🦋به نام خدا🦋 🍁حکایت عشق🍂 پارت۳۶ بیمارستان کرج🌾 ساعت ۸ صبح🌝 فرزانه:آقا محمد داوود ،داوود به هوش اومد خدایا شکرتتتتتت🌻 محمد:الله و اکبر داوود جان خوبی چقدر تو تیر و پات به بیمارستان وا میشه بچه چی بگم شرمنده ام داوود:فرزانه آب آب میخام فرزانه:الاهی بمیرم برات بلد شو بشین داوود:آخخخخخخخخخخخخخ😰 فرزانه:چی شد بمیرم درد داری؟ رسول:داوود جان خوبی خوش شدی داداش بلخره به هوش اومدی داوود:سلام داداش اره خوبم شکر ستاره خانم کجاست ؟؟ رسول:ستاره تهرانه هنوز نمیدونه 😢 داوود؛رسول جان برو پیش همسرت تنهاش گزاشتی من خوبم برو چند روز دیگه با خانواده برمیگردم برو رسول:آخه داوود ؟ داوود:برو داداش رسول:باشه مراقب خودت باش داوود:برو خدا به همرات🤗 رسول:آقا محمد ببخشید من برمیگردم تهران ستاره تنهاس ؟؟ محمد:باشه برو من هستم☺️ رسول:باشه آقا خداحافظ محمد:به اداره برو حتما رسول رسول:باشه اقا😁😁 خوب حرکت کنیم بسم الله الرحمان رحیم 😊😊 الو سلام خانممممممممممم🙂 ستاره:سلام معلوم هست شما کجایی آقا رسول ۲ روزه خونه نیومدی از دست شما خیلی ناراحتم 😞 رسول:منو ببخشش ستاره جان کرج هستم پیش داوود تصادف کرده حالش خوبه چیزیش نشده دیگه گفتم به تو نگم ستاره:عه بگردم آقا داوود همیشه یک آسیبی میبینن عه عه من گفتم چرا آقا محمد اون شب نیومدن خونه ما ☹️ دسول:اره دیگه 🤪 ستاره:حالا کی میرسی عزیزم😜 رسول:یک ساعت دیگه جانانم امری نداری خانم🙂 ستاره:یک چیز خیلی مهم میخام بهت بگم فقط سریع خودتو برسون خونه اداره نری ها😅 رسول:به روی چشمممم😍😍 یک ساعت بعد🥀🥀 رسول:سلامممممممم ستاره خانم من اومدم کجاییییی☺️ ستاره:من این جام رسول:بههههههه چه لباس قشنگی چه آرایش زیباییییییببیی مناسبتیه☺️ ستاره:شاید باشه رسول:مشکوک میزنی زندگیمممم😁 ستاره:الان لطف یک دوش بگیر برو لباساتو عوض کن میخام بریم جایی پاشوووو😅 رسول:کجا باشه به روی چشممممم رفتم ☺️ ستاره:خوب خوبه؟؟؟؟؟ آفیت باشه اقاااا؟؟؟😁 رسول:سلامت باشی ستاره جان یک چیزی میاری من بخورم بعد میریم؟؟ ستاره:حتما چرا که نه الان برات میارم سفره رو که باز کرد👁👁 💍💍💍💍💍💍💍💍 رسول:عه ستاره حلقت توی سفره چیکار میکنه ستارهههههههه؟؟؟ ستاره:وای ببخشید فکنم از دستم افتاده رسول؛ستاره از دستم افتاده کاری کن دیگه نیوفته عزیزم 😆 ستاره:چشم رسول:آماده شدی ستاره ستاره:بله رسول:به چه چادری چه عشقی من خوش بخت ترین مرد جهانم ستاره:برو وقت دنیا رو نگیر دیر شد گوله نمکات و نگهر دار واسه خبر خوبم بعد خالیش کن😅😂😂😂 رسول:🙂😐😐😐 رسیدن کافه🙈🙈🙈🙈🙈 ستاره:چی میل دارین آقای من ؟؟؟ رسول:اب پرتقال ستاره:مسخره میکنی رسول:نه 😂 ستاره:نخند آب پرتقال چیه آخه 😐😐 رسول:من آب پرتقال میخام خوب بگو دیگه بیاره وقت دنیا رو نگیر واسه ابپرتقال اصل متلب😐😂😂 ستاره:اصلا تو واسه من وقت داری صبح میری شب میایی روز هایی هم که تعطیلی میشینی پای لب تاپ اصلا باهام حرف نمیزنی 😔😔😔 رسول ستاره نکام کننننننننن ؟؟؟ ستاره:باهات قهرم؟؟؟ رسول:نکام کن؟؟ من یک دنیا تار موتو به دنیا نمیدم😊 ستاره:بی مزه گفتی و منم باور کردم کوله نمک ☺️ بفرمایید رسول:بههههههه چه کادو زیباییییییییییی😍😍😍😍😍 وای یه جعبه دیگه وای باز یک جعبه دیگه گللللللللللللللل😍😍😍😍 مناسبتش چیه ❤️❤️ ستاره:این آخرین سوپرایزززززز رسول:آزمایشششششششششششش😍😍😍😍😍😍😍😍😍 ستاره: مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک بابا شدنت مبارککککککککککک عشقممممممممممممممممممممم☺️😍😍 رسول:ستاره شوکه شدم یعنی میشه داریمممم😍😍😍 دارم از خوشحالی میترکممممممم😘 ستاره:اب پرتقالتو بخور 😂😂😂😂 ستاره:بریم؟ خونه من حالم بعده رسول:اره بریم سول:نه از این بع بعد دست به چیزی نمیزنی من برات در ماشینو باز میکنم ستاره:رسول جان لازم نیس میتونم رسول:آخ اگه پسر باشه محمد مهدی اگه دختر باشه رستااااا😍😍😍😍 ستاره:عه مکه به دل شماست😂😂 تاپارت ۲۷ خدانگهدار🙈🙈🙈🌹🍂🍂🍂🍂🍂🥀🥀🥀🥀🥀

نظری داشتید حتما بگید درمورد حکایت عشق و آغاز سرنوشت😊🤤🙏🙏🙏

رمان آغاز سرنوشت👇👇😍😂

😍به نام خدا😍 🌹آغاز سرنوشت🌹 🦋پارت ۴🦋 وحید: اشکان ،اشکان پاشو چه وقت خوابه پاشو رسیدیم خلیج فارس اشکاننننننن😣 . اشکان:چرا آب میریزید آقا داشتم خواب مرغ میدیدم گشنمه خوب شمام چیزی ندادید ما بخوریم😫 وحید :وای خداااااااا از دست تو😖 وحید :سلام بفرمائید آقا اشکان دلاوری سوار شید تو ماشین 😪 وحید:خوب آقا مصطفی چخبر از شهر کجا مشکل مشکوک هست شهر که آرومه آقا توی میدونن شهید مصطفی صدر زاده مشکل داریم و خونه مردی بع نام امیر حسن آرمان اومدن و پارتی دارن و ما نمیدونیم توی خونشون چی میگزرع😐 وحید:من درستش میکنم مصطفی الو پندار ،علی، سریع بیاین خلیچ فارس سریعععع🙄 چشم آقا 😇 الناز:الو مجید آقا مجید:سلام الناز جان من الان کار دارم بدن باهات حرف میزنم ببخشید🙂 الناز:قطع کرددد🤨🤨 نفیسه:میکم الناز چند روز دیگه محرمه و همه عزاداری میکنن میکم بیا نظر شوله زرد کنیم عزیزم روز عاشورا 🙃 الناز:باشه باید به مجیدمبکم نفیسه:باشه منم به سوگل خانم و به بچه های گروه میکم😅 باشه نفیسه جان🙃🙃🙃🙃 چند روز قبل از عاشورا الناز :مجید جان امروز هستی خونه پس همکاران کجان مجید؟؟؟؟؟ مجید:رفتن خلیج فارس ستاره:آهانننننننننن مجید:بههههههههههههههه بههههههههههه چه بوی کلابی😂😂😂 الناز:آره خیلی لذت داره خوردنش☺️ مجید:به سکی عاشقی کنی کرن میکنه نکنی سر میشع😊😊😊 تاپارت ۵ خدتنگهدار

شب بخیر😍😍😍❤️

اینجارو🔪😕

سلام صبح زیباتون بخیر🤗❤️ #ادمین_داوود