⚠️آیا ما واقعا #آمادهظهور هستیم؟!
در روايت داريم که بیشتر کساني که فکر مي کردند منتظر امام زمان هستند، وقتي امام ظهور مي کند راهشان را جدا مي کنند و به امام مي گويند :از همان راهي که آمده اي برگرد،ما نيازي به فرزندان فاطمه نداريم.
چرا اين اتفاق مي افتد؟ مگر دوران ظهور چه ويژگي هايي دارد؟
💐يکي اينکه دوران ظهور حضرت اوج فداکاري است. ما مي گوييم که امام بيايد تا مشکلاتمان برطرف بشود يعني ما امام را براي خودمان مي خواهيم . در دعاي عهد داريم :خدايا ما را از ياوران امام قرار بده ،کساني که از امام دفاع مي کنند و ما را از کساني قرار بده که وقتي حضرت ظهور کردند ما بدنبال حوائج حضرت برويم. ما منتظر امامي هستيم که حوائج ما را برطرف کند.
🍀آيت الله بهجت مي فرمودند : اگر از کساني که در جمکران نماز امام زمان(عج) را مي خوانند بپرسيم که حاجت شما چيست، هر کس مشکلاتش را مي گويد ولي کسي نمي گويد که ما مي خواهيم حوائج امام را برطرف کنيم و سرباز امام باشيم.
🍃فردي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت:
مي گويند که وقتي امام زمان (عج) مي آيد همه ي دشمنان سنگ مي شوند و از بين مي روند و حکومت آماقمی مي شود.
امام مي فرمايد: اگر بنا بود که همه چيز با معجزه و يک اشاره تمام بشود خدا اين کار را براي پيامبرش مي کرد.
پيامبر 13 سال در مکه زجر کشيدند و ده سال در مدينه با مشرکان جنگ کردند. اينها سنت هاي الهي است که انسانها بايد امتحان بشوند.
🌺در عصر #ظهور امام زمان(عج) اوج فداکاري است آيا ما آماده هستيم؟ عصر ظهورامام اوج ايثار مالي است. آيا ما آماده هستيم؟
🌼 فردي نزد امام باقر(ع) آمد و گله کردند که چرا شما قيام نمي کنيد؟ ما هزاران شمشير زن داريم .
امام پرسيد:آيا اين افراد به مرحله اي رسيده اند که اگر برادر مسلمان شان پولي از جيبشان بردارد بدون اينکه به آنها بگويد و آنها ناراحت نشود؟ گفت: خير .
امام فرمود: کسي که حاضر نيست از مالش بگذرد چگونه جانش را فدا مي کند؟
🍀ما به زيارت امامان مي رويم و زيارت جامعه ي کبيره مي خوانيم: پدر، مادر، زندگي و کاشانه ام به فداي شما باد.
آيا شما حاضر هستيد که خمس مال تان را بدهيد؟ شما به برادر نيازمندت قرض نمي دهي چطور اين جمله ي زيارت را تکرار مي کنيد؟
📗حجت الاسلام #حسینی_قمی
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
#عامل_اصلی_تاخیر_ظهور 8⃣
💭 قسمت هشتم: ما در اینجا گیر کرده ایم!
🔖 قران می فرماید:
« یا ایها الذین امنو اصبروا و صابروا و رابطوا»
⏪ اول میفرماید تک تک #صبر کنید
⏪ بعد می فرماید « صابروا و رابطوا» یعنی با هم #صبر کنید و #هم_افزایی کنید .
▪️ ما در اینجا گیر کرده ایم یعنی #با_همدیگر نمیتوانیم❗️
▪️ هر کدام از ما #تکی ممکن است برای خودمان بچه های خوبی باشیم،
اما #دسته_جمعی نه❗️
✒️ استاد #پناهیان
#شنبه
#چهار_شنبه
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
4_5962809363117644065.mp3
2.04M
👤 استاد #رائفی_پور
👌 تلاش برای ظهور امام زمان (عج)
✔️ موضوع ظهور خیلی مهم و جدی است.
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
💞نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
✨مردم صدای آمدنت را شنیده اند
💞زیباتر از همیشه شده آستان تو
✨آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند
#پیشاپیش✨💞
#میلاد_امام_رضا(ع)✨💞
#مبارکباد ✨💞
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
مداحی آنلاین - چقدر خوبه وقتی میام تو حرم - مهدی رعنایی.mp3
5.64M
🌸 #میلاد_امام_رضا(ع)
💐چقدر خوبه وقتی میام تو حرم
💐دو ساعت از دنیا دست میکشم
🎤 #مهدی_رعنایی
👏 #مدح
👌بسیار دلنشین
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
•••
#دلـنوشـتـہ ❤️🍃
+بِبَخشید شُما؟
-هَمون کِہ هَمیشِہ فَقَط إِدِّعا میکُنِہ!
+بِبَخشید شُما؟
-هَمون کِہ آبِرو أَز إِمامِزَمانِش بُردِه!
+بِبَخشید شُما؟
-هَمون کِہ لَحظِہای واسِہ خُدا کار نَکَرد!
ڪاشرویِهتابلوهممینوشتن
پایانانتظار…
_دوکیلومتر
صاحبِ عالم و آدم
چقدر تنهایی ...
#یامهدے
#أینصاحبنا
﴾﷽﴿
📚 #داستان_واقعی
#راز_کانال_کمیل
✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭
6⃣3⃣ #قسمت_سی_وششم
🔻شرمندگی
✨یکی از رزمندگان کانال شبانه به اطراف کانال رفت و قبل از روشن شدن هوا برگشت. پس از بازگشت از کانال در حالی که بغض، راه صحبت کردن را بر او بسته بود گفت: داشتم آرام و سینه خیز از معبر می گذشتم. پایم به چیزی گیر کرد! چند ثانیه ای متوقف شدم. به آرامی سرم را به عقب چرخاندم. دست ضعیف و ناتوان مجروحی پایم را گرفته بود. پایش قطع شده و خون زیادی از او رفته بود. یک پایش را هم با چفیه بسته بود. صورت این مجروح به سختی دیده می شد، اما حالت ضعفش به خوبی نمایان بود. چهار شب از آغاز عملیات می گذشت و زنده ماندنش شبیه به معجزه بود! اینکه چگونه توانسته بود از دید دوربین تک تیراندازها در امان بماند، هیچ کس نمی دانست.
✨فکر کرد می خواهم او را به عقب ببرم. به آرامی سرم را نزدیک گوشش بردم. به او گفتم: برادر، عقب نمی روم که تو را با خود ببرم. بچه ها در کانال گیر کرده اند و من دنبال مهمات آمده ام. آن مجروح لبانش به سختی تکان خورد. چیزی گفت: اما آنقدر صدایش ضعیف بود که حرفش را نفهمیدم. سرم را به دهانش نزدیک تر کردم. او تشنه بود و آب می خواست! می گفت: گلویم از بی آبی بدجور درد می کند، اگر امکان دارد آبی به من بده.
✨ناخودآگاه به یاد شرمندگی سقای کربلا افتادم. سرم را پایین انداختم و قطره های اشک آرام از چشمانم جاری شد. نمی توانستم برایش کاری کنم. بی آنکه چیزی بگویم، شرمنده و خجالت زده، صورتم را به روی صورت رنگ پریده اش گذاشتم. خیلی سرد بود. اما به من آرامش خاصی داد. آنقدر خسته بودم که از آرامش او خوابم برد. نمی دانم چقدر گذشت که از صدای انفجاری بلند شدم. سرم را بالا آوردم و به صورتش نگاه کردم. دستم را به آرامی به روی صورتش گذاشتم. از هُرم گرم نفس هایش خبری نبود! او را صدا زدم و به شدت تکانش دادم. دیدم راحت و آرام و مطمئن خوابیده. او دیگر تشنه نبود. وقتی دوست ما این ماجرا را تعریف کرد، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد.
👈 #ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@mahdisahebazman