📝#حکایت
گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت ڪعبه رود. با ڪاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مرڪبی نداشت، پیاده سفر ڪرده و خدمت دیگران می ڪرد. تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت. زیر درختی، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد. دریافت كه از خجالت اهل و عیال در عدم ڪسب روزی به اینجا پناه اورده است و هفته ای است ڪه خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند.شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو.
مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.
شیخ گفت حج من، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف ڪنم به ز آنڪه هفتاد بار زیارت آن بنا ڪنم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چهار شنبه تون
🌺قـشنگ و گلباران
🌸پروردگارا
🌺ای مهربان
🌸ﺍﻣﺮﻭﺯ مشکل ﮔﺸﺎﯼ
🌺ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﺎﺵ
🌸ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﺎﻥ
🌺را ﻫﻤﻮﺍﺭ ﮐﻦ، و
🌸ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺷﺎﻥ
🌺ﺭﺍ ﭘﺮﮐﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ
🌸ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯﺷﺎﻥ ﮐﻦ
🌺ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﯿﺎﺯﯼ آمین
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری های شیک و باکلاس ایتــــــــــاتو از اینجا بردار🎈🙃
https://eitaa.com/joinchat/2697134139C0cf3e18f86
https://eitaa.com/joinchat/2697134139C0cf3e18f86
+حرف دلتو با استوریت بزن♡☝️🏻
هدایت شده از تبلیغات 🌹عکسپروفایل..
استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری استوری
عکس خودتو نزار استوریت :))
استوری های فیک اینستات رو از اینجا بردار😻👇🏾
https://eitaa.com/joinchat/2697134139C0cf3e18f86
https://eitaa.com/joinchat/2697134139C0cf3e18f86
💠حکایت پندآموز توبه سر دسته راهزنان
✍یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.آن عالم می گوید : « من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد» آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم ».گفتم: « رئیس شما كجا است ». گفت: « پشت این كوه جایگاه او است » لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: « این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازهی شما نخواستیم بدهیم » من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ ». گفت: « درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطهی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم ». و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: « مرا می شناسی؟ »گفتم: « آری! » گفت: « چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كردهام »
📚كتاب پاداشها و كیفرها
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
+ ستاره جوووووونننن😍😍😍
- چییییییییییھ😳😳😳
+ چادرت چه خوشگله 😍 از کجا خریدی؟؟؟؟
- آها ترسیدم یه لحظه😅 از یه کانال تو ایتا😁 چادر مشکی، چادر رنگی، چادر مجلسی، چادر نماز😇 همرو داره با قیمت عالی و خیلی با کیفیت و شیک😌
+ مبارکه، خیلی قشنگه 🤩 آدرس کانالشو به منم بده بخرم☺️
اینم لینکش بفرمایید خانوم گلها😘💖👇
http://eitaa.com/joinchat/2691760149C505dd3e785
فروشگاه بزرگ حجاب الزهـــــ♡ــرا (س)
قـیــمــتـــــــهــاے عـــــالـــــے😍😍
هدایت شده از تبلیغات 🌹عکسپروفایل..
🔴فوری 💯 🔴فوری 💯
بهبود #کرونا توسط استاد خیراندیش😍
#دیابت و #کرونا _تنگینفس زیاد- مشکلات ریوی شدید ودرمان آن۱۰۰درصدتضمینی☺️
جدیدترین توصیه های درمانی متنوع در بیماری کرونا تقویت ریه و رفع یکی از عوامل مهم ابتلاء به کرونا
راهکار تقویت اعصاب و ایجادآرامش هنگام بیماری اطلاعات تکمیلی درلینک زیر👇
http://eitaa.com/joinchat/3062104090C6065449606
هدایت شده از پست آشپزی
📝چرا ولیعهدی پدر را نپذیرفت ؟
⚜هارون الرشید بیست و یک پسر داشت که سه تای آن ها را به ترتیب ولیهد خود کرده بود ؛ یکی محمد امین ، دومی مامون الرشید و سومی مؤ تمن .
در این میان قاسم پسری بود که گوهر پاکش از صلب آن ناپاک ؛ چون مرواریدی از دریای تلخ و شور ، ظاهر گشته و فیض مجالست زهاد و عباد آن عصر را دریافته بود . او از تاءثیر صحبت ایشان روی دل از زخارف دنیا بر تافته و طریقه پدر و آرزوی تاج و تخت را ترک گفته بود . قاسم جامه کهنه و مندرس کرباسین پوشیده و قرص نان جویی روزه خود را افطار می کرد و پیوسته به قبرستان رفته و به نظر عبرت بر مرده ها می نگریست و مانند ابر بهار اشک می ریخت .
روزی پدرش در مکانی نشسته بود ، وزرا و بزرگان و اعیان و اشراف در خدمتش کمر بندگی بسته و هر یک به تناسب مقام خود نشسته بودند که آن پسر با لباس مندرس و کهنه و سر و وضعی ساده و معمولی از آنجا عبور کرد ، گروهی از حضار گفتند :
این پسر سر امیر را در میان پادشاهان زیر ننگ کرده ! امیر باید او را از این وضع ناپسند منع نماید ، این حرفها به گوش هارون الرشید رسید ، او پسر را خواست و از روی مهربانی و شفقت زبان به نصیحت او گشود . آن جوان سعادتمند گفت : ای پدر ! عزت دنیا را دیدم و شیرینی ریاست را چشیدم حالا از تو می خواهم که مرا به حال خود واگذاری تا عبادت خدا بجا آورم و زاد و توشه ای برای آخرتم فراهم سازم ، من از دنیای فانی چیزی نمی خواهم و از درخت دولت پادشاهی تو ثمری نخواستم . هارون قبول نکرد و به وزیر خود گفت : فرمان ایالت مصر و اطراف آن را بنویس .
قاسم گفت : ای پدر ! دست از سر من بردار والا ترک شهر و دیار می کنم و از تو می گریزم .
هارون برای اینکه پسر را از این کار منصرف کند با مهربانی گفت : فرزندم ! من طاقت دوری تو را ندارم ، اگر تو ترک وطن گویی روزگار بی تو چگونه به من خواهد گذشت ؟ !
گفت : تو فرزندان دیگری هم داری که دلت با دیدن آنها شاد شود . سرانجام چون دید پدر دست از او بر نمی دارد ، نیم شبی خدم و حشم را غافل کرد و از دارالخلافه گریخت و تا بصره در هیچ جا توقف نکرد . او به جز قرآنی ، از مال دنیا هیچ با خود بر نداشت . در بصره با کارگری امرار معاش می کرد .
ابو عامر بصری می گوید :
دیوار باغ من خراب شده بود ، از خانه بیرون آمدم تا کارگری بیابم و دیوار باغم را بسازم . جوان زیبارویی را دیدم که آثار بزرگی از او نمایان بود و بیل و زنبیلی در پیش خود نهاده و قرآن تلاوت می کرد .
گفتم : ای جوان ! کار می کنی ؟
گفت : بله برای کار کردن آفریده شده ام ، با من چه کار داری ؟
گفتم : گل کاری ، گفت : به این شرط می آیم که یک درهم و نصف به من مزد دهی و وقت نمازم به من فرصت دهی تا نماز را سر وقت بخوانم . قبول کردم و او را بر سر کار آوردم . چون غروب آمدم ، دیدم یک تنه کار ده نفر را کرده است ! دو درهم به او دادم ، قبول ، نکرد و همان یک درهم و نصف را گرفت و رفت .
