4_6023726859961762932.mp3
20.2M
🎶عالیترین و جدیدترین بحث پدر و مادر
از لسان گرم 🎤استاد #دارستانی👆
✅ توصیه میکنم شنیدن این کلیپ صوتی بسیار زیبا رو از دست ندید👌
👈 #ویژه_نامه_روز_مادر❤️
.
♻️ #نشر_حداکثری ♻️
@Akharinkhorshid
sibsorkhi _01.mp3
3.04M
🎊سبد سبد ستاره از آسمون میباره
🎊خدا تمومه دار و ندارشو میاره
💐ولادت بانوی عالمین فاطمه الزهرا تبریک و تهنیت باد💐
#السلام_علیک_یا_سیدتی_یا_فاطمة_الزهرا
@Akharinkhorshid
4_6023653819747927731.mp3
3.74M
🎼 وقتی دوا دعای مادره
🎙 محمود کریمی
#شور #سرود #شادمانه
💚 ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)
💞 @Akharinkhorshid
⭕️ ادامه قسمت ۳۷
🔹 کارهای مقدماتی ازدواجشان انجام شده و صبح جمعه باز هم قبل از اذان ظهر ادموند و ملیکا به عقد هم درآمدند. هردو خانواده از این وصلت بسیار خوشحال و راضی به نظر میرسیدند، مراسم ازدواج آنها درنهایت سادگی در منزل آقای حسینی برگزار شد، درواقع این خواست قلبی هر دو خانواده بود و از انجام آن رضایت کامل داشتند. خانواده حسینی به هزینههای گزاف و ریختوپاشهای افراطی اعتقادی نداشتند، از طرفی خانواده پارکر هم ترجیح میدادند این مراسم بدون سر و صدا برگزار شود تا دیگران دیرتر متوجه اصل موضوع شده و به این ترتیب هم پسر و هم عروسشان در امنیت کامل باشند.
🔸 عروس و داماد با جذابیت خاصی مرکز توجه همان جمع کوچک و صمیمی واقع شدند. گاهی اوقات زیبایی در سادگی است، نیازی نیست غرق در زرق و برق و لباسهای فاخر و گران شد تا چشمها را خیره کرد. گاهی میتوان زیبایی را در نگاههای پاک و معصومانه دو دلداده یافت که این عروس و داماد جوان جزء آن دسته بودند. ادموند جذابتر از همیشه، باوقار و متانت مثالزدنیاش و ملیکا زیبا، محجوب و پر از ملاحت و لطافت بر سر سفره عقد نشستند و با هم پیمان زناشویی بستند. البته بیشتر این زیبایی و جذابیت را مرهون لطافت روح و پاکی فطرتشان بودند که در ظاهرشان به تجلی نشسته بود.
#رمان_مهدوی ۳۸
@Akharinkhorshid
11.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴روشنگری
⭕️خیلی فوری و مهم⭕️
⛔️وقت غلاف کردن شمشیر نیست
📢ساعات پایانی جنگ است مالک به مسجد الاقصی رسیده
این سختیهای کف خیابان بدون دلیل نیست
میخواهند مردم را...
#استاد_طائب
@Akharinkhorshid
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ گنج عظیم (2)
👆اونایی که دنبال گنج میگردن
توجه بفرمایند
‼️ #گرفتارا و #حاجتمندا خیلی به کارشون میاد
✅ #بسیار_بسیار_مهم_وشنیدنی
👌دوستان از دست ندین
و تو انتشارش سهیم باشید.
@Akharinkhorshid
⭕️ ادامه قسمت ۳۸
🔹 زمانی که در دهکده با هم قدم میزدند، گاهی با بعضی از همسایگان قدیمی برخورد میکردند که با وجود محجبه بودن ملیکا از احوالپرسی اجتناب کرده و ترجیح میدادند وانمود کنند آنها را ندیدهاند. ملیکا با چنین برخوردهای متعصبانهای آشنایی داشت و بار اولی نبود که چنین رفتاری را از دیگران شاهد بود اما ادموند هرگز نمیتوانست بپذیرد که مردم تا این حد کوتهفکر بوده و بیادبانه با آنها رفتار کنند. در کشوری که داعیه آزادی بیان و عقیده داشت، چنین رفتار سخیفانه ای غیرقابلباور بود.
🔸 ملیکا با مهربانی و صبوری خاص خود، دائم به شوهرش دلداری میداد که نباید خود را اذیت کند و از برخورد دیگران ناراحت شود، زیرا در همه جای دنیا هستند مردمان کوتهنظری که به مردمان باایمان و نیک کردار دائم طعنه زده و آنها را مورد استهزاء قرار میدهند.
🔺 بعد از ظهرهای فرح بخشی را با هم در کنار برکه فلیت پوند در فصل بهار و لطافت همیشگی طبیعت میگذراندند. کنار برکه در نزدیکی بزرگترین درخت مینشستند، به آن تکیه کرده و ساعتها باهم به گفتگو میپرداختند. آنقدر سرگرم صحبت میشدند که فراموش میکردند هوا تاریک شده است و باید به خانه برگردند. ادموند بهشدت مشتاق دانستن بود...
#رمان_مهدوی ۳۹
@Akharinkhorshid