eitaa logo
🌸 آخرین خورشید ولایت 🌸
198 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
33 فایل
🔸بی اذن توهرگز عددی صد نشود بر هرکه نظر کنی دگر بد نشود 🔹زهرا، تو دعا کن که بیاید مهدی زیرا تو اگر دعا کنی، رد نشود اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج کانال شهدایی ما: @shohaday_110 خادم کانال: @abasaleh_almahdi313 تبادلات : @La_15h
مشاهده در ایتا
دانلود
مهندسی فکر_10.mp3
7.37M
۱۰ تفاوت مؤمنینی که اهل تفکرند ، با آنان که در کثرت عبادت می کوشند ؛ در نوع نگاه اندیشمندانه و زیرکانه شان، به حکمتهایِ پنهان عالم است... 🔑 این نگاه است که؛ آنان را با سرعتی فوق العاده، به سمت هدف خلقتشان، پیش میبرد. @ostad_shojae @Akharinkhorshid
‌ها و دلم از احساس سه ‌شنبه ‌ها و نسیمی پـراز شمیم یاس چڪیده اشڪ فراقت به روی گونه ی من چه قیمتی شده اشڪم، شبیہ یڪ الماس ✨ @Akharinkhorshid
❣سلام مولای من 🎋بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو 🎋ز گنج خانه دل می‌کشم به روزن چشم ◻️جانم ◻️ز فِراق ◻️بیقرار است: بیا 🌹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹 @Akharinkhorshid
⚫️امام هادي«ع» 🌺اگر قبر عبد العظيم را در شهر ری زيارت كني چنان است كه گويي امام حسين عليه السلام را زيارت كرده اي 📚كامل الزيارات،ص۳۲۴ #وفات_حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع #تسلیت_باد💔 @Akharinkhorshid
مهندسی فکر_11.mp3
6.72M
۱۱ تغییر احساس، فقط و فقط با فکر ممکن است.. 🔋تفکر، بزرگترین محرّک در برداشتن قدم های بزرگ انسانی، و قوی ترین مانع، در انتخاب ها و ارتباطات غلط است! @ostad_shojae @Akharinkhorshid
5cadbe428c7883221792f74f_1708152378055896840.mp3
8.78M
🔊 🎵 📝 اسماعیل بی نماز 💬 نیت کرده بودم محصول باغ رو که فروختم، با پولش یک ماهی برم مشهد زیارت. آخه شش هفت سالی میشد که نرفته بودم. همون روز اول متوجه شدم تمام پولم گم شده! نه جایی برای خوابیدن داشتم و نه غذایی برای خوردن. متوسل شدم به امام رضا. اما ایشون شخصی رو معرفی کردن که اصلا انتظارشو نداشتم... 📻 مجموعه داستان صوتی مهدویِ لحظه ی دیدار @Akharinkhorshid
♡مولای من♡ وقتی غزل به عشقِ تو آغاز می شود بال وُ پَـرِ پـریدنِ من باز می شود وا می شود زبانِ قلم می شود غزل دارد غَزل نوشته اَم اِعجاز می شود هیچم ولی همین که تو را می زنم صدا عرشِ خدا اسیرِ همین ساز می شود @Akharinkhorshid
🔹 فردا صبح حدود ساعت ۹:۳۰ وقتی که دیگران مشغول صرف صبحانه بودند، راشل هم از راه رسید و شادی و نشاط بیشتری به جمع بخشید. یک ساعت دور هم سر میز صبحانه به گفتگو پیرامون مراسم گذشت و درنهایت ادموند به اصرار با آرتور و راشل همراه شد تا برای هماهنگی با کلیسای دهکده کارهای لازم را انجام دهند و وسیله‌های مورد نیاز را فراهم کنند. 🔸 حدود ساعت ۴ بعدازظهر به خانه بازگشتند، ادموند با عجله به اتاقش رفت. در طول مدت غیبت او، ویلیام به آرتور گفت که بهتر است قضیه را همین امروز با ادموند مطرح کنند و این بار سنگین را از دوش خود بردارند. آرتور هم چاره ای جز موافقت ندید. سرانجام ادموند به جمع آن‌ها پیوست، شادابی خاصی از عبادتش گرفته و پر از انرژی بود اما در چهره دیگران اضطراب زیادی موج می‌زد حتی راشل! و او این مسئله را در همان لحظه اول ورودش احساس کرد، نگاه کنجکاوانه‌ای به تک‌تک آن‌ها انداخت و به پشتی مبل تکیه داد، نفس عمیقی کشید و گفت: تو این مدتی که من نبودم اتفاق خاصی افتاده که شما... 🔺 مکثی کرد و به چهره همگی آن‌ها دقیق شد. حتی اِلنا که مشغول ریختن قهوه و پذیرایی عصرانه بود، سعی می‌کرد نگاهش با نگاه او تلاقی نکند. ویلیام گلویش را صاف کرد ولی صدایش به‌وضوح می‌لرزید، بااین‌حال گفت: نه پسرم تو این چند دقیقه اتفاقی نیفتاده، نگران نباش. - پدر! چرا با کلمات بازی می‌کنید؟! منظورم این بود که چه اتفاقی افتاده؟! چرا اینجا همه یه دفعه تغییر کردند؟ ۶۵ @Akharinkhorshid
مهندسی فکر_12.mp3
6.66M
۱۲ ⚜ تفکر در لحظه ی آغاز زندگیِ آخرتی مون و کیفیتِ زندگی مون، بعد از تولد به برزخ، زیباترین و ارزشمندترین بخشِ تفکر هر انسانه... تفکری که اونو از شقاوت ابدی، دور میکنه. @ostad_shojae @Akharinkhorshid
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدئو کلیپ زیبا مخصوص دلتنگای کربلا دوباره مضطرم حرم....حرم...حرم با نوای کربلایی حمید علیمی #پیشنهاد_ویژه_دانلود #برای_دیگران_ارسال_کنید @Akharinkhorshid
#سلام_آقای_مهربانم هوای جمعه های من , پر است از غریبی ات غروب جمعه بیشتر , غریب و زار عاشقم تو آه سرد میکشی , من انتظار میشکم تو را ندیده ام ولی , در انتظار عاشقم @Akharinkhorshid