روز دیگر به دنبال وی به بازار رفتم ولی او را نیافتم ، سراغش را گرفتم ، گفتند : فقط شنبه ها کار می کند ، کارم را به تعویق انداختم تا روز شنبه رسید ، به بازار رفتم همچنان او را مشغول تلاوت قرآن دیدم ، سلام می کردم گویا از عالم غیب او را کمک می کردند . شب خواستم به او سه درهم بدهم قبول نکرد و همان یک درهم و نصف را گرفت و رفت . شنبه سوم به بازار دنبال او رفتم او را نیافتم ، از او سراغ گرفتم ، گفتند : سه روز است در خرابه ای بیمار افتاده ، به شخصی التماس کردم مرا نزد او ببرد ، او را دیدم که در خرابه ای بی در و پیکر بیهوش افتاده و نیم خشتی زیر سر نهاده است . سلام کردم چون در حالت احتضار بود توجهی نکرد ، دیگر بار که سلام کردم مرا شناخت ، خواستم سر او را به دامن بگیرم نگذاشت و گفت : این سر را بر روی خاک بگذار که جز خاک او را سزاوار نیست و من هم دوباره سر او را بر خاک نهادم .
گفتم : اگر وصیتی داری به من بگو ، گفت : از تو می خواهم وقتی مردم مرا به خاک بسپاری و بگویی پروردگارا ! این بنده خوار و ذلیل تو است که از دنیا و مال و منصب آن گریخت و رو به درگاه تو آورد که شاید او را بپذیری پس به فضل و رحمت خود ، او را قبول کن و از تقصیرات او درگذر . آنگاه پیراهن و زنبیل مرا به قبر کن ده و قرآن و انگشتر مرا به هارون الرشید برسان و به او بگو این امانتی است از جوانی غریب که گفت : مبادا با این غفلتی که داری بمیری ! این را گفت و حرکت کرد که برخیزد نتوانست ، دو مرتبه خواست بلند شود نتوانست ، گفت : عبدالله زیر بغلم را بگیر که آقا و مولایم امیرالمومنین (ع ) آمد . بلندش کردم ، دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرد .
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
✅ یکی از #معتبرترین فروشگاه های سیسمونی و لباس کودک با بیش از 30 سال سابقه 😊
🌹 حالا در پیام رسان #ایتا در خدمت شما هستیم😁
🔥بیشترین تنوع😱
💥بهترین کیفیت 😘
😍 ارزان ترین قیمت💰
👚انواع لوازم سیسمونی👶 و لباس بچه گانه از نوزادی تا 5 سال👖
👶 👉پسرانه 👧
👕 دخترانه👈 👚
👖 👉اسپورت 👈 👖
🇮🇷🇮🇷برای حمایت از تولید کننده ایرانی روی لینک پایین ضربه بزنید 🇮🇷🇮🇷
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1881014313C1b7e30eb94
هدایت شده از تبلیغات 🌹عکسپروفایل..
👇مدل چادر موردنظرتو انتخابکن👇
🌸جلابیب
🌺🌸قجـری
🌺🌺🌸صدفی
🌺🌺🌺🌸عـربی
🌺🌺🌺🦋🌸ایرانی
🌺🌺🦋🌺🌺🌸لبنانی
🌺🦋🌺🌺🌺🌺🌸کارمندی
🦋🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌸شالدار و....
همراه با هدایای متبرک به حرم امام رضا که میدونم دلت براش تنگ شده😢
ارسال رایگان به تمام نقاط کشور👇
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو سوره در قرآن ، با کلمه "ويل" شروع شده !
"ويل" يکي از شديد ترين تهديد هاي قرآن هست !
و اون دو آيه اينها هستند :
👈۞ويل للمطففين۞
واي بر کم فروشان...
👈۞ويل لکل همزه لمزه۞
واي بر عيبجويان طعنه زننده...
🌿"اولي در مورد مال مردم"
🌿"دوم در مورد آبروي مردم"
بیاید مراقب هر دو باشيم👌
✍🏻حاج اسماعیل دولابی ( معلم اخلاق شهید_ابراهیم_هادی ) می گفت:
خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد.
