نشسته ام بنویسم گدا نمی خواهی میان خانه ی خود بینوا نمی خواهی نشسته ام بنویسم ڪریم یعنی تو ڪریم زاده ، توحاجت روا نمی خواهی 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 @Akharinkhorshid

🔊 #صوت_مهدوی ❤️ #دلنوشته_صوتی_مهدوی 📝 حوالی عصر 🔆 حوالی عصر به آرامی توی بازار قدم میزدم؛ ناخودآگاه به یاد شما افتادم... @Akharinkhorshid

توجه👇 25 ذی القعده، دحوالارض روز گسترش زمین و روز مبارکی است. "دَحو" به معنای گسترش است. منظور از دحوالارض این است که در آغاز،تمام سطح زمین را آب فراگرفته بود. که ابتدا زمین کعبه و بتدریج سایر خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند. ، آداب و اعمال ویژهای در این روز وارد شده است. @Akharinkhorshid

﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ زنده می ڪرد مرا دم بہ دم امید وصال ورنہ دور از نظرٺ، ڪشتہ هجران بودم تا مگر یڪ نفسم بوے تو آرد دم صبح همہ شب منتظر مرغ سحرخوان بودم #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🌸 🍃 ✅ @Akharinkhorshid

#مهندسی_فکر ۳۶ آرزوهای دراز و خیالبافی های بیش از حد؛ یکی از تفکرات نادرستی است که زندگی در زمانِ حال، را از تو می‌گیرد! @ostad_shojae @Akharinkhorshid

🎬احترام به پدر و مادر یعنی این☝️ تا حالا بوسه بر پای پدر ومادرت زدی⁉️ 🌹خدا عاشق همین کارهای #شهید_حججی بود که شهادت رو نصیبش کرد... @Akharinkhorshid

#مولا_جانم…🍃 …هرکسی دل به کسی داده در این شهر#غریب …ما که غیر از تو نداریم چه باید بکنیم ؟...💔 #اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌_لِوَلیِڪ_َ‌الفَرَج @Akharinkhorshid

📽 دانلود #کلیپ 📝 تجلی خورشید 👤 استاد #رائفی_پور 👌 #پیشنهاد_دانلود ♻️ #نشر_دهید @Akharinkhorshid

🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 الا اي آخرين آواي سرمد كجايي مهدي آل محمد بيا آقا همه چشم انتظارند گل زهرا دگر طاقت ندارند خدايا با ظهور آيه ي نور بده شادي به دلهاي پرازشور دلم مي ميرد با داغ جدايي بيا يابن الحسن آقا كجايي @Akharinkhorshid

#مهندسی_فکر ۳۷ #حرف_آخر آرامش، شادی، اطمینان و استحکام در زندگی، محال است ... اگر نتوانید تفکرتان را کنترل و روی افکارتان سرمایه گذاری کنید! #تمام ✋ @ostad_shojae @Akharinkhorshid

#کوتاه_و_شنیدنی 🎧 در #شصت_ثانیه بشنوید |چرا گاهی خداوند حاجتمان را نمی دهد؟ ♻️ #نشر_دهید ♻️ @Akharinkhorshid

🔊 #صوت_مهدوی 🎵 #داستان_صوتی_مهدوی 📝 سرباز 💬 همیشه فکر میکردم توی این زمونه که همه دنبال خوشی های دنیان، من خیلی آدم خوبی هستم و حتما یکی از سربازهای امام زمان خواهم بود. یه روز با سعید قرار گذاشته بودیم با بچه ها بریم پایین شهر و به نیابت از امام زمان به مردم کمک کنیم. قرار بود منم بعد از کلاس خودمو بهشون برسونم. همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه بعد از کلاس حسام صدام زد... 📻 مجموعه داستان صوتی مهدویِ لحظه ی دیدار @Akharinkhorshid