ساعت ۶ صبح تا نماز ظهر و عصر، از نماز ظهر و عصر تا نماز مغرب، از نماز مغرب تا ساعت ۱۲ شب!» این را گفت و تبسم کرد😊 راست می‌گفت و این یعنی عباس هم هم‌پای سردار تلاش می‌کرد و در دفتر بود. برای او ساعت کاری معنا نداشت🌱 این حجم از تلاش، علاوه بر این که از تعهد بالای عباس نسبت به وظیفه‌اش حکایت می‌کرد، ناشی از این بود که او فرمانده‌اش را با جان و دل قبول داشت💕 🌸✨ راوے: (حسین امین) 🌿 🌼☘ ✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
« يا حاج.. ما قلتلك طعم الجنة أطيب من أكلاتك !» الكلمات الأخيرة للشـ هيد مخاطبًا قائــده عبر الجهاز
موذن اذان می‌گفت و من حواسم به نماز اول وقت نبود. در آسایشگاه نشسته بودم. عباس گفت: «بلند شو نمازت رو بخون! الان شیطون کنارت نشسته!»🤨 بعد گفت: «این جمله رو یک روزی پدرم به من گفت: بلند شو نمازت رو بخون که الان شیطون کنارت نشسته و تو رو از نماز اول وقتت دور می‌کنه!»⚠️ 🌸🌷 (عباس محمدنیا) 🌼☘ ✅ @AHMADMASHLAB1995