کاش این جمعه دل عرش چراغان بشود...
یوسفِ آل علی راهی کنعان بشود...
بانگِ جاء الحقِ جبریل بپیچد به فلک...
آسمان قاریِ این آیه ی قرآن بشود...
تشنه ی بارش یک لحظه نگاهش هستیم...
دیده باید که پُر از حضرت باران بشود...
میرسد عاقبت آن روز که با بیرق نور...
ازافق حضرت خورشید غزلخوان بشود...
عشق معناشده در تاب و تبِ منتظران...
کاشکی ندبه ی ما در خور ایشان بشود...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر همه دارو ندارم✨
@mahdisahebazman
1_14676328.mp3
1.21M
#مولا_جان
صبح می رسد ....
وهمچنان
جای خالی تورا به رخ مان میکشد...
کجایی!؟عزیزدل زهرا (س)
امام غریبم !.....
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝 لزوم تشکیل حکومت و تربیت مؤمنین برای ظهور
🎤سخنرانی ارتباط مهدویت و انقلاب
#شرایط_ظهور
#انقلاب_اسلامی_و_ظهور
@mahdisahenazman
شرح دعای ندبه_16.mp3
12.99M
#شرح_دعای_ندبه ۱۶
✨ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا ..
در رابطهی امام زمان، باید اهل قمار بود !
این رابطه، چرتکه اندازی، نمیپذیرد!
هر چه نترس تر ؛
هرچه بی توقع تر؛
به امام زمان "عج" نزدیک تر ....
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_محمودی
@mahdisahebazman
30.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️مستند با شکوه "ظهور"
💢ساخته شده توسط مسلمانان اروپا
💯بسیار جذاب و دیدنی ،حتما مشاهده کنید و برای دوستانتان هم ارسال کنید
🔰این قسمت ارض موعد هالیوود [ شماره 15 ]
#ظهور
🆔 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غربت_امام_زمان_عج
#امیرالمومنین( ع) اول مظلوم عالم میگوید :#امام_زمان مظلوم است.چرااا؟
👈باخبرید آقاتون کجاست؟
👈کل سال بفکر خودتی
#امام_زمان_بین_ماست_وما اگرآقا رو هم ببینیم نمی شناسیم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_و_فرجنا_به
@mahdisagebazman
170126283.out.mp3
5.25M
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
✨دعایامامزمانعج...
چرا #غروب_جمعه دلت میگیره؟
چرا دل امام زمان عج میگیره؟
دوست خیر خواه کیست؟
#امام_زمان
#استاد_مؤمنی
@mahdisahebazman
و جمعهای دیگر...
و طلوعی...
و سجادهای...
و نمازی...
و ندبهای...
و نیازی...
و صبحی...
و ترنمی...
و نغمهای...
و نسیمی...
و آسمانی که هنوز سایه سرِ زمین است...
و زمینی که در التهاب دیدار توست...
ای حاضرترین غایب!
آفتاب این آدینه هم زد و تو نیامدی...
و غروبی...
غروب جمعهای دیگر
و انتظاری...
و باز هم دلتنگی...
الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج
🌧🔰🌧
@mahdisahebazman
ربّنا الهی العفو.mp3
12.87M
#مناجات_رجب
مجید بنی فاطمه
آی گنهکارا بیایید ... در خونه ام بازِ بازه
هرکسی که از در من، ناامید بشه میبازه.
#أین_الرجبیون🌜
@mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_صـد_و_یـک
✍دلدادگانی که از همه جای دنیا به سمتِ منبعی معلوم میدویدند..
یکی برهنه.. دیگری با چند کودک.. آن یکی سینه کشان.. گروهی صلیب به گردن و تعدادی یهودی پوش..
ومن میماند که حسین، امام شیعیان است یا پیشوایِ یهودیان و مسیحیان؟
انگار اشتباهی رخ داده بود و کسی باید یاد آوریشان میکرد که حسین کیست..
گام به گام اهل عراق به استقبال میآمدند و قوت روزانه شان را دست و دلبازانه عرضه ی میهمانِ حسین میکردند..
و به چشم دیدم التماسهایِ پیرزنِ عرب را به زائران، برایِ پذیرایی در خانه اش این همه بی رنگی از کجا میآمد؟
چرا دنیا نمیخواست این اسلام را ببیند و محمد (ص) را خلاصه میکرد در پرچمی سیاه که سر میبرید و ظالمانه کودک میکشت..
من خدا را در لباسِ مشکی رنگ زائران پاهایِ برهنه و تاول زده شان.. آذوقه های چیده شد در طبق اخلاصِ مهمانوازانِ عرب و چایِ پررنگ و شیرین عراقی دیدم..
حقا که چای هایِ غلیظ و تیره رنگ اینجا دیار، طعم خدا میداد..
گاهی غرور بیخ گلویم را فشار میداد که ایرانیم. که این خاک امنیتش را بعد از خدا و صاحبش حسین، مدیونِ حسام و دوستانِ ایرانی اش است و چقدر قنج میرفتم دلم.
امیرمهدی مدام از طریق تلفن جویایِ حال و موقیت مکانی مان بودو به دانیال فشار میآورد تا در موکبهایِ بعدی سوارِ ماشین بشویم، اما کو گوشِ شنوا..
شبها در موکبهایی که به وسیله ی کاروان شناسایی میشد اتراق میکردمو بعد از کمی استراحت، راه رفتن پیش میگرفتیم.
حال و هوای عجیبی همه را مست خود کرده بود.
گاهی درد و تهوع بر معده ام چنگ میزد و من با تمام قدرت رو به رویش می ایستادم.. قصد من تسلیم و عقب نشینی نبود. و دانیال در این بین کلافه حرص میخورد ونگرانی خرجم میکرد.
بالاخره بعد از سه روز انتظار، چشم مان به جمالِ تربت حسین (ع) روشن شد و نفس گرفتم عطر خاکش را..
در هتل مورد نظر اسکان داده شدیم و بعد از غسل زیارت عزم حرم کردیم.
پا به زمین بیرونِ هتل که گذاشتم، زیارت را محال دیدم.
مگر میشد از بین این همه پا، حتی چشمت به ضریحش روشن شود؟
دانیال از بین جمعیت دستم را کشید وگفت که به دنبالش بروم.. شاید بتواند مسیری برایِ زیارت بیابد.
و منِ ناامید دست که هیچ، دل دادم به امیدِ راه یابیِ برادر..
روی به رویِ میدانی که یک مشک وسطش قرار داشت ایستادیم اینجا کجاست؟؟
دانیال نگاهی به اطراف انداخت میدون مشک.. حرم حضرت عباس اون طرفه.. نگاه کن..
عباس.. مردی که نمیتوانستم درکش کنم اسمش که می آمد حسی از ترس و امنیت در وجودم میپیچید..
عینیت پیدا کردنِ واژه ی جذبه..
دانیال دستم را در مشتش گرفت و فشرد خیره به مشکِ پر آب، خواست دلم را به زبان آوردم نمیشه یه جوری بریم تو حرم نه..خیلی شلوغه..
صدایش بلند شد من میبرمت.. اما این رسمش نبودا بانو..
نفسم از شوق بند آمد به سمتش برگشتم امیرمهدیِ من بود با لباسی نیمه نظامی و موهایی بهم ریخته..
اینجا چقدر زود آرزوها برآورده میشد
اشک امان را بریده بود و او با لبخند نگاهم میکرد قشنگ دقمون دادی تا رسیدی..
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
#مهدےجان❤️
از اشک مسیر گونه ها فرسوده ست
انـگـار دعـاهـای هـمــه بـیـهـوده ست
یکـبـار تـو را نـدیـده ایـم از بـس کـه
در شـهــر تمـام چشـم هـا آلـوده ست
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر مولای غریبم✨
@Emamkhobiha🌹