دنیا پر از افراد خوب است!
اگر نمیتوانی پیدایشان کنی،
خودت یکی از آنها باش
⚜⚜⚜⚜
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰🍂
@Alachiigh
🔴تکاپوی جدید اصلاحطلبان برای تداوم فتنه و اغتشاش در کشور
◾️پیشنهاد علی مطهری برای برطرف شدن مشکلات اخیر کشور ؛ برجام را حل کنید همه چی طبیعی می شود!
◾️پ ن:
تلاش می کنند که ماجرا را اقتصادی کنند تا فتنه را زنده نگه دارند. این خط با بیانیه ۵ اقتصاددان لیبرال شروع شد.
✍دکترحمیدرضا مقصودی
#فتنه
🎋〰🍂
@Alachiigh
🔴آرزوی مصی علینژاد و اربابانش کشف حجاب این دختران نیست، هدف اصلی اون خرابیهای داخل تصویره که دنبالش هستند
#بیداری
#فتنه
🎋〰🍂
@Alachiigh
🔴 نتوانستند، نمیتوانند، نخواهند توانست!
🔹منافقین رو پشتیبانی کردند تا بیش از ۱۷ هزار نفر از ملت ایران از رئیسجمهور و نخست وزیر و نماینده مجلس گرفته تا مردم عادی رو ترور کنن و #نتوانستند.
🔹صدام رو ۸ سال با پشتیبانی ۳۰ کشور به جنگ ایران فرستادن و باز #نتوانستند.
🔹صدها رسانه بر علیه ایران فعال کردند و لشگر غربگراها رو تو کشور تقویت کردند و فتنه و آشوب و اغتشاش از ۷۸ تا ۹۸ به پا کردند و باز #نتوانستند.
🔹سنگینترین تحریمهای تاریخ رو بر علیه ایران وضع کردند و باز #نتوانستند.
🔹دور تا دور ایران رو دهها پایگاه نظامی زدند و گروهکهای تکفیری ایجاد کردند و آرکیو۱۷۰ و گلوبال هاوک فرستادن و ابراهام لینکلن و بمب افکن اتمی b52 چرخوندن و باز #نتوانستند.
🔹گفتند حداقل با جونورای داعشی همپیمانان ما رو بزنن که باز #نتوانستند.
🔺هر غلطی کردند، #نتوانستند
🔺هر غلطی میکنند، #نمیتوانند
🔺هر غلطی بکنند، #نخواهند_توانست😉
🔸به قول شهید بهشتی: آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!
✍فریبرز حاجیوند
#بیداری
#فتنه
🎋〰🍂
@Alachiigh
کربلایی محمدحسین حدادیان47cc53524cf5dc3af88f636ac28d6a93.mp3
زمان:
حجم:
6.03M
🎊🎉💞💐🎉🎊
🙏صلیالله علیک یا رسول الله ♥️🤚
🙏صلیالله علیک یا جعفربن محمد♥️🤚
#مولودی
💐گنبد خضراتو برم...
🎙کربلایی محمدحسین حدادیان
♥️میلاد نبی اکرم بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام صادق (ع) بر شما تبریک و تهنیت باد!♥️
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
🎋〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜علمــدارعشــق قسمت #هفتم امروز جشن ورودی دانشگاه اس من به همراه آقاجون و عزیزجون به سمت دانشگاه
⚜علمــدارعشــق
قسمت #هشتم
سوار اتوبوس شدیم
به طوری اتفاقی من و زهرا کرمی کنارهم قرارگرفتیم
زهراشروع کرد به حرف زدن
_منو شما چندتارتبه باهم فرق داریم
_بله میدونم
_اسم من زهراست
_منم نرگس ساداتم
_ای جانم ساداتی.. میگم نرگس با اونکه #مانتویی چقدر #باحجابی
_ممنونم زهراجان
شروع کردیم به حرف زدن...
باهم دوست شدیم
زهرا اینا ۴ تابچه بودن
مرتضی- مجتبی- فاطمه - زهرا
پدرزهرا جانباز جنگ بود تو عملیات کربلای۵ جانبازشده بود
چندساعت بعد رسیدیم دریا..