با تار، تیر و تور خودش، آدمها را
جذب می کند. مجذوب خودش می کند.
💠 تار خدا، قرآن است .نغمه های آسمانی است . خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند.
💠 خیلی ها را با تور خودش جذب می کند.
مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر
💠 تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدمها را از این طریق مجذوب خودش می کند . اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردند .
💠 شیخ بهایی می گوید:
شد دلم آسوده چون تیرم زدی،
ای سرت گردم چرا دیرم زدی.
از وقتی بلا و مصیبت به زندگی ام آمد ، فهمیدم من ارزش دارم. ولی گلایه دارم
که چرا من را زودتر گرفتار نکردی.
💠 سعدی هم می گوید:
بزن سیلی و رویم را قفا کن. خدایا من را بزن چون زدن های تو ارزش دارد. پنبه را وقتی می زنند، باز می شود و سفید می شود و ارزش پیدا می کند.
💠 اگر کسی به گرفتاری ها چنین نگاهی داشته باشد، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی ماند.این گرفتاری ها باید زمینه امید ما را فراهم بکند.
💠 گرفتاری ها باید زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا
آشنا نیستیم، تا مصیبتی می رسد،
ناراحت می شویم. این شیوه خداست!
📚کتاب مصباح الهدی(سخنان مرحوم حاج اسماعیل دولابی رضوان الله تعالی علیه
💠از عالمے پرسیدند...
بالاترین وزنه چند کیلو است...
که یه نفر بزنه و بهش بگن پهلوان؟
💠عالم در جواب گفتند: بالاترین
وزنه یه پتوی نیم یا 1کیلویی است که یه نفر بتواند هنگام نماز صبح از روی خود بلند کند.
هرکس بتونه اون وزنه رو بلند کنه باید بهش گفت پهلوان!
💠 - رسول الله فرموده اند تَرک کردن
نماز صبح : نور صورت
نماز ظهر : بركت رزق
نماز عصر : طاقت بدن
نماز مغرب : فايده فرزند
و نماز عشاء : آرامش خواب را از بين میبرد.
✅ ان شاءالله همگی پامیشیم و برای #نماز_اول_وقت آماده میشیم
📝پند لقمان حکیم به فرزند
ای جان فرزند؛
✨هزار حکمت آموختم که از آن،
✨چهارصد حکمت انتخاب کردم و از آن چهارصد،
✨هشت کلمه برگزیدم که جامع کلمات است؛
دو چیز را هرگز فراموش مکن؛
✨خدا و
✨مرگ را
دو چیز را همیشه فراموش کن؛
✨هنگامی که به کسی خوبی کردی
✨زمانی که از کسی بدی دیدی
هرگاه به مجلسی وارد شدی
✨زبان نگه دار
اگر به سفره ای وارد شدی
✨شکم نگه دار
وقتی وارد خانه ایی شدی
✨چشم نگه دار
و زمانی که به نماز ایستادی
✨دل نگه دار
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
🚨خبـــر فـــوری | جزئیات خبر #بازگشایی مدارس از ۱۵ آذر، که اخیر منتشر شده است!
📚آیا مـدارس کشور از ۱۵ آذر بازگشایی می شوند؟😳👇
https://eitaa.com/joinchat/778305601C120477bbcf
📚نحوه برگزاری #امتحانات دانش آموزان حضوری است یا غیرحضوری؟👇👇
https://eitaa.com/joinchat/778305601C120477bbcf
هدایت شده از تبلیغات 🌹عکسپروفایل..
🚨ثبت نام 120 گیگ #اینترنت_رایگان آغاز شد😍
❇️ وزارت آموزش و پرورش: مهلت ثبت نام بسته اینترنت رایگان ۳ماهه تمدید شد. برای فعالسازی روی پایهتحصیلی خود کلیک کنید (فرصت محدود)👇
پایه اول پایه دوم پایه سوم
پایه چهارم پایه پنجم پایه ششم
پایه هفتم پایه هشتم پایه نهــم
پایه دهم پایهیازدهم پایهدوازدهم
اولیـــــا معلمیــن دانشجويان
💍#سلیمان_و_انگشتر
سلیمان فرزند داود، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند.
