ورود موکبهای عراقی از مرز شلمچه به ایران برای امداد رسانی به مردم سیل زده خوزستان #حب_الحسین_یجمعنا @Akharinkhorshid

🌺🍂فرزند دلیر حیدر آمد 🍂🌺عباس امیر لشکر آمد 🌸🍃می خواست نشان دهد "ادب را" 🍃🌸یک روز پس از برادر آمد 🎊میلاد باب الحوائج #قمر_بنی_هاشم مبارکباد🎊  @Akharinkhorshid

#شعبان_و_آشتی_کنان_۹۸ فایل صوتی یازدهم؛ حرف آخر؛ اگر با چهره هایِ دلبرانه ی خدا، در شعبان اُنس نگیری؛ سفره ی هزار رنگِ جوشن کبیر در رمضان؛ برایت غریبه و نامأنوس خواهد بود.... 💫برای لقمه برداشتن از این سفــره، از همین الآن، آماده شــو! 🎤 #استاد_شجاعی @ostad_shojae @Akharinkhorshid

🗣شعر خوانی زیبای #صابر_خراسانی در وصف #قمر_بنی_هاشم 💞میلاد حضرت #عباس_ع تبریک و تهنیت باد💞 @Akharinkhorshid

💐ماه میلاد سه پرچم دار عشق   دلبر و دلداده و دلدار عشق💐     💐ماه میلاد سه ماه عالمین    سیدسجاد وعباس وحسین💐 🎊🌺اعیاد شعبانیه بر همگان مبارکباد 🌺🎊   @Akharinkhorshid

🌺پيشانى آفتاب دارى ، آرى 🌺در ديده ى جان گلاب دارى، آرى 🌺گل نغمه ى نور ، از كلامت جاریست 🌺سجادى و عشق ناب دارى، آرى 💞میلاد سید الساجدین مبارک باد💞 @Akharinkhorshid

❗️اگه به اندازه قطرات باران هم حاجت داشته باشی، 👌تو این شب امید به اجابتش هست 💯 یه فرصت بسیار عالی برای #ظهور_خواهی ♻️ #نشر_حداکثری🙏🏻 ✅ #پیشنهاد_ویژه_دانلود 👆 #حتما_ببینید @Akharinkhorshid

#فایل_صوتي_امام_زمان عِشْقْــ♥️ یعنی؛ اگر همه تنهاش گذاشتن ... تو پاش وایستی! اگر همه رفتن ... تو بمونی! حالا صادقانه بگو؛ تو عاشقِ امامِ زمانت هستی؟ @ostad_shojae @Akharinkhorshid

✅ مهدے جان... دردم دیدن نیست ... به خود میپیچم از درد اینکه می‌بینمت، ولی نمی‌شناسمت ... @Akharinkhorshid

❣ #صوت دلنشین و شنیدنی❣ 🎼 مناجات زیبا با امام زمان «عج» 🎤 #حاج_مهدی_سماواتی 🌙 #جمعه_های_مهدوی 🎧 گوش کنید و نشر دهید📡 @Akharinkhorshid

📲 فایل صوتی 🔖 استجابت دعا 🔖 🎙واعظ: حاج آقا #علوی 👌 #شنیدنی_و_تاثیرگزار ♻️ #نشر_دهید ♻️ @Akharinkhorshid

- آه، پس به خاطر من موندی! اما بهتره دیگه بری و هر چه زودتر اینجا رو ترک کنی. نگران من نباش، هنوز وقت مرگم نرسیده عزیزم! زندگی دوباره‌ای به من هدیه شد و از مرگ نجاتم دادند. - علی منظورت چیه؟ تو رو خدا از مرگ حرف نزن ولی بگو کی نجاتت داد؟ - نمی‌دونم، شاید از همون رؤیاها بود که قبلاً هم دیده بودم! جایی نشسته بودم، انگار بالای یک قله و همه‌ چیز زیر پام بود، از اون بالا تو رو می‌دیدم که ازم دور و دورتر میشی اما کاری از دستم بر نمیومد. هر چه فریاد می‌زدم نه تو و نه هیچ‌کس دیگه ای صدام رو نمی‌شنید تا به سمتم برگرده و کمکم کنه. در کمال ناامیدی رفتنت رو نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. همان‌جا نشستم و تسلیم شدم، ناگهان احساس کردم کسی پشت سرم ایستاده، از ترس خشکم زده بود و جرات نداشتم برگردم به پشت سرم نگاه کنم. 🔸 بعد از اینکه کلی در دل به خودم قوت قلب ‌دادم، نور شدیدی چشمام رو زد و حس کردم جایی رو نمی‌بینم اما در همین موقع دستی رو روی شانه‌ام احساس کردم و صدایی که بهم گفت؛ غصه نخور تو تنها نیستی، ما به احوالت آگاهیم و کمکت می کنیم. اگر همه هم ترکت کنند، ما تو رو ترک نمی‌کنیم و تنهات نمیذاریم، به تقدیر رضا باش که سختی‌ها به‌زودی به ‌آسانی تبدیل میشه، حالا بلند شو و راه بیفت و دیدم که از جا بلند شدم و حرکت کردم. همون موقع بود که چشمام رو باز کردم و فهمیدم تو بیمارستانم و تو همسر عزیزم کنارمی. #رمان_مهدوی ۵۰ @Akharinkhorshid