eitaa logo
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
292 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
72 فایل
تاریخ چنلمون ⚣︎۱۴۰۰/۴/۱۰⚣︎ ایدی مدیر ㋛︎ @Mohammad_1_9
مشاهده در ایتا
دانلود
پدر پسری😍❤️✨ ...بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @AiIAfshar🖇❤️
پست های قدیمی💛🥺🦥 داداش🙂❤️✨ ...بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @AiIAfshar🖇❤️
امیدوارم دوست داشته باشین فعالیتو😁❤️✨ روزه نمازاتونم قبول🙂 برم فرضیه رو بنویسم و بزارم براتون
نوبتیم باشه ، نوبت فرضیست🤗❤️ همون فرضیه خواهر برادری که امنیتی بود و تو را میبرن و علی هم نگرانت میشه😢💔 اسمتم محدثه بود😁 بسم الله 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 بعد اون اتفاقی که برات افتاد کسی اروم و قرار نداشت. از اون اتفاق سه ساعت بیگذره. علی تقریبا تمام تهران و زیر و رو کرد. اما انگار اب شده بود😢 نصف شب علی ، خانوادتو میبره خونه تا یکم استراحت کنن. اما خودش میزنه به دل خیابونا. پارک ها ، شهربازی ها ، بازار ، موزه ها ، پاساژ ها و خیلی جاهای دیگرو گشت ولی نبودی😔 کم کم علی داشت گریش در میومد. میره خونه. مامانت چون بیماری قلبی داشت سکته قلبی میکنه😢 توی بد مخفصه ای بودن خانوادت علی تو بیمارستان بود که یک فرد ناشناس باهاش تماس گرفت. گوشی رو جواب داد. +:بله بفرمایید. نامشخص=اگه خواهرتو میخوای بی دردسر بیا به این ادرسی که بهت میگم. اگه به کسی بگی خواهرتو همینجا میکشمش. +=باشه ادرسو بده من میام.تنها میام. یک دفعه ای صدای تو از پشت گوشی اومد که جیغ میکشیدی😢انگاری داشتن اذیتت میکردن. +=اون خواهرمنه😀با خواهر من چیکار میکنی عوضی😡 نامشخص=یک ساعت دیگه منتظرتم😏 گوشی و غط کرد. یک بهونه اورد که بیاد دنبالت. ادرسی که طُ توش بودی ، خارج از شهر بود. در یک روستای خراب شده و ترسناک😨 علی میرسه اونجا=کسی هس🤥؟ یک دفعه ای تو رو میبینه که طناب به گردنی و چهارپایه زیر پا😰 علی=قربونت بشم ، اونجا چیکار میکنی ابجی😭؟ تو=پُشششش....چراااا اومدیییی😭 علی=اومدم ببرمت خونه . همون خونه ای توش قد کشیدی. یک دفعه ای یک تیر از کنار علی رد میشه و به دیواری که پشت تو هست میخوره. جاسوس=بحححح ببینین کی اینجاس😃پسر ارشد خانواده افشار. علی=خواهرمو بده. قول میدم هرچی که بخوای بهت میدم. جاسوس=هرچی؟ علی=هر چی. جاسوس=اگه من بگم جون خواهرتو میخوام ، میدی؟ علی=هر چیزی به غیر از خواهرم. جاسوس=نچ😏فایده نداره. بعد یک چاقو تیز از جیبش در میاره و به پات میزنه😭💔 تو=اخخخخخخخخخخخ😭 علی=مگه مریضی😡😭 علی خودشو میندازه رو جاسوس. با هم درگیر میشن. تو هم هیچ کاری ازت برنمیومد که براشون بکنی ، اخه طناب به گردنت وصل و پاتم چاقو خورده. تنها کاری که میتونستی بکنی اینکه که داداشتو صدا کنی و خدارو صدا کنی😭 در اخر سر جاسوس علی رو میزنه به دیوار و تا جا داشت لقد به بدنش زد😰 تو=داداشمو نزن😡 جاسوس=تو دیگه خفشو ببینم😡🔪 اومد به سمتت تا چهارپایه رو از زیر پات بکشه و تو خدایی نکرده خفه بشی😰 علی=گفتم دست به تموم زندگیم نزننننننن😡 با لینکه دستش چاقو خورده بود اما اومد جاسوس انداخت زمین که بهت اسیبی نرسونه. اما جاسوس دست بردار نبود ، تفنگ و برداشت و یک تیر به دست دیگش زد😰 تو صدات از قبل بلند تر میشع😭با بغض صداش میکردی😭=داداشششششش😭💔داداااااش جونممممم جاسوس=این از این😏حالا نوبت این جبغ جیغوی که کارشو تموم کنم😡 تو=به من دست نزن😡 جاسوس=به جای اینکه چهارپایه از زیر پات بکشم کار خودمو راحت میکنم. چاقو که دستم هس ، اینم گَردَنِته. سرتو میبرم😂 تو میترسیدی. دست و پا میزدی مثل ماهی که هر چه زودتر از دستش خلاص بشی😔 علی افتاده بود رو زمین و چشماش بسته بود😭تو مونده بودی و اون دنیا💔 جاسوس ، چاقوشو با یک ظرف فلزی تیز کرد. گردنتو گرفت و چاقورو گذاشت زیر گردنت😓 یک دفعه ای ی تیر میخوره به پای جاسوس. میفته رو زمین. پلیس=اییییستتتتت🚫👮‍♂ تو لبخند زدی. پلیسا جاسوس و گرفتن و تو و علی رو بردن بیمارستان. پای تورو باید بخیه میزدن.عملت سه ساعتی طول کشید. بعد از اینکه از اتاق عمل اومدی ، یک ساعت بیهوش بودی. وقتی چشماتو باز کردی ناهید پیشت بود. تو=داداش😢 ناهید=بیدار شدی😃 تو=علی کجاس☹️ ناهید=تو اتاق کناری. اونم خوابیده🙃 تو=دستاش چی؟ ناهید=خوبه ابجی🙂خودت خوبی تو=پام درد میکنه🤕چی شده؟ ناهید=چی بگم ابجی😭 به پات نگاه میکنی ، میبینی که قطعش کردن😱 جیغ میکشی😭 ناهید=اروم باش ابجی😭الهی بمبرم برات. دیگه هیچی😭 اینم از این😭 داداش علی خوب شد اما تو پات قطع شد چون به جای حساسش زده بود😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا