💔چهل روز از فراغت گذشت😭
هیچوقت از یاد نمیروی سیدخدا
برای سربلندی مردم و کشوری که تا دم رفتن برای آرامش شون تلاش کردی ،دعا کن سید جان...🙏💐💔💔
ده آیه به نیت شهید رئیسی و شهدای همراهاش تلاوت کنید 👇
https://leageketab.ir/khatme-quran
https://leageketab.ir/khatme-quran
پیامو برای دیگران بفرستید در ختم آیه ای شرکت کنند
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️👆بابا لوطی خیلی مردی
دمت گرم👌
❌لطفاً #ببینید ...
❌ قضاوت با خودتون ...
💥➖هر یک رأی مهمه و ارزش داره
به چه کسی رأی بدیم مهمتره و ارزشمندتر
انتشارش با شما👆
#مشارکت
#انتخابات۱۴۰۳
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ نمیشود ابوموسی اشعری را انتخاب کرد و انتظار داشت حضرت علی(ع) پاسخگو باشد...👆❌
#ماندگاری
#انتخابات۱۴۰۳
#اصلح
#مشارکت_حداکثری
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌👆🎥 سید حسن نصرالله:
امروز فقط سرنوشت جمهوری اسلامی مطرح نیست بلکه با تمام صداقت و صراحت میگویم سرنوشت تمام ملتها و مقاومت در منطقه به سرنوشت ایران بسته شده است.
🔴پیشنهاد میکنم حتما ببینید و برای رأی دادن و رأی به اصلح تردید نکنید 🔴
#انتخابات۱۴۰۳
#اصلح
#مشارکت_حداکثری
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۹۶و۹۷ من شوهر داشتم! من زن بردیا بودم! دستمو روی شکمم گذاشتم! اشکام روون شد م
#فراموشت_نمیکنم
#قسمت۹۸
لبخندی زدو گفت
_ شما نمی دونین که جعل هویت جرمه! چرا هویت یه مرده رو به خودتون نسبت میدین خانم سودا اوانسیان؟!
قهقه ای زدمو گفتم
_ میشه بگید کی مردم که خودم خبر ندارم؟!
اخمی کردمو ادامه دادم
_شما میتونین ازم تست دی ان ای بگیرین!
_ کی تصادف کردین و کی حافظتون برگشت!؟
لبخند غمگینی ناخداگاه روی لبم نقش بست
دریا_ من اصلا تصادف نکردم! روزی که توی ماموریت لو رفتم و فرار کردم، یاور احمدی یه تیر به سمتم شلیک کرد که به شونم بر خورد کرد! از پا نیفتادم تا وقتی که سمیر اوانسیان که از زندان فرار و به ترکیه اومده بود به سمت شکمم شلیک کرد ...چون...چون باردار بودم...نتونستم دووم بیارم و بی هوش شدم و وقتی به هوش اومدم هیچ چیز از گذشته به خاطر نداشتم! توی اسرائیل بودیم و سمیر اوانسیان همراهم بود... تمام این مدت خاطره هایی رو به یاد میاوردم که اصلا با زندگی بعد از تصادفم شباهت نداشت...
سرمو پایین انداختمو ادامه دادم
_تا اینکه 2شب پیش وقتی بردیا رو توی رستوران دیدم چشما و ابروهاش برام اشنا به نظر میومد! وقتی به خونه برگشتم از شب سر درد شدیدی گرفتم و بعد از اون دماغ شدیدی شدم و... و صدا ها و صحنه هایی که توی ذهنم می گذشت باعث شد حافظم برگرده!
کمی از لیوان اب خوردم که رسول گفت
_زخم روی گونت برای چیه؟!
اهی کشیدمو گفتم
_ وقتی که از ترکیه میخواستیم بیایم ایران یه سری چیزا یادم اومدو اونقدر تحت فشار بودم که از هوش رفتم.
وقتی به هوش اومدم ایران بودم!
الیوت که از بهوش اومدنم خوشحال شد جلو سمیر و الم اوانسیان خواست بیاد پیشم و ببوستم که سمیر هلش دادو الم کلی تحقیرش کرد که من جوش اوردم و کلی بد و بیراه بهشون گفتم نتیجه این حرفام شد این زخم و 10تا بخیه!
سامان_ بسیار خب خانم اوانسیان... بهتره که این جلسه رو فعلا همینجا نگه داریم و بعد از استراحت دوباره برای بازجویی بیاین.
خواست دوربینو خاموش کنه که با حرفی که زدم دست نگه داشت.
دریا_ ولی من اوانسیان نیستم! جای تیر روی شکم و شونم سندیه که من دریا هستم! علاوه بر اون از طریق دی ان ای مشخصه!!
سامان_محض اطلاعتون جسد سوخته خانم فرهمند خیلی وقته که دفن شده!
مبهوت نگاهش کردمو اروم زمزمه کردم
_ پس بردیا برای همین اون رفتارو باهام کرد!!...خدای من چطور ممکنه!
سرمو با دستام چنگ زدم... رسول اتاقو ترک کردو به محض بسته شدن در بغضم شکست.
زدم زیر گریه....سوزش گونم بیشتر شده بود اما به پای سوزش دلم نمی رسید.
همون زن دستشو روی شونم گذاشت و کمکم کرد تا به سلولم برگردم....
وارد سلولم که شدم خواست درو ببنده که با لحنی که خستگی توش موج می زد گفتم
_ میشه یه چادر و جانماز و قران برام بیارین؟! و بگین قبله کودوم طرفیه؟!
زنه متعجب نگاهم کردو بعد از کمی مکث در فلزی سلول رو بست .
نا امید خواستم روی تختی که گوشه سلول بود بشینم که در باز شد و بردیا با چادر و جانماز وارد اتاق شد و منتظر شد تا از دستش قران و چادر و جانماز رو بگیرم.
ازجام بلند شدمو با قدمای لرزون به سمتش رفتم.
دستمو دراز کردم تا ازش بگیرم که از کنارم گذشت و وسایلو روی میز کنار تخت گذاشت و قبل از خروجش روبه من که ماتم برده بود قبله رو گفت و از سلول بیرون رفت.
اشکام بدون اختیار روی گونم روون شد.
به سمت میز رفتم.
جانماز رو پهن کردمو چادرمو پوشیدمو برای رهایی از این بدبختی که دچارم شده یه نماز 2رکعتی نیت کردم!
تا سرمو روی مهر گذاشتم نتونتستم ادامه بدم .
بغضم شکست و همونطور که سرم روی مهر بود با صدای بلند گریه کردمو از همه گله کردم...
تشهد و سلاممو که دادم سجده کردمو برای نجات پیدا کردن از دست اون اوانسیان های عوضی خدا رو شکر کردم.
و بعد از سجده شروع به خوندن سوره یاسین شدم...
همیشه سوره یاسین برام منبع ارامش بود...
"یس{1} یاسین"
"والقرآن الحکیم{2} سوگند به قران حکیم"
"انک لمن مرسلین{3}که تو قطعا از رسولان خدا هستی"
"علی صراط المستقیم{4} برراهی راست (قرار داری)"
"تنزیل العزیز الرحیم{5} این قرانیست که از سوی خداوند عزیز و رحیم نازل شده است"
"لتنذر قوما ما انذر اباوهم فهم غافلون{6} تا قومی را بیم دهی که پدرانشان انذار نشدند، از این رو انان غافلند"......
قران رو بستم و اشکامو پاک کردم.
دوست داشتم الان مثل همیشه بردیا با خنده بگه
" باز محو خدا شدیو منه حقیر رو فراموش کردی؟!"
اه حسرت باری کشیدمو زمزمه کردم
_بردیا هیچ وقت خبر نداری که تو عبادتامم همش فکر تو تو ذهنم میاد!!!!!
👇👇👇
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۹۸ لبخندی زدو گفت _ شما نمی دونین که جعل هویت جرمه! چرا هویت یه مرده رو به خ
#فراموشت_نمیکنم
#قسمت۹۹
یادمه مامانم هر وقت موقع نماز بابام به خونه میومد و مامانم مشغول نماز بود بعد از نمازش به بابا می گفت
"شک ندارم که به معراج مرا خواهند برد،
ان نمازم که به لبخند تو باطل شده است!"
بغضم سنگین تر شد.
به حدی که نفس کشیدن برام سخت بود.
اخ مامان کجایی که دیگه کم اوردم!
خدایا کم اوردم!!
تو لیست ادمات اشتباهی شده!!
اسم من که ایوب نیست!!
*
وارد اتاق بازجویی شدم!
با دیدن افراد داخل اتاق سرجام میخکوب شدم!
اشک تو چشمام جمع شد اما به سمت هیچکدومشون نرفتم!
روی صندلی نشستم و رو به اقا رسول گفتم
_ بفرمایین من اماده ام!
رسول میکروفن و دوربین رو اماده کرد اما رو به سرهنگ مهدوی کردو گفت
_بفرمایید قربان!
سرهنگ مهدوی نشست و رو به من گفت
_ تمامی صحبت ها و حرکات شما توسط دوربین های ما ضبط و در صورت نیاز مورد استناد قضایی قرار میگیره! حرفای من قابل فهم بود!
جوابشو ندادم و گفتم
_ جدیدا به صورت تیمی بازجویی میکنین قربان؟! سروان پویا و فرحی و ماهانی و اقا رسولم که جایگزین من!
سرهنگ خواست دوباره حرفاشو تکرار کنه که نذاشتمو خودم ادامه دادم
_ بله قابل فهم بود! ولی این برام غیر قابل باوره که الان شاید بیشتر از یه ماهه که منو توی اون اتاق زندانی کردین! روز و شبم معلوم نیست! زندگیم معلوم نیست! شما که حرفای منو باور نمی کنین پس چرا هر بار میارینم بازجویی تا حرفای تکراری بشنوین!
الان هم که دست جمعی اومدین بازجویی!
قطره اشکی از چشمام جاری شد که سریع پاکش کردمو سرمو پایین انداختم تا بقیه از چشمام پی به حال داغونم نبرن!
هرچند که حرفام به همشون ثابت کرد چقدر تحت فشارم!
سوگند کنار رفت که از پشتش الیوت بیرون اومد و از جام بلند شدمو روی زمین زانو زدم که حودشو با شتاب توی بغلم پرت کرد.
جای گلوله ی روی شکم و شونم تیر کشید اما برام اهمیتی نداشت.
نتونستم گریه نکنم و همونطور که الیوت توی بغلم بود زدم زیر گریه!
سوگند جلو اومد که به تندی بهش گفتم
_سمت من نمیای!
حسین خواست چیزی بگه که سرهنگ فرهمند گفت
_دخترم بیا بشین ... اون بچه رو هم بسپر به سروان فرحی!
لفظ دخترم باعث شد از دستورش سرپیچی نکنم.
گونه الیوت رو بوسیدم و اشکامو پاک کردم بعد از جام بلند شدم و روی صندلی نشستم.
#ادامه دارد...
#نویسنده_رز
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
19.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙏صَلَی اللهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ♥️🤚
تنها یارم ...
چقدر سخته دوری
🎙 #کربلایی_امیر_قلبی
التماس دعا دارم از همراهان همیشگی کانال 🙏🙏
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
@Alachiigh
🌹شهادت_دکتر_بهشتی🌹
🔺هر ماه بخشی از حقوقش را تقدیم میکرد به خانم.
🔹میگفت: مال شماست، هر طور دوست دارید برای خودتان خرجش کنید.
مرتب گوشزد میکرد:
"خانه داری در اسلام جزو وظایف زن نیست!
در حقیقت، اگر زن هم کارِ خانه میکند و هم تربیت و تعلیم بچه ها را انجام میدهد از لطف فوق العاده اوست"
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حیرت مجری و تحلیلگر شبکه سعودی العربیه از اهتمام ویژه رهبر معظم انقلاب به انتخابات و تعبیر جالب ایشان درباره قدرت رأی مردم ایران!
🔹کارشناس تلویزیون عربستان، کشوری که هرگز رنگ انتخابات به خودش ندیده در حالی با حسرت، اهمیت ویژه رهبر ایران به انتخابات باشکوه را تحلیل میکرد، گفت:
◼️این نکته خیلی مهمی است؛👇
✅رهبر ایران گفتند: کسی که ایرانِ قوی و قدرتمند میخواهد باید رأی دهد؛ قدرت فقط به موشکها محدود نمیشود که البته ما تمام انواع موشکها و بهترینِ آنها را هم داریم اما این رأی مردم است که ایران را قویتر خواهد کرد!
#انتخابات۱۴۰۳
#اصلح
#مشارکت_حداکثری
@Alachiigh
❌❌پاسخ محکم #محسن_افشانی بازیگر سینما به سالومه ..👇
⭕️به کوری چشم سگِ کاسه لیس پهلوی رای دادم و بسیار هم شلوغ بود
#من_رأی_میدهم
#سلبریتی_باشرف
#انتخابات۱۴۰۳
#اصلح
#مشارکت_حداکثری
@Alachiigh