هارون الرشید، برای فریب، شکنجه و یا تحقیر حضرت موسي بن جعفرعلیهما السلام در دید مردم، زن بدنام و زیبایی را به بهانه خدمتکاری نزد ایشان فرستاد؛ وقتی زن را به محضر آن حضرت آوردند،فرمود: من نیازی به کنیز و خدمتکار ندارم و او را برگرداند. هارون الرشید از این کار ناراحت شد و گفت: ما با اجازه او، وی را زندانی نکرده ایم تا زن را نیز با اجازه او به آنجا بفرستیم، و دوباره دستور داد آن زن را به زندان برگردانند.
مدتی گذشت،گزارش دادند: آن زن هم مشغول عبادت شد و پیوسته در سجده میگوید: «سُبْحَانَكَ سُبْحَانَك»
هارون گفت: موسی بن جعفر وی را سحر کرده است!
او را با سرعت نزد من بیاورید.
وقتی زن را نزد او بردند، دیدند از خوف خدا میلرزد و مرتب به آسمان نگاه میکند و مشغول نماز شد.
هارون پرسید: چرا چنین میکنی، این چه حالی است که در پیش گرفته ای؟
زن گفت: وقتی محضر امام کاظم ع شرفیاب شدم، او مرتب مشغول نماز و دعا بود. سرانجام به وی عرض کردم: ای مولا و سید من!
آیا کاری دارید که من انجام دهم؟
فرمود: من با تو کاری ندارم.
عرض کردم: مأمور به خدمت شما هستم...
ادامه دارد.
#موسیبنجعفر #گناه #یقظه #توبه #هدایت
آیت الله #ناصری ره
✳️ @Akhlagh_Et
فرمود:اینها چه بد فکر میکنند.
ناگهان متوجه باغ بزرگی شدم که پایانی نداشت و با فرشهای زیبا مفروش شده بود، حوریانی زیبا در آن صف کشیده بودند و در دستهای خود ظرفهای آب و طشت برای شستن دستهای آن حضرت آماده ساخته بودند.
از آن موقع تا لحظه ای که غلام به سراغ من آمد من به سجده افتادم.
هارون گفت: شاید این قضایا را در خواب دیدهای؟
آن زن گفت: به خدا قسم همه اینها را قبل از اینکه به سجده بروم با چشمان خود دیدم و سجدهام برای سپاس از آنها بود.
هارون دستور داد از او مراقبت نمایند که این حرفها را به کسی نگوید.
آن خانم دوباره به سجده افتاد و مشغول نماز شد. همیشه کارش این بود و مرتب میگفت: عبدصالح نیز چنین میکرد و من در عالم واقع دیدم که آن حوریان مرا خطاب کردند که از حضور امام کاظم علیه السلام دور باشم و به من گفتند: ما برای خدمت امام موسی بن جعفر برتر و مناسب تر هستیم.
(بحارالانوار، ج 48، ص 238)
#موسیبنجعفر #گناه #یقظه #توبه #هدایت
آیت الله #ناصری ره
✳️ @Akhlagh_Et