eitaa logo
⛅ امام زمان (عج) 🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
13.7هزار ویدیو
404 فایل
اقا جانم از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌥اللهم عجل لولیک الفرج تعجیل در ظهور اقا #صلوات ⚘ 🌟حتما به کانال کودک مهدوی سر بزنید: @montazer_koocholo تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5962809363117644065.mp3
2.04M
👤 استاد 👌 تلاش برای ظهور امام زمان (عج) ✔️ موضوع ظهور خیلی مهم و جدی است. 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
💞نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند ✨مردم صدای آمدنت را شنیده اند 💞زیباتر از همیشه شده آستان تو ✨آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند ✨💞 (ع)✨💞 ✨💞 اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
مداحی آنلاین - چقدر خوبه وقتی میام تو حرم - مهدی رعنایی.mp3
5.64M
🌸 (ع) 💐چقدر خوبه وقتی میام تو حرم 💐دو ساعت از دنیا دست میکشم 🎤 👏 👌بسیار دلنشین 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
••• ❤️🍃 +بِبَخشید شُما؟ -هَمون کِہ هَمیشِہ فَقَط إِدِّعا میکُنِہ! +بِبَخشید شُما؟ -هَمون کِہ آبِرو أَز إِمامِ‌زَمانِش بُردِه! +بِبَخشید شُما؟ -هَمون کِہ لَحظِہ‌ای واسِہ خُدا کار نَکَرد! ڪاش‌رویِه‌تابلو‌هم‌مینوشتن پایان‌انتظار… _دوکیلو‌متر صاحبِ عالم و آدم چقدر تنهایی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 6⃣3⃣ 🔻شرمندگی ✨یکی از رزمندگان کانال شبانه به اطراف کانال رفت و قبل از روشن شدن هوا برگشت. پس از بازگشت از کانال در حالی که بغض، راه صحبت کردن را بر او بسته بود گفت: داشتم آرام و سینه خیز از معبر می گذشتم. پایم به چیزی گیر کرد! چند ثانیه ای متوقف شدم. به آرامی سرم را به عقب چرخاندم. دست ضعیف و ناتوان مجروحی پایم را گرفته بود. پایش قطع شده و خون زیادی از او رفته بود. یک پایش را هم با چفیه بسته بود. صورت این مجروح به سختی دیده می شد، اما حالت ضعفش به خوبی نمایان بود. چهار شب از آغاز عملیات می گذشت و زنده ماندنش شبیه به معجزه بود! اینکه چگونه توانسته بود از دید دوربین تک تیراندازها در امان بماند، هیچ کس نمی دانست. ✨فکر کرد می خواهم او را به عقب ببرم. به آرامی سرم را نزدیک گوشش بردم. به او گفتم: برادر، عقب نمی روم که تو را با خود ببرم. بچه ها در کانال گیر کرده اند و من دنبال مهمات آمده ام. آن مجروح لبانش به سختی تکان خورد. چیزی گفت: اما آنقدر صدایش ضعیف بود که حرفش را نفهمیدم. سرم را به دهانش نزدیک تر کردم. او تشنه بود و آب می خواست! می گفت: گلویم از بی آبی بدجور درد می کند، اگر امکان دارد آبی به من بده. ✨ناخودآگاه به یاد شرمندگی سقای کربلا افتادم. سرم را پایین انداختم و قطره های اشک آرام از چشمانم جاری شد. نمی توانستم برایش کاری کنم. بی آنکه چیزی بگویم، شرمنده و خجالت زده، صورتم را به روی صورت رنگ پریده اش گذاشتم. خیلی سرد بود. اما به من آرامش خاصی داد. آنقدر خسته بودم که از آرامش او خوابم برد. نمی دانم چقدر گذشت که از صدای انفجاری بلند شدم. سرم را بالا آوردم و به صورتش نگاه کردم. دستم را به آرامی به روی صورتش گذاشتم. از هُرم گرم نفس هایش خبری نبود! او را صدا زدم و به شدت تکانش دادم. دیدم راحت و آرام و مطمئن خوابیده. او دیگر تشنه نبود. وقتی دوست ما این ماجرا را تعریف کرد، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد. 👈 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل 🍃🌹🍃🌹 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت ششم 🎄🌸🎄شیخ رجبعلی خیاط می گفت : در بیداری سحر🌙 و ثلث اخر شب اثار عجیبی است ⬅️هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحر ها می توان حاصل نمود از گدایی🌀 🔰🔰🔰 سحرها کوتاهی نکنید که هر چه هست در ان است . 💚💛عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمی خواهد وقت ملاقات و رسیدن به وصال هنگام سحر است💛💚 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا