هدایت شده از تبلیغات پیشروو
می دونستی میشه پس زمینه عکست رو عوض کنی طوریکه کسی متوجه نشه؟😬
☂️ بجای اینکه کلی وقتو هزینه برای آتلیه رفتن بذاری با بومرنگ یادبگیر خودت پروفایلهای خوشگل بسازی 💖
📥دانلود مستقیم👇
هدایت شده از 「 چیزمیز ایتا - ریوندی 」 روی عضویت کلیک کنید ✅
Picsart.apk
2.84M
📲فوتوشاپ بلد نیستی ؟
این اپ رو دانلود کن و یادبگیر پروفایلهای #لاکچری و خاص بسازی👆💞👆
📥پیشنهاد ویژه روز 💫 26
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃در مقطع فوقلیسانس استادی داشتیم كه بسیار باسواد و البته بداخلاق بود.
🌼یكی از دانشجویان که بسیار دیرفهم و در عینحال جوانی جاهطلب بود برای رسیدن به مقطع پایان نامه نیاز به یک نمره ارفاق از درس آن استاد داشت و استاد سالخوردۀ ما هم به هیچ وجه زیر بار آن نمیرفت...
🌼🍃من علیرغم میل باطنی به سراغ استاد رفتم و گفتم:
ایشان پسر خوبیست و فقیر است، پرداختن اجارۀ منزل در اینجا برایش دشوار است اگر میشود برای قبول شدن کمکش کنید.
🌼🍃آن روز استاد حرفی زد كه بعدها عمقش را فهمیدم.
ایشان فرمود: تركیب بیسوادی و جاهطلبی و فقر میتواند فاجعه به پا كند، شما از كجا میدانید كه این آدم در آینده به پست و مقام مهمی نرسد،
❣بگذار تو و من عامل این فاجعه نباشیم.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💫
فوق العاده زیباست این متن...
وقتی ناراحتی تصمیم نگیر
وقتی دیر میشه عجله نکن
وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگو بذار خودش بفهمه
وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده
وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن
وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه
وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی
و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه,
فکر نکن همه مثل خودتن .!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫وقتی خدا نخواد یکی بمیرە👌
#بدون_شرح
@ghiamat_ir👈👈
🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃حال و هوای ماه رمضان جور عجیبی دلنشین است .
آدم یادِ کودکی اش می افتد .
یادِ سادگیِ آن روزها
یک سفره ی بی ریا ،
یک جمع صمیمی ،
و یک عالمه اشتیاق و بیتابی
دلم برایِ آدم های نابِ آن روزگار تنگ شده ،
برایِ تمامِ حالِ خوبی که داشتیم !
برایِ هرچیزِ کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد .
🌼🍃آخ که یک استکان چای و خرما موقع افطار چقدر می چسبید !
هیچوقت یادم نمی رود ؛
بچه که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقتِ روزه گرفتن دارم ، موقعِ افطار ، من سیر بودم و جعبه های خرما ، زولبیا و بامیه ، نصفه بود ، هیچ کس به رویم نمی آورد ، همه می گفتند قبول باشد ...
🌼🍃 کاش که در این فرصتِ بینظیر ؛ خوبی هایمان را تمدید می کردیم ، برایِ خدا ،
عمیق نگاه کنیم ! رمضان ؛ تمرینِ انسانیت و بردباری است ، نه تمرینِ گرسنگی ...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
ArefBelHagh.mp3
7.08M
#مستندی_از_آیت_الله_بهجت_که_در
#کشور_کروارسی_پخش_شد❗️
📻 مستند «عارف بالحق»، باموضوع نماز حضرت آیت الله بهجت که در رادیو معارف صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است توانست به بخش کوتاه مرحله نهایی جشنواره رادیویی پری مارولیچ در کشور #کرواسی راه یابد.
▫️
در این مستند کوتاه سعی گردیده است علاوه بر پخش قطعاتی منتخب از نماز ملکوتی حضرت آیتالله بهجت، ضمن مصاحبه با بزرگان و شاگردان معظمله و بیان حال و هوای نماز آیتالله بهجت و احوالات خاص معنوی و گریه ها و اذکاری که ایشان در نماز داشتند، به نحوی فضای معنوی و ملکوتی آن ایام مسجد فاطمیه را برای شنونده روایت نماید.
▫️
مستند عارف بالحق امروز ١٨ اردیبهشت ساعت ٩:٣٠ به وقت کرواسی در جشنواره رادیویی پری مارولیچ پخش شد و مورد استقبال تمامی شرکت کنندگان در این جشنواره قرار گرفت.
اختتامیه این جشنواره رادیویی، فردا ١٩ اردیبهشت در کشور کرواسی با حضور برنامه سازانی از کشورهای مختلف دنیا برگزار خواهد شد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃یکی از اهالی مکه میگوید: از پدربزرگم داستان پرمعنایی به یاد دارم که در زندگیام از آن بهرهها بردهام و معنایش را عملی کردهام.
🌼🍃خلاصهی داستان او چنین است:
حدود صد سال پیش مردی ثروتمند در مکه زندگی میکرد… او خدمتکاری داشت که همهی کارهایش را انجام میداد… یک روز وقتی اذان صبح داده شد، او نیز بیدار شد و صاحب خود را بیدار کرد و برایش آب وضو آورد و فانوس را روشن کرد و در حالی که روبروی وی حرکت میکرد به مسجد رفتند…
🌼🍃آن زمان هنوز در مکه برق نبود و کوچهها خاکی بودند و تاریک و پرسنگلاخ…وقتی آن ثروتمند به تلاش غلامش برای خدمت به او فکر کرد به وی گفت: ببین سعید، من در وصیتنامهای که برای ورثهام نوشتهام این را قید کردهام که تو به خاطر اخلاص در خدمتگزاری من در این ده سال، آزاد خواهی بود.
🌼🍃غلام که این را شنید چیزی نگفت!
نماز صبح فردا سعید مانند همیشه بیدار شد و فانوس را روشن کرد، اما این بار پشت سر آقایش حرکت کرد!مرد ثروتمند که تعجب کرده بود گفت: سعید مشکلی پیش آمده؟ چرا روبرویم حرکت نمیکنی تا راه را برایم روشن کنی؟!
🌼🍃خدمتکار گفت:
سرورم، شما وقتی به من وعده دادی بعد از وفاتتان آزادم کنی، نورت را پشت سر خود قرار دادی… چرا کاری میکنی که من برای آزادیام منتظر مرگ شما بمانم، به جای آنکه آرزو کنم عمرتان در طاعت خداوند طولانی باشد؟!
🌼🍃نمیدانی که اگر مرا آزاد کنی با وجود آنکه دیگر بردهات نیستم همچنان خدمت شما را خواهم کرد؟!آن مرد که درسِ خدمتکارش را فرا گرفته بود گفت: سعید، تو از همین لحظه آزاد هستی!و خدمتکارش هم گفت: و من از این لحظه خادم فرمانبر شما هستم!
🌼🍃درسی که گوینده از این داستان آموخت این است که هرگاه تصمیم گرفت کاری را انجام دهد، در حالی که زنده است آن را عملی سازد نه آنکه انجام آن را به بعد از مرگش محول کند. به طوری که نورش در برابرش باشد نه پشت سر!
🌼🍃وی به این حد اکتفا نکرده بلکه این داستان را برای همهی کسانی که تصمیم داشتند برای پس از وفاتشان برای ساخت یک مسجد یا یتیم خانه یا مدرسهی حفظ قرآن و دیگر کارها وصیت نامه بنویسند، تعریف میکرد و میگفت: آیا تضمین میکنی ورثهات وصیت تو را همانطور که دوست داری انجام دهند؟
تلاش کنیم نورمان در برابر ما باشد نه پشت سرمان.
🌼🍃خداوند ما را از جمله کسانی قرار دهد که دربارهشان میفرماید:
🌼🍃{َیوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم }
[حدید: ۱۲]
🌼🍃(روزی که مردان و زنان مومن را میبینی که نورشان در برابرشان و به جانب راستشان دوان است).
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