{Shahede}:
صـورتـم را بـه شـیشـه مـاشـین چسـبانـدم.
دلـشوره داشتـم.
سعـے ڪـردم بـا نگاه بـه بیـرون خـودم را تـا رسـیدن بـه فـرودگـاه سـرگرم ڪنـم.
تلفیقـے از دلـشوره و گـذر سـریــع از مـاشـین ها بـدتـر باعثـ سـرگیجگـے ام شـد.
سـرم را رو بـه راسـت چـرخـاندم.
او هـم نـگاهـش بـه بیـرون بـود.
ولـے تـفاوتـش در ایـن بـود کـه بـا خیالـے راحتـ بیـرون را نگاه مـے ڪـرد.
دسـتـم را بـه طـرف دسـتـش دراز ڪـردم و دسـتـش را در دسـت گرفـتم.
سـرش را بـه طـرفم چـرخـاند و در حالـے ڪه گـردنـش را ڪج مـے ڪرد لـبـخـنـد زد.
بـا لـبـخـنـدش دنـدان هاے سـفیدش نـمـایان شـد.
هنوز نرفته دلـم برایـش تنـگ شـد.
نمـے دانـستـم چـرا دلـم مـے گفت:ایـن دلتنگـے تا قیـامتـ ابدے یستـ.
خـودم را بـه او چسـبانـدم.
سـرم را روی شـانـه اش گـذاشـتم.
بـغض در گلـویـم نمـے گذاشتـ صدایـے از حـنـجـره ام خـارج شـود و دلـم را خالـے ڪنـد.
دسـتـش را فـشردم.
انـگار متـوجـه حـس و حـالـم شـده بـود.
این را از لـحن نگـرانـش فهمیـدم:
رســول؟! بـبینمتـ!
نـاچار سـرم را از روی شـانـه اش بـلند ڪـردم.
صـورتـم را بـا نگاهش وارسـے ڪرد.
بـا همـان لـحن نگـرانـ پـرسـید:
خـوبــے رســول؟ چـرا رنـگتـ پریـده؟ چـیزے شـده؟
نمـے توانسـتم جـوابـے براے سـوال هایـش پـیدا ڪنم.
زورکـے لبخندے مصنوعـے زدم و سـرم را بـه معنـاے(نـه)تـکان دادم.
هنـوز چـهره اش نـگران بـود.
ابـرو هایـش را بـه معناے(نـچ)بـالـا بـرد و گـفتـ:
نـچ! یـه چـیزے شـده. ڪسـے اذیتـت ڪرده؟
بـا ایـن سـوال اخـم هـایـش در هـم رفـت.
بـاز هـم سـرم را بـه مـعـناے (نـه)تــڪان دادم و (نـه) ارامـے گـفتم.
ڪنـجـڪاوانـه پـرسـید:
بـبـیـنـم!
نـڪنـه فـڪر مـےڪنـے داوودتـ مـے خـواد بـره و بـرنـگردهـ؟
نـه آقـ رســول!
داداشـ داوودتـ مـراقـب هـست!
نـگران نبـاش!
بـا بـغـض گـفـتم:
قـول مــے دے؟
شـانـه هـایـش را بـالـا انـداختـ و گـفت:
سـعـے ام رو مـے ڪنم.
و بـعد لـبـخـنـدے روی لـبانـش رنـگ گرفـت.
بـراے ایـنـڪه دلـشوره را از ذهـنم بیـرون ڪنم،حـرفـش را بـه شـوخـے گـرفـتم.
گـفـت:
سـوغاتـے چـے مـے خـواے؟
سـریــع جـواب دادم:
هـیچـے!
فـقط خـودت بـیـا.سـوغاتـے پیشکش!
بـا خـندهـ گـفـت:
آخـه داداشـ مـنـ!
بـرا چـے مـسئله رو انـقد جـدے مـے گیرے؟
نمـے خـوانـ تـرورم ڪنن کـه!
بَـدهـ داداشتـ رو بـفرسـتن ے سفـر خـارجـ؟
حـالـا اونـ وسـطـا هـم ے اطلاعاتـے در مـیارمـ ازشـون دیگه!
بـراے ایـنـڪه حـال خـودم رو عوضـ ڪنـم گـفـتم:
عـه؟
نـرے بـا از مـا بـهترونـ داداشـ بشــے مـا رو یـادتـ برهـ؟
دنـدان هایـش را بـر روی لـبانـش فـشرد و گـفـت:
ایـن چـه حـرفـیه داداشـ؟
و آرامـ بـا هـم خـندیـدیم.
از مـاشـین پـیادهـ شدیـم.
بـه طـرف در فـرودگـاه رفـتیم و وارد شـدیـم.
داوود آقـا محـمد و سـعیـد را بـغل ڪرد.
مـن بـا بـغـضـے ڪـه تـوسـطـ لـبـخـنـدے مصنوعـے پـنهان شـده بـود،بـغلـش ڪردمـ و او را بـه خـودمـ فـشـردم.
نمــے دانمـ چقـدر در بـغلمـ اصـرار ڪرد ڪه:
رســول؟!
داداشـے؟!
بـسه دیـگه!
و خـندیـد:)
بـه زور ازشـ جـدا شـدمـ.
صـورتـم را بـوسیـد.
آنـگاه بـه خـودم آمـدمـ ڪه در حـال رفـتنـ بـه سـمـت هـواپـیما دسـتـش را تـڪان مـے داد و بـا لـبـخـنـد مـا را نـگاه مـے ڪرد.
از آن مـوقـع تـا حـالـا دلـتـنگشـ هسـتمـ.
فـڪر ڪنم دلـم راسـت گـفـت!:
ایـن دلـتنگـے تـا قـیامـت ابـدے یسـت.
حـالـا آن قـیامـت کــے مـے آیـد؟
هـر روز بـه عـڪس هـایـے ڪه بـراے آخـریـن بـار در فـرودگـاه گـرفتـیم،نـگاهـ مـے ڪنم و روی صـورتـش زومـ مـے ڪنـم.
گـاهـے بـے اختـیار و بـے صـدا قـطره اشــڪـے از گـوشـه چـشمـم جـارے مـے شـود.
ڪاشـ فـقـطـ یـکـ بـار دیـگر مـے توانسـتم لـبـخـنـدش را از نـزدیـکـ بـبـیـنـم...๛🍃
#ادمین_شهیده
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
{Shahede}: صـورتـم را بـه شـیشـه مـاشـین چسـبانـدم. دلـشوره داشتـم. سعـے ڪـردم بـا نگاه بـه بیـرون خ
.....
دستم شیکست🙂😂
یه چی بگید دیگ عه😔😂🤝
#ادمین_شهیده
•𝐂𝐄𝐍𝐓𝐄𝐑 = ادیـــت•
•کانالـے پـر از 👇•
•ایــــ📽ـــمویی •
•فونــــ✏️ـــت•
•ادیتــ فیــــ🎥ـــلم •
•ادیتــ عکـــ📸ـــس•
•و خیــــ🏃♀ـــلے چیــزهاے دیگہ•
•فقط ڪافیه بزنی رو لینـــــ👇ـــڪ زیر•
@Center__Edit
کانال در روبیکا هسس
اوه بهبه 😍😁
ای ننه خو بگو😔😂😂😂
اعتماد به نفستو دوس داشتم😁😔
بله حتما اینجوری با اغضای کانال صمیمی ار میشیم😁
بله درست میگین🙂
اون عزیزی که گفتن رمان ترسناک دوباره بیان ناشناس رمان. رو بدن😁😂
#ادمین_معصومه
چه عالی😍
اخی عزیزم کی گفته قم نمیان اینم یادت نره اقای افشار بزرگ قمی هستن😎
چشم میگم
بله یکی دوتاشون دارن 😀
اصلا شوخی جالبی نبود 😔
#ادمین_معصومه
خوب اول بریم برای سوال اون دوستمون که گفتن کیو دیدم بعد بریم برای ادامه ی فعالیت 😁
#ادمین_معصومه