مهندسی فکر_10.mp3
7.37M
#مهندسی_فکر ۱۰
تفاوت مؤمنینی که اهل تفکرند ،
با آنان که در کثرت عبادت می کوشند ؛
در نوع نگاه اندیشمندانه و زیرکانه شان، به حکمتهایِ پنهان عالم است...
🔑 این نگاه است که؛
آنان را با سرعتی فوق العاده، به سمت هدف خلقتشان، پیش میبرد.
@ostad_shojae
@Akharinkhorshid
#سه_شنبه ها و
دلم #جمڪرانی از احساس
سه شنبه ها و
نسیمی پـراز شمیم یاس
چڪیده اشڪ فراقت به
روی گونه ی من
چه قیمتی شده اشڪم،
شبیہ یڪ الماس
✨ #اَللّهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلَیَّکَ_الْفَرَج ✨
@Akharinkhorshid
مهندسی فکر_11.mp3
6.72M
#مهندسی_فکر ۱۱
تغییر احساس، فقط و فقط با فکر ممکن است..
🔋تفکر، بزرگترین محرّک در برداشتن قدم های بزرگ انسانی،
و قوی ترین مانع، در انتخاب ها و ارتباطات غلط است!
@ostad_shojae
@Akharinkhorshid
5cadbe428c7883221792f74f_1708152378055896840.mp3
8.78M
🔊 #صوت_مهدوی
🎵 #داستان_صوتی_مهدوی
📝 اسماعیل بی نماز
💬 نیت کرده بودم محصول باغ رو که فروختم، با پولش یک ماهی برم مشهد زیارت. آخه شش هفت سالی میشد که نرفته بودم. همون روز اول متوجه شدم تمام پولم گم شده! نه جایی برای خوابیدن داشتم و نه غذایی برای خوردن. متوسل شدم به امام رضا. اما ایشون شخصی رو معرفی کردن که اصلا انتظارشو نداشتم...
📻 مجموعه داستان صوتی مهدویِ لحظه ی دیدار
@Akharinkhorshid
🔹 فردا صبح حدود ساعت ۹:۳۰ وقتی که دیگران مشغول صرف صبحانه بودند، راشل هم از راه رسید و شادی و نشاط بیشتری به جمع بخشید. یک ساعت دور هم سر میز صبحانه به گفتگو پیرامون مراسم گذشت و درنهایت ادموند به اصرار با آرتور و راشل همراه شد تا برای هماهنگی با کلیسای دهکده کارهای لازم را انجام دهند و وسیلههای مورد نیاز را فراهم کنند.
🔸 حدود ساعت ۴ بعدازظهر به خانه بازگشتند، ادموند با عجله به اتاقش رفت. در طول مدت غیبت او، ویلیام به آرتور گفت که بهتر است قضیه را همین امروز با ادموند مطرح کنند و این بار سنگین را از دوش خود بردارند. آرتور هم چاره ای جز موافقت ندید. سرانجام ادموند به جمع آنها پیوست، شادابی خاصی از عبادتش گرفته و پر از انرژی بود اما در چهره دیگران اضطراب زیادی موج میزد حتی راشل! و او این مسئله را در همان لحظه اول ورودش احساس کرد، نگاه کنجکاوانهای به تکتک آنها انداخت و به پشتی مبل تکیه داد، نفس عمیقی کشید و گفت: تو این مدتی که من نبودم اتفاق خاصی افتاده که شما...
🔺 مکثی کرد و به چهره همگی آنها دقیق شد. حتی اِلنا که مشغول ریختن قهوه و پذیرایی عصرانه بود، سعی میکرد نگاهش با نگاه او تلاقی نکند.
ویلیام گلویش را صاف کرد ولی صدایش بهوضوح میلرزید، بااینحال گفت: نه پسرم تو این چند دقیقه اتفاقی نیفتاده، نگران نباش.
- پدر! چرا با کلمات بازی میکنید؟! منظورم این بود که چه اتفاقی افتاده؟! چرا اینجا همه یه دفعه تغییر کردند؟
#رمان_مهدوی ۶۵
@Akharinkhorshid
مهندسی فکر_12.mp3
6.66M
#مهندسی_فکر ۱۲
⚜ تفکر در لحظه ی آغاز زندگیِ آخرتی مون
و کیفیتِ زندگی مون، بعد از تولد به برزخ، زیباترین و ارزشمندترین بخشِ تفکر هر انسانه...
تفکری که اونو از شقاوت ابدی، دور میکنه.
@ostad_shojae
@Akharinkhorshid
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدئو کلیپ زیبا
مخصوص دلتنگای کربلا
دوباره مضطرم
حرم....حرم...حرم
با نوای کربلایی حمید علیمی
#پیشنهاد_ویژه_دانلود
#برای_دیگران_ارسال_کنید
@Akharinkhorshid
عاشقانه_157.mp3
8.83M
#فایل_صوتي_عاشقانه
📛 خطـــرِ سقوط👇
آسمان را از دست ندهیم...!
🎤 #استاد_شجاعی
#پیشنهاد_دانلود
#نشر_دهید
@Akharinkhorshid