eitaa logo
🌸 آخرین خورشید ولایت 🌸
197 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
33 فایل
🔸بی اذن توهرگز عددی صد نشود بر هرکه نظر کنی دگر بد نشود 🔹زهرا، تو دعا کن که بیاید مهدی زیرا تو اگر دعا کنی، رد نشود اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج کانال شهدایی ما: @shohaday_110 خادم کانال: @abasaleh_almahdi313 تبادلات : @La_15h
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 #سلام_آقای_من💚 کودک که بودم تمام هراسم را در آغوش مادرم جا می‌گذاشتم... این روزها آشفتگی‌هایم دائمی شده، آن قدر که هیچ سایه‌ی امنی نمی‌یابم... نه آسمان آرام است نه زمین نه آدمیان... این روزها دلم فقط شما را می‌خواهد.. 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 @Akharinkhorshid
4_6023726859961762932.mp3
20.2M
🎶عالیترین و جدیدترین بحث پدر و مادر از لسان گرم 🎤استاد 👆 ✅ توصیه میکنم شنیدن این کلیپ صوتی بسیار زیبا رو از دست ندید👌 👈 ❤️ . ♻️ ♻️ @Akharinkhorshid
sibsorkhi _01.mp3
3.04M
🎊سبد سبد ستاره از آسمون میباره 🎊خدا تمومه دار و ندارشو میاره 💐ولادت بانوی عالمین فاطمه الزهرا تبریک و تهنیت باد💐 @Akharinkhorshid
ای آن که هست بال ملک فرش راه تو هفت آسمان تجلی تو، جلوه گاه تو تو کوثر رسول خدایی که از ازل شد آیه های روشن قرآن گواه تو 🌺🍃ولادت حضرت زهرا (س)،روز زن و روز مادر بر همه بانوان تبریک و تهنیت باد🍃🌺 @Akharinkhorshid
🍃🌸 آسمان خورشيد را بگرفته و دف می زند😍 هر فرشته بر قدوم فاطمه كف می زند😍 تا بيايد دختر يكتای ختم المرسلين❤️ انبيا از عرش تا روي زمين صف می زند❤️ @Akharinkhorshid
4_6023653819747927731.mp3
3.74M
🎼 وقتی دوا دعای مادره 🎙 محمود کریمی 💚 ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) 💞 @Akharinkhorshid
💌 ناامیدی بعد از گناه #پیام_معنوی @Akharinkhorshid
⭕️ ادامه قسمت ۳۷ 🔹 کارهای مقدماتی ازدواجشان انجام ‌شده و صبح جمعه باز هم قبل از اذان ظهر ادموند و ملیکا به عقد هم درآمدند. هردو خانواده از این وصلت بسیار خوشحال و راضی به نظر می‌رسیدند، مراسم ازدواج آن‌ها درنهایت سادگی در منزل آقای حسینی برگزار شد، درواقع این خواست قلبی هر دو خانواده بود و از انجام آن رضایت کامل داشتند. خانواده حسینی به هزینه‌های گزاف و ریخت‌وپاش‌های افراطی اعتقادی نداشتند، از طرفی خانواده پارکر هم ترجیح می‌دادند این مراسم بدون سر و صدا برگزار شود تا دیگران دیرتر متوجه اصل موضوع شده و به ‌این ‌ترتیب هم پسر و هم عروسشان در امنیت کامل باشند. 🔸 عروس و داماد با جذابیت خاصی مرکز توجه همان جمع کوچک و صمیمی واقع شدند. گاهی اوقات زیبایی در سادگی است، نیازی نیست غرق در زرق ‌و برق و لباس‌های فاخر و گران شد تا چشم‌ها را خیره کرد. گاهی می‌توان زیبایی را در نگاه‌های پاک و معصومانه دو دلداده یافت که این عروس و داماد جوان جزء آن دسته بودند. ادموند جذاب‌تر از همیشه، باوقار و متانت مثال‌زدنی‌اش و ملیکا زیبا، محجوب و پر از ملاحت و لطافت بر سر سفره عقد نشستند و با هم پیمان زناشویی بستند. البته بیشتر این زیبایی و جذابیت را مرهون لطافت روح و پاکی فطرتشان بودند که در ظاهرشان به تجلی نشسته بود. ۳۸ @Akharinkhorshid
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️ 🍃🌸ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد 🌸🍃یا درد و غم طی می شود یا شهریاری می رسد 🍃🌸ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر 🌸🍃گردی به پا شد در افق گویی سواری می رسد 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 @Akharinkhorshid
11.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴روشنگری ⭕️خیلی فوری و مهم⭕️ ⛔️وقت غلاف کردن شمشیر نیست 📢ساعات پایانی جنگ است مالک به مسجد الاقصی رسیده این سختیهای کف خیابان بدون دلیل نیست میخواهند مردم را... @Akharinkhorshid
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ گنج عظیم (2) 👆اونایی که دنبال گنج میگردن توجه بفرمایند ‼️ و خیلی به کارشون میاد ✅ 👌دوستان از دست ندین و تو انتشارش سهیم باشید. @Akharinkhorshid
⭕️ ادامه قسمت ۳۸ 🔹 زمانی که در دهکده با هم قدم می‌زدند، گاهی با بعضی از همسایگان قدیمی برخورد می‌کردند که با وجود محجبه بودن ملیکا از احوالپرسی اجتناب کرده و ترجیح می‌دادند وانمود کنند آن‌ها را ندیده‌اند. ملیکا با چنین برخوردهای متعصبانه‌ای آشنایی داشت و بار اولی نبود که چنین رفتاری را از دیگران شاهد بود اما ادموند هرگز نمی‌توانست بپذیرد که مردم تا این حد کوته‌فکر بوده و بی‌ادبانه با آن‌ها رفتار کنند. در کشوری که داعیه آزادی بیان و عقیده داشت، چنین رفتار سخیفانه ای غیرقابل‌باور بود. 🔸 ملیکا با مهربانی و صبوری خاص خود، دائم به شوهرش دلداری می‌داد که نباید خود را اذیت کند و از برخورد دیگران ناراحت شود، زیرا در همه جای دنیا هستند مردمان کوته‌نظری که به مردمان باایمان و نیک کردار دائم طعنه زده و آن‌ها را مورد استهزاء قرار می‌دهند. 🔺 بعد از ظهرهای فرح بخشی را با هم در کنار برکه فلیت پوند در فصل بهار و لطافت همیشگی طبیعت می‌گذراندند. کنار برکه در نزدیکی بزرگ‌ترین درخت می‌نشستند، به آن تکیه کرده و ساعت‌ها باهم به گفتگو می‌پرداختند. آن‌قدر سرگرم صحبت می‌شدند که فراموش می‌کردند هوا تاریک شده است و باید به خانه برگردند. ادموند به‌شدت مشتاق دانستن بود... ۳۹ @Akharinkhorshid