این دیوان، همان لشکریان نفسند که اگر آزاد باشند، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند، خادم دولتسرای عشق شوند.
💍روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزی سپرد و به گرمابه رفت. دیوی از این واقعه باخبر شد. در حال خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد. کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و بر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند.) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته، دیوی بیش نیست. اما خلق او را انکار کردند و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را " مسکین و فقیر " می دانست، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد.
دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟
💕اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد، آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند. چون مدتی بدینسان بگذشت، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند :
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو
و بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او نشانند که به گفته ی حافظ :
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل، دیو سلیمان نشود
بجز شکر دهنی، مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی
و به زبان مولانا :
💕خلق گفتند این سلیمان بی صفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست
و در این احوال، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت. روزی ماهی ای را بشکافت و از قضا، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد. سلیمان به شهر نیامد، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی، بیرون شهر است. پس بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند ...
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
💢چت کردن دانش آموز و معلم💢
🔷معلمِ عزیزم روزت مبارک🎊 امیدوارم همچون شهید مطهری در خون خود بغلتی🤭☺️🎉
🔶ممنون عزیزم امیدوارم شما هم همچون...😊😆😅
ادامش کانال زیر... 😳🤭😂👇🏾
https://eitaa.com/joinchat/906494002C18af4f9d92
👆🏾ترکییییدم #معلم چه جوابی بهش داد😹👏🏻
هدایت شده از تبلیغات 🌹عکسپروفایل..
چــادری ها براتون سورپرایز آوردم😍
اول ببین توی قــاب چیه، بعد بخونش
روشکلیککن نگرانقیمتنباش👇💟
🌸💐🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁💐🌸
💐💫💫🌑💫💫💫💫💫💫💐
🎁💫💫🌑💫💫💫💫💫💫🎁
🎁💫🌑💫💫🌘💫💫💫💫🎁
🎁🌑💫💫🌒🌘💫🌑🌑💫🎁
🎁💫💫💫🌒🌘💫💫💫🌒🎁
🎁💫🌑🌑🌒🌘🌑🌑🌑🌒🎁
🎁💫💫💫💫💫💫💫💫💫🎁
💐💫💫💫💫💫🌘🌑🌒💫💐
🌸💐🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁💐🌸
همراه با هدایای بدون قرعه کشی😳😍
مستقیم از کنار حرم آقا امام رضا(ع)❤️
❌کشف یک اشتباه در قرآن!😳
🔬تعدادی از دانشمندان جمع شدند تا با تحقیق در متن قرآن ؛ خطا و اشتباهی در آن بیابند و به این ترتیب قرآن را رد کنند!!!!
لذا بسیار در متن قرآن و کلمات آن دقت کردند تا اینکه به این آیه رسیدند که در مورد داستان حضرت سلیمان است که وقتی مورچه ای 🐜لشکر حضرت سلیمان را میبیند به سایر مورچه ها میگوید :پناه بگیرید تا لشکر سلیمان شما را خرد نکنند (لایحطمنکم)
✅در حالی که:
این کلمه در زبان عربی فقط در مورد خرد شدن شیشه به کار میرود اما مورچه ها آن را درباره ی خود بکار برده اند.!!!
پس این اشکالی است که میتوان به متن قرآن گرفت !!!!
🐜بعد از آن یک دانشمند استرالیایی در تحقیقات علمی خود کشف کرد که:بیش از 75 درصد از غشای خارجی بدن مورچه ها را شیشه تشکیل میدهدوبا کشف این معجزه ی قرآن بلافاصله به اسلام ایمان آورد و مسلمان شدنش را اعلام نمود.