همه کنارهم آب بازی میکردن ولی من تنها روی یه تخت سنگ نشسته بودم و به دریا نگاه میکردم
چندمتر اون طرف تر
زهرا و برادرش باهم آب بازی میکردن زهرا باحجاب کامل و برادرشم با لباس یقعه طلبگی
معلوم بود خیلی باهم صمیمی بودند
تا آقای صبوری همکلاسیمون رفت سمت آقای کرمی
زهراهم اومد پیش من
_نرگس پاشو بیا بریم صدف جمع کنیم
_باشه
ناهار منو زهرا باهم خوردیم
بعداز ناهار به سمت ویلا راه افتادیم
ویلای ما تا ویلای آقایون ۳۰۰ متری فاصله داشت
فضای ببینشم یه جنگل سرسبز بود
من و نرگس یه دخترخانمی به اسم مرجان رفیعی باهم تو یه اتاق بودیم
مرجان دخترکاملا بی حجاب بود
من که انقدر خسته بودم بدون شام خوابیدم
فردا صبح بعداز صبحونه
زهرا اعلام کرد داریم میریم بازارمحلی
اما خانمها حواسشون باشه از کاروان جدانشن
من و زهرا کنارهم راه میرفتیم خرید میکردیم
چشمام خورد به یه دست فروش که لباس محلی میفروخت
چهاردست خریدم
برای خودم
نرجس سادات
رقیه سادات
و زن سیدهادی خریدم
بعدازظهر بعدازنماز صرف ناهار یه مقداری استراحت
به سمت چندتا امامزاده که تا ویلاساعتی فاصله داشتن حرکت کردیم
من هم طبق معمول به #حرمت مکانی که قراربود بریم چادر سر کردم
روز سوم اردومون درشمال
رفتیم تله کابین سوار بشیم تعداد دخترا ۳۰ نفر بود و تو کابین ۶ تا خانم سوارشدیم
عصری ساعت ۴ بعدازظهر
به سمت مشهدالرضا حرکت کردیم
تا رسیدن ما به مشهد ۱۶ ساعتی طول کشید
برنامه مشهدمون کلا متفاوفت بود
خانما یه هتل بودن
آقایون یه هتل دیگه
هرکس هم هرتایم و هرجا میخاست میتونست بره
منو زهرام باهم میرفتیم حرم ،بازار فقط تنها جایی که من و زهرا و آقای کرمی و آقای صبوری چهارتایی باهم رفتیم
پارک ملت مشهد بود
واگرنه حتی باغ وحش هم منو زهرا تنهایی رفتیم
من که انقدر خرید کرده بودم
با یه چمدون اومده بودم با چهارتا چمدون داشتم میرفتم
چمدون ها هم سنگین
-وای نرگس اینا رو چطوری ببریم
+نمیدونم زهرا
- آهان فهمیدم
زهرا گوشی موبایلش گرفت دستش
- الوسلام داداش توهتل مایی؟
_الو سلام بله.. چطور مگه؟
- میشه بیایی اتاق ما
_بله حتما
+زهرا این چه کاری بود کردی؟ من خرید کردم داداش بنده خدای تو زحمتش بکشه ؟
- ن بابا چه زحمتی
منو زهرا و آقای کرمی با چمدون ها وارد آسانسور شدیم
مرتضی: خانم موسوی ببخشید یه سوال
+ بله بفرمایید
مرتضی: اسم پدر بزرگوارتون سیدحسن هست؟
+ بله چطور؟
مرتضی؛ پدرتون فرمانده پدرماهستن
+ اسم شریف پدرتون چیه ؟
مرتضی : کمیل کرمی
+ وای خدای من پدرمن سالهاست دنبال جانشینش تو عملیات کربلای ۵ میگرده
سوار ماشین شدیم و به سمت قزوین راه افتادیم
یه ساعت اومده برسیم قزوین که گوشیم زنگ خورد...
عکس و شماره سیدهادی رو گوشی نمایان شد
+ سلام عزیزدل عمه
•• سلام عمه خانم کجایی ؟
+ نزدیکیم چطور؟
•• بابا بیا که کاروان خاندان موسوی انتظارت میکشنن
+ کیا اومدید
•• همه. .. مگه حاج بابا میذاره کسی نیاد استقبال سوگلیش
+ به آقاجون بگو براش یه سوپرایز دارم
•• باشه کارنداری عمه خانم
+ نه عزیزم
تلفن که قطع کردم رو به زهرا گفتم :
_ زهرا میخام نشون بابا بدمتون به داداشتم بگو بی زحمت
- باشه
بعداز یه ساعت رسدیم
چمدونا رو داداش محمد و سیدهادی تحویل گرفتن
منو زهرا و آقای کرمی رفتیم به سمت آقاجون بعد سلام و احوال پرسی و مقدمه چینی
+ آقاجون یادتونہ گفتید چهره آقای کرمی براتون آشناست
°° آره بابا .. پسرم اسم پدرت چیه ؟
••کمیل حاج آقا جانشین شما تو عملیات کربلای ۵
آقاجون مرتضی سفت مرتضی در آغوش گرفت
بعدمدتی که آروم شد
شماره منزل و آدرسشون گرفت به سمت خونه راهی شدیم
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
شاید وجودم به کسی ارامش نده
اما همین که حرص خیلیا
درمیاد بهم انگیزه میده…
💐😊😊😊
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰🍂
@Alachiigh