♦️کاربران ترکیهای با ترکیب این عکس مقایسه جالبی کردند.
▪️بعضیها منتظر پوتین میمانند!
▪️بعضیها پوتین رو منتظر خود نگه میدارند!
✍️فربُد ابراهیمی
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تغییر تاکتیکی رسانه های سعودی_لندنی برای اثرگذاری شناختی بر مخاطبین؛ اجرای پروژه تجزیه طلبان ایران در قالب برنامه های غیر سیاسی!
💢 اظهارات وقیحانه و توهین آمیز شبکه من و تو: شهرهای ایران باید مثل اسکاتلند از کشور جدا و مستقل شوند؛ ایرانی ها خودشان را تافته جدا بافته می دانند و فکر می کنند که باید کشورشان دست نخورده باقی بماند، برید بشینید بابا سرجاتون!!
📛 سیاست جدید شبکه منوتو؛ لعنت بر مخالفان تجزیه طلبی!
بدون شک کشور ایران اگر در اختیار این جماعت باشد، آخر سر از ایران قریهای بیش به جا نمیماند.
#افسران
#شبیخون_فرهنگی
#عموفیدل
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
♥️السلام علیکِ یا فاطمه،بنتِ رسول الله♥️ 《سوالات مسابقه فرهنگی ریحانة النبی》 ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ ۱_چ
📣📣📣📣📣📣📣📣📣
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
👇 همراهان عزیز توجه کنید لطفا👇
پاسخها به آیدی @nilofarane56
ارسال شود
➖➖لطفا به پیام سنجاق شده توجه کنید
👆👆👆👆👆👆👆👆
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
آلاچیق 🏡
🌺 بی_تو_هرگز 🌺 #قسمت5⃣1⃣ با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه علی رو بسته ب
🌺 بی_تو_هرگز 🌺
#قسمت6⃣1⃣
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون
توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ...
- بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد…
علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد
تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ...
علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...
داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...
- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ...
و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴و ما نیز بر همین اساس «نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم» کسی را که عامل اصلی فتنه های ۷۸، ۸۸ بود و یکی از عناصر اصلی ایجاد تفرقه در میان بدنه نظام و مردم بود و صدمات جبران ناپذیری به انقلاب و کشور وارد کرد و امروز بجای عذرخواهی از ملت وقیحانه طلبکار #رهبر شده است؟
#تاجزاده_ملعون
#عموفیدل
🍁〰🍂
@Alachiigh
⚜⚜✨
به یاد داشته باش:
آینده کتابی ست که امروز می نویسی
پس چیزی بنویس که فردا از خواندن آن لذت ببری
⚜⚜✨
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۲۴ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید حاج علی محمدی پور🌹
✅نحوه ی شهادت خودش را هم گفت
✍بچه های گردان دور حاج علی جمع شده اند و او دارد سرنوشت بچه ها را بیان می کند:
حسین برادرم ،چه بخواهد و چه نخواهد، شهید خواهد شد.
نجمیان، سید کاظم و برادرش، مهدی امراللهی و غلام نهویی هم شهید می شوند.
جواد کامرانی و عباس علیزاده زخمی می شوند.
رضا قربانی، محمود حسن زاده دو دوست با وفا، با هم شهید می شوند.
ثمره نه شهید می شود و نه مجروح.
همۀ پیش بینی ها ی حاج علی درست از کار در آمد. او حتی نحوه ی شهادت خودش را هم گفت.
این عملیات برای من آخرین عملیات خواهد بود. من دیگر بر نمی گردم. خواب دیدم پرچمی را داده اند به دستم.من پرچم را می برم تا برسانم به دژ، ولی به آن نمی رسم. می دانم که نرسیده به دژ، شهید و از زندان دنیا رها خواهم شد.
🌹و سرانجام،عملیات کربلای 5که شد،خدا اورا طلبیدوپیش خودش برد.آن موقع علی یکی از زبده ترین فرمانده گردانهای لشکر41 ثارالله بود.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اینجا واقعا تکیهگاه است/ «نوجوان 15 سالهی همسن بچهم، جوراب پای منِ کارتنخواب کرد!»
معتادان و کارتنخوابها در شبهای سرد پاییز و زمستان به اینجا پناه میآورند و به تعبیر خودشان فرشتگانی هستند که آنها را استحمام میکنند، لباسهای نو و مارکدار بهشان میدهند و با غذای گرم از آنها پذیرایی میکنند. نکته جالب توجه اینکه لباسها و غذای گرم خانگی ارسالی از سوی مردم در شهرهای مختلف کشور است.