❌ خیانت یک زن
⚔پس از آن که جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت، طبق دستور پیغمبر اسلام (ص) بین مسلمین تقسیم گردید، یک زن یهودی به نام زینب دختر حارث که دختر برادر مَرحَب باشد برّه ای کباب شده را به عنوان هدیه تقدیم آن حضرت و همراهانش کرد.
زن یهودی پیش از آن که برّه را تحویل دهد، از اصحاب سؤال کرد که پیغمبر خدا کجای گوسفند را بهتر دوست دارد؟
اصحاب اظهار داشتند: پیامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد.
پس آن، زن یهودی تمامی برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بیشتر به زهر آلوده کرد و جلوی حضرت و یارانش نهاد.
حضرت مقداری از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بکشید، زیرا که گوشت این برّه مسموم است.
🔮پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن یهودی را احضار و به او فرمود: چرا چنین کردی؟
🗣او در جواب گفت: برای آن که من با خود گفتم، اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبی نمی رسد وگرنه از شرّ او راحت می شویم.
👈و چون حضرت سخنان او را شنید، او را بخشید، ولی پس از آن جریان، حضرت به طور مکرّر می فرمود: غذای خیبر مرا هلاک، و درونم را متلاشی کرده است.
📚( بحارالا نوار: ج 21، ص 5 6)
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابلمه مادرشوهر ببین ۱۵ساله داره کار میکنه
حالاماله منو ببین😫۱ساله داغون شد
ازش پرسیدم چیکارمیکنه
وقتی بهم گفت😧شدم
رازش سادست 👇🏻
eitaa.com/joinchat/3187277831C5a6fba1991
eitaa.com/joinchat/3187277831C5a6fba1991
3هیچ از جاری جان جلوتری اگه #ترفندهای_اینجا رو یاد بگیری 😃😳☝️
هدایت شده از تبلیغات 🌹عکسپروفایل..
ی خانوم باسلیقه هی الکی تو ایتا نمیچرخه بیا اینجا ی #ترفندهایی رو ببین که #کاربردیه😏
منکه والا همیشه آشپزخونم چرب و چیلی بود😖 دیگه ازوقتی اینجا رو پیدا کردم #آشپزخونم_برق میزنه و نگران مهمون ناخونده نیستم که همش بدو بدو کنم😓😅
کلی ایده برای #پذیرایی_یلدایی😜❤️👇
eitaa.com/joinchat/3187277831C5a6fba1991
با اینجا خونتو برق بنداز مث تازه عروسا😱👌
💠مردي اعرابی از امیرالمومنین علیه السلام پرسید:
سگی را دیدم با گوسفندي جستن کرد و از آنها حملی به هم رسید، آیا این حمل به
کدامیک ملحق است؟
⚜آن حضرت علیه السلام فرمود: او را در کیفیت خوراکش آزمایش کن، اگر گوشت خوار بود سگ است و اگر علف خوار بود گوسفند.
🔅اعرابی: او را دید ه ام. گاهی گوشت خورده و گاهی علف.
⚜علی علیه السلام او را در آب آشامیدن آزمایش کن، اگر با دهان آب می خورد گوسفند است و اگر با زبان آب می خورد سگ است.
🔅اعرابی: هر دو جور آب می خورد.
⚜علی علیه السلام او را در راه رفتن آزمایش کن، اگر دنبال گله می رود سگ است و اگر وسط یا جلو گله می رود گوسفند است.
🔅اعرابی: گاهی چنین است و گاهی چنان.
⚜علی علیه السلام او را در کیفیت نشستن ملاحظه کن، اگر بر شکم می خوابد گوسفند است و اگر بر دم می نشیند سگ است.
🔅اعرابی: گاهی به این ترتیب می نشیند و زمانی به آن ترتیب.
⚜علی علیه السلام او را ذبح کن اگر در شکمش شکنبه دیدي گوسفند است و اگر روده وامعاء دیدي سگ است.
اعرابی از شنیدن این نکات دقیق و متحیر و مبهوت شد.
🌷امام صادق (عليه السلام) فرمود:
شخصى از احبار (علماى خوب يهود) از دنيا رفت، در عالم قبر (فرشتگان) او را نشاندند، چند فرشته به او گفتند:
می خواهيم صد تازيانه به تو بزنيم، او جواب داد: طاقت ندارم.
گفتند: 99 تازيانه به تو بزنيم، او باز جواب داد طاقت ندارم.
به همين ترتيب (چون آدم خوب بود) يك يك كم كردند، تا اين كه گفتند:
يك تازيانه را حتما بايد بخورى.
✅او گفت: چرا، مگر چه كرده ام؟
به او گفتند: زيرا تو يك روز بدون وضو نماز خواندى، و بر يك شخص مظلومى میگذشتى، و او را يارى نكردى، به خاطر اين دو خصلت، بايد تازيانه بخورى.
به او يك تازيانه زدند، بر اثر آن، قبرش پر از آتش گرديد
هدایت شده از پست آشپزی
قومی که عمر جاوید خواستند (مرگ)✨
💠در روزگاران گذشته، قومی نزد پیامبر خود آمدند و گفتند: از خداوند بخواه مرگ را از میان ما بردارد. آن پیامبر دعا کرد و خداوند استجابت فرمود و مرگ را از میان آنان برداشت. با گذشت ایام، به تدریج جمعیت آنها زیاد شد، به طوری که ظرفیت خانه ها گنجایش افراد را نداشت. کم کم کار به جایی رسید که سرپرست یک خانواده صبح زود از خانه بیرون می رفت تا برای پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و دیگر افراد تحت تکلفش، نان و غذا تهیه و به ایشان رسیدگی کند. این مسئله موجب شد که افراد فعال، از کار و کسب و طلب معاش زندگی باز بماندند. ازاین رو، ناچار نزد پیامبر خویش رفتند و از وی خواستند آنها را به وضع سابقشان باز گرداند و مرگ را میان آنان برقرار کند. پیامبر دعا کرد و خداوند دعای او را اجابت فرمود و مرگ و اجل را در میان ایشان برقرار کرد
📚 بحارالانوار، ج 6، ص 116
💔#حسرت_های_آدم
🚨یه پرستار استرالیایی بزرگ ترین حسرت های آدم های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم ها مشترک بوده منتشرکرده
💠اولین حسرت: کاش جرات اش رو داشتم اون جوری زندگی می کردم که می خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.
💠حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی کردم.
💠حسرت سوم: کاش شجاعت اش رو داشتم که احساسات ام رو به صدای بلند بگم.
💠حسرت چهارم: کاش رابطه هام رو با دوستام حفظ می کردم.
💠حسرت پنجم: کاش شادتر می بودم
بخونیدش خیلی قشنگه...
پسره به مادرش گفت با اين قيافه ترسناكت چرا اومدی مدرسه؟ مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نميخواستم گرسنه بمونی.پسر گفت ای كاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگي من نشی... همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید.. چندسال بعد پسر در 1شهر ديگه دانشگاه قبول شد و همون جا کار پیدا کرد و ازدواج كرد و بچه دار شد. خبر به گوش مادر رسيد .مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینم.اما پسر میترسید که زنش و بچش از ديدن پیرزن یه چشم بترسن.. چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده .. وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط 1 يادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود : پسره عزيزم وقتی 6سالت بود تو 1تصادف 1چشمتو از دست دادی،اون موقع من 26سالم بود و در اوج زیبایی بودم و بعنوان 1مادر نميتونستم ببينم پسرم 1چشمشو از دست داده واسه همين 1چشممو به پاره تنم دادم،تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی كنی پسرم .مواظب چشم مادرت باش .. اشك در چشمهای پسر جمع شد.. ولی چه دیر...