|| مَنکانلِلّٰه، کاناللهُلَه ||
||تو نگاهت به خدا باشه||
||خدا و همهیِ نیروهاش||
برای توخواهند بود!
#ماه_رجب 🍃
•┈••✾🍃🪷🍃✾••┈•
| #برشی_ازکتاب 📚|
||۳دقیقه در قیامت ||
#تجربه_نزدیک_به_مرگ ❗️
به هزار و صد نفر در زمینه حق الناس بدهکاری!!!❗️
✍ دو ملک مرا گرفتند تا به سوی عذاب ببرند، هیچکس با من مهربان نبود. من آتش را دیدم. حتی دست بندی به من زدند که شعله ور بود. اما یکباره داد زدم: من که امروز توبه کردم. من واقعا نیت کردم که کارهای گذشته را تکرار نکنم.
یکی از دو مأموری که در کنارم بود گفت: بله، از شما قبول می کنیم، شما واقعا توبه کردی و خدا توبه پذیر است. تمام کارهای زشت شما پاک شده، اما حق الناس را چه می کنی؟ گفتم: من با تمام بدی ها خیلی مراقب بودم که حق کسی را در زندگی ام وارد نکنم. حتی در محل کار، بیشتر می ماندم تا مشکلی: نباشد. تمام بیماران از من راضی هستند و آن فرشته گفت: بله، درست می گویی، اما هزار و صد نفر از مردان هستند که به آنها در زمینه حق الناس بدهکار هستی!
وقتی تعجب مرا دید، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره ای زیبا عطا کرد، اما در مدت زندگی، شما چه کردی؟! با لباس های تنگ و نامناسب و آرایش و موهای رنگ شده و بدون حجاب صحیح از خانه بیرون می آمدی، این تعداد از مردان، با دیدن شما دچار مشکلات مختلف شدند. بسیاری از آنها همسرانشان به زیبایی شما نبودند و زمینه اختلاف بین زن و شوهرها شدی. برخی از مردان جوان که همکار یا بیمار شما بودند، با دیدن زیبایی شما به گناه افتادند و...
گفتم: خب آنها چشمانشان را حفظ می کردند و نگاه نمی کردند. به من جواب داد: شما اگر پوشش و حریم ها و حجاب را رعایت می کردی و آنها به شما نگاه می کردند، دیگر گناهی برای شما نبود...
•┈••✾🍃🪷🍃✾••┈•
#ماه_رجب 🍃
✨﷽✨
✍ هرچه پُر تر، سربهزیرتر
🔹ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ:
🔸ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩه بودم.
🔹ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ کرﺩﻧﺪ.
🔸ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ کرﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ. ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ.
🔹ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺩﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪﺍﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻟﯽﺍﻧﺪ.
•┈••✾🍃🪷🍃✾••┈•
#ماه_رجب 🍃
کنایات الحَسَنةِ و حسنُ الطّلب
حُکیَ أنّ إمرأةً جاءتْ إلی قیسِ بنِ سعدِ بنِ عباد بن وُلَیم وکانَ حکیماً جواداً ،فقالَتْ لهُ: مَشَتْ جُرذانُ بَیتي عَلَی العَصیٰ ،فقالَ: لَأَدَعُهُنَّ یَثِبونَ وَثْبَ الأسودِ ،ثمَّ مَلأَ بیتَها طَعاماً و وَدَکاً¹ و إداماً.
✏️عجوزه ای به دربِ خانه مرد کریمی آمده،گفت: شکایت دارم به تو از قلّتِ موشهای خانهام.
☝️گفت:
چه خوب کنایه گفتی. من زیاد میکنم موشهای خانه تو را. امرکرد چند بارِ خرما وحبوبات به خانه عجوزه حمل کردند.
🌿رسیده کار به جائی زضعف لاقوتی
که موش خانه ما راه میرود به عصا²
1⃣ وَدَک :چربی گوشت و پیه.
2⃣ رنگارنگ، جلد٢ ،ص ۲۶
#امام_زمان نگهدارتون 🧿
•┈••✾🍃🪷🍃✾••┈•
نَشرِآثارِاحمدصدرایی
📣 #تخفیف بمناسبت #روزپدر📣
💥 در #گالری_صدرا 💥
💥باورکردنی نیست ؛ 🫨۳۰ درصد تخفیف برای محصولات نقره 💯
و ۴۰ در صد برای تسبیح های کلکسیونی مان ❗️💯
♥️🧿
+989385916955 تماس ⚠️
عضویت در کانال ما 👇
https://eitaa.com/sadra133_ir