یک پای مهم این تکیهگاه اما حاج رضا هلالی است. مداحی که این روزها بیشتر سرگرم کمکهای اجتماعی است و وقت خود را صرف این امور کرده. چهارشنبهها اگر به محله هرندی تهران بروی او را میبینی که با جوش و خروش زیاد با کارتنخوابها و معتادها گرم گرفته و میگوید اینهایی که کسی تحویلشان نمیگیرد را باید من هلالی تیمار کنم/ فرهیختگان
#کارتن_خواب
#خانه_گرم
#تکیه
#عبدالرضا_هلالی
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌀#پرسش_و_پاسخ(۴۱) | چرا #جهاد_تبیین جهاد عظیم روزگار ما شد؟
🍃🌹🍃
🔻 دشمن در بالاترین حد جنگ رسانه در حال فعالیت است و آخرین سطح تکنولوژی، قدرت نظامی و اقتصادیش را هم در خدمت رسانه و تولید کمی و کیفی محتوا قرار داده است.
🔸 تاکنون هیچگاه اینقدر انقلاباسلامی در محاصره رسانهای و شبهات قرار نداشته است.
🔹 جبهه ارزشی در دفاع از انقلاب اسلامی دچار ضعف در تبلیغ و رسانه است.
🔺 فشارهای اقتصادی و برخی ناکارآمدیهای داخلی، شرایط تبیین در جامعه را سختتر و پیچیدهتر از قبل کرده است، به گونهای که برخی از عادات و راهبردهای بخشهایی از جبهه انقلاب در مسیر غلط تبیین است.
#روایت_درست | #روشنگری | #ثامن
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦شکم خالی دین نمیشناسه..؟
پیشنهاد دانلود 👌👌
#استاد_دانشمند
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛فیلمی تاریخی از تحویل مریم رجوی(قجر عضدانلو) به مسعود رجوی توسط شوهرش
این فرقهی تروریستی متحجر و ضد زن زیر چتر حمایت غرب است
گروهگ تروریستی بیغیرت
روی داعش رو سفید کردن!
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴 ابتکار باید پاسخگوی سگ های ولگرد و آلودگی هوا باشد نه طلبکار حجاب مدارس!
‼️ معصومه ابتکار بانی وضع موجود محیط زیستی، از حجاب اجباری مدارس شکایت میکند!
🔹 این درحالیست که معصومه ابتکار ۱۰ سال از دولت های خاتمی و روحانی، مسئولیت ریاست بر سازمان محیط زیست با بودجه های کلان را دارد و قول هایی که برای ریزگردها وآلودگی هوا داده بود که هیچکدام عملی نشده!
🔻 روزهای تابستان و پاییز و زمستان اکثر استانهای صنعتی کشور درگیر آلودگی شدید هوا بودند!
🔹 پدیده افزایش جمعیت سگ های ولگرد ازجمله شاهکارهای محیط زیستی معصومه ابتکار است!
❌ گفتنیست ابتکار، ۴ سال اخیر دولت روحانی معاون امور زنان روحانی بوده و هیچ اقدامی در خصوص موضوع مورد سوالش نداشته و حال در نقش طلبکار حجاب مدارس ظاهر شده است!
تحلیل سیاسی
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی_تو_هرگز 🌺 #قسمت6⃣1⃣ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتا
🌺بی_تو_هرگز 🌺
#قسمت7⃣1⃣
این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ...
اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ...
پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود
بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ...
- هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- به کسی هم گفتی؟ ...
یهو از جا پرید ...
- نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ...
دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ...
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ...
با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ...
- اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ...
گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد
توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت...
اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ...
این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
خدای مهربان من..!
برایم بخواه و مقدر کن و عطایم کن،
هر آنچه که می تواند باعث آرامش و
خوبی حالم و زیباتر شدن زندگیم
باشد و بشود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۲۵ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹شهیده، زینب کمائی🌹
✅✍سوم راهنمایی بود.
در منطقه شاهین شهر اصفهان که حضور ضد انقلاب بسیار زیاد شد، او تک و تنها مشغول فعالیت فرهنگی بود.
او خیلی از دختران مدرسه را مسجدی کرد و در این زمینه خیلی فعال بود.
نامش میترا بود اما نامش را عوض کرد و زینب را انتخاب کرد.
زینب بارها مورد تهدید منافقین قرار گرفت. آنها از یک دختر چهارده ساله و فعالیت های او ترسیده بودند.
🌹 تا اینکه یک شب در مسیر مسجد او را ربودند و با چادرش او را خفه کردند و به شهادت رساندند!!!
💠منافقین، چادرش را دور گردنش گره زدن و آنقدر گره را کشیدند تا به شهادت رسید و او را با چادرش دفن کردند.
پیکر مطهر او همراه با شهدای عملیات آزادی خرمشهر تشییع و در کنار آنها در گلزار شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh