آلاچیق 🏡
⚜علمــدارعشــق قسمت #سی_نهم راوی مرتضی امروز روز آخر حضور ما تو مقر حضرت ابوالفضل هستیم قرارس
⚜علمــدارعشــق
قسمت #چهلم
همه سریع خودشون به نقطه انفجار رسوندن
چیزی که میدیدیم اصلا قابل باور نبود
انفجار تو نقطه ای بود که... سید حسن و سیدحسین بودند
یکیشون که اصلا محو شده بود... انگار نبود... دیگری هم سرش نبود...
هیچ پلاک و کد شناسایی هم نبود
ثانیه ثانیه های سختی بود..
باید میرفتیم حمص ... در حالی که نمیدونستیم این شهید سید حسن یا حسین
فرمانده بیسیم زد عقب
_حسین حسین عباس... عباس جان بگوشی
+عباسم... حسین جان بگو
_دوتا پرستو بدون بال پریدن...یکیشون تو لانه ماندگارشد... یکیشون بال نداره... پرستو باید برگرده کلا آشیونه
یه چندساعتی طول کشید تا اومدن شهید ببرن... بعنوان شهیدگمنام
ما #مجبوریم محکم باشیم
تو حرم از خانم شهادت خاستم
اما چرا بقیه مخصوصا سیدهادی بوی خدایی میده... نوربالا میزد
بالاخره سوار اتوبوس شدیم.. همه سرشون به شیشه بود.. شاید بعضی گریه میکردند
که یک دفعه سیدهادی،وسط اتوبوس ایستاد
_کیستم...رهبرمن پور ابیطالب است
پیرو هر بی پدری نیستم..
علویم پسر کرارم..
رگ ناموس پرستی ز ابوالفضل دارم..
من به جنت نروم.. خرده حسابی باشد
تا عمر نزنم پا به جنان نگذارم..
ای داعش..
بی سبب که از شام.. به عراق آمده اید
شما کمتر از آنید... که حسین تیغ بکشد
و علمدار علم بردارد...
ما جوانان بنی فاطمه اربابیم..
بی حیا عمه ما... مالک اشتر دارد...
ایل ما ایل عجمهاست..
یک کودک ما.. جگری با جگر شیر برابر دارد..
اینکه مادست به شمشیر و زهره ایستادیم..
سبب این است
که این طایفه رهبر دارد..
کشور ضامن آهوست..
بزرگتر دارد..
وای اگر گرد و حرم عمه ما بنشیند..
تیغ ما آن زمان شوق سر افکندن دارد
باید شام به آرامش بگردد...
چونکه شب جعمه
حرم روضه مادر دارد..
دوران معاویه صفتها به سرآید..
این پرچم شیعه است که برقله دنیاست
هرکس زعلی دم بزند...
هموطن ماست
یاحیدر کرار زند به زودی..
نقش بر پرچم عربستان سعودی
ما منتظر حمله ی از سوی حجازیم
تا مابین بقیع حرمی ناب بسازیم
مکه بشود مرکز شیعه چه قشنگ است
کلنا عباسک یا زینب
مداحی سید که تموم شد..
رفتم سمت عباس... تنها مدافع ترک تو کاروان ما اصالتا ترک بود.. اما قزوین زمین گیر شده بود
عاشق یه دختر قزوینی شده بود
و ماندگار شهرما بود
خودش میگفت شب اعزام فهمیده پدر شده اما اومده... فارسی میفهمید
اما نمیتونست جواب بده.. رفتم سمش زدم رو شانه اش
+ عباس
_ جانا قارداش(جانم داداش)
+ برامون مداحی ترکی بخون
_ اخی من مداحیه ترکی اوخوسام سسیز که بولمییجاخسوز ( آخه من مداحی ترکی بخونم شما نمیفهمیدکه )
+ اشکال نداره یه تکیه خیلی کوتاه بخون
_من غم عشقه گرفتار اولموشام
اهل عشقه یار و غمخوار اولموشام
دلبریم باب الحوائج دور منیم
عاشق دست علمدار اولموشام
یا ابوالفضل یا ابوالفضل یا حسین
( من دچارغم وگرفتارعشق شدم
اهل عشق یاروغم خواریارشدم
کسی که دلبرمنه ودلم برده باب الحوائج..
عاشق دست علمدارشدم
یاابولفضل......)
رو به سیدهادی کرد و گفت
_حضرت ابوالفضلیدن ایستریم که اوزی تک شهید اولام .قوللاریم بدنیمنن ایریلا و بدنم تکه تکه اولا
( از حضرت عباس خاستم مثل آقا شهید بشم بدنم شرحه شرحه)
عباس به سیدهادی میگفت سیدهادی هم برای ما ترجمه میکرد
رسیدیم حمص...
منتظر دستور فرمانده بودیم...
فرمانده به جمع ما پیوست
فرمانده_ بسم الله الرحمن الرحیم
برادرا خط آتش قبلی خیلی شهید داده... و اکثرا گمنامهستن
به چهره ها نگاه کنید
اگه کسی شناختید اعلام کنید
اخوی ها ببینید....
خانمی که شما مدافع حرمش شدید
زینب کبری.س.است
تو کربلا شهادت ۱۸عزیزش دیده..
سر ۷۲ نفر روی نیزه دید..
اما #رسالتش انجام داد..
ما آمدیم تا #حرامی پا به #حرم نذاره پس محکم باشید
خیلی دقیق به چهره شهدا نگاه میکردیم
یهو گفتم
_یاحسین... ... علی.... این استاد مرعشی نیست
علی: چرا خودشه... حاج حسین...
این شهید... استاد ما تو دانشگاه بودن
اسم فامیلشون هم علی مرعشی هست
حاج حسین : عباس.. عباس.. اخوی بیا اینجا این شهید هویتش معلوم شد
ما به خط آتش تزریق شدیم....
اوضاع به نفع ما بود
داعش عقب رفت... وارد منطقه مسکونی حمص شد
- حاجی چیکار کنیم
حاج حسین : دست نگه دارید.. بعداز نیم ساعت... سیدهادی و عباس... آماده باشید باید برید تو خط دشمن... برای شناسایی
هادی اومد سمتم...
_مرتضی جان ما بریم اون سمت صددرصد شهید برمیگردیم.. این انگشتر بده ب مائده سادات بگو
وقتی زینبم بزرگ شد... بگه بابا خیلی دوست داشت... بهش بگو زینب من حتما #چادرمادر سرش کنه
+ هادی تو سالم برمیگردی
ثانیه ها به ما سال میگذشت...
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh