eitaa logo
عجائبُ الاَرض🇵🇸🇮🇷
72.8هزار دنبال‌کننده
51.7هزار عکس
53.6هزار ویدیو
209 فایل
متفاوت‌ترین‌مجله‌دانستنی‌هاوعجایب‌جهان🌎 هدف این کانال افزایش‌اطلاعات عمومی و آشنایی با حقایق شگفت انگیزجهان است ‌‌انتقاد؛پیشنهاد؛@Niai73 تبلیغات‌ ارزان بابازدهی عالی: eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ .
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌺 🔶 پسر جوانی ڪه بی‌نماز بود از دنیا رفت، و یڪی از صمیمی‌ترین دوستانش او را در خواب دید، به او گفت: مرا در صف مؤمنین قرار دادند؛ و با این‌ڪه من در دنیا به حلال و حرام و رعایت اخلاق تا حد ممڪن پایبند بودم ولی برای نماز تنبلی می‌ڪردم و مادرم همیشه بخاطر بی‌نمازی من ناراحت بود و از آخرت من می‌ترسید. 🌹‍ روزی مادرم بخاطر بی‌نمازی من اشڪ ریخت. طاقت اشڪ چشم او را نیاوردم و قول دادم من‌بعد نمازم را بخوانم. 🌹‍ و از آن روز هر وقت مادرم را می‌دیدم فقط برای شادی او و رضایت‌اش نماز می‌خواندم و نمازم ظاهری بود. 🌹‍ بعد از مرگم مرا در صف نمازگزارن وارد ڪردند، سوال ڪردم من ڪه نمازخوان نبودم؟ گفتند: تو هرچند نمازخوان نبودی، ولی برای ڪسب رضایت و شادی مادرت به نماز می‌ایستادی، خشنودی مادر پیرت خشنودی ما بود و ما نام تو را امروز در صف نماز گزاران واقعی ثبت ڪردیم. 💚 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 🦋 🌼روزی یک کشتی پراز عسل در ساحلی لنگر انداخت. عسلها را درون بشکه ریخته بودند. پیرزنی از آنجا رد میشد. پیش آمد. ظرف کوچکی همراه داشت. 🍃 به بازرگان که از کشتی پیاده میشد گفت: ای مرد بزرگ، شنیده ام بار عسل داری. از تو میخواهم که این ظرف را برایم مالامال از عسل کنی. بازرگان نگاهی به پیرزن کرد و خواسته اش را نپذیرفت. پیرزن که دید خداوندگار کشتی درخواستش را بی پاسخ گذاشت، راهش را کشید و رفت. 🌼 همینکه پیرزن از کشتی دور شد تاجر به دستیارش گفت: برو نشانی آن زن را پیدا کن و برایش یکی از این بشکه های عسل بفرست! دستیار از کار بازرگان تعجب کرد! پرسید: آن زن ژنده پوش ازتو مقدار کمی عسل درخواست کرد، نپذیرفتی و اکنون یک بشکه به او میبخشی؟ 🍃 بازرگان پاسخ داد: او به اندازه خودش و نیازش در خواست کرد و من در حد وسع و توان خودم میبخشم. ❤️ 🔻کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، در این ایام که مهمان توییم خودت به اندازه ی سخاوتت بر ما عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم. آرزوهايتان را به دستان پر توان او بسپارید 🤲 💚