eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
آلاچیق 🏡
⚜علمــدارعشــق قسمت #سی_چهارم هیچکس نپرسید.. چطوری آروم شد.. نمیخاستم کسی بدونه.. ماجرای رضایت د
⚜علمــدارعشــق قسمت راوی مرتضی هواپیما اوج گرفت ۳ ساعت بعد تو دمشق به زمین نشست چه هوای غریبی داره.. وقتی خیلی بچه بودم با پدر اومدیم سوریه.. اون موقعه همه جا خیلی آباد بود اما حرمله زمان داعش چه کرد اما شیربچه های حیدری اومدن انتقام بگیرن رسیدیم معقر.. ساکها گذاشتیم به سمت حرم بی بی حضرت زینب حرکت کردیم.. تا اولین زیارتمون کنیم مسافت بین معقر تا حرم طولانی بود طوری تدارک شده بود این شپشوها خنگ ( داعش) توانایی شناسایی نشده باشه بااتوبوس ه سمت حرم راه افتادیم... یکی از بچه ها که مداح بود شروع کرد به مداحی کرد و همه همراهیش کردیم... منو یکم ببین سینه زنیمو هم ببین ببین که خیس شدم عرق نوکریه این دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه منم باید برم اره برم سرم بره نزارم هیچ حرومی به طرف حرم بره یه روزی هم بیاد نفس اخرم بره حسین اقام،اقام حسین اقام،اقام،اقام یه دست گل دارم برای این حرم میدم گلم که چیزی نیست برا حرم سرم میدم برای قربانی اسماعیل میدم با عشق خودم با بچه هام فدای بانوی دمشق منم یه مادرم پسرمو دوسش دارم ولی جوونمو به دست بی بی میسپارم بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم حسین اقام،اقام... حسین اقام اقام.. رسیدیم حرم... بعداز قرائت زیارت عاشورا به سمت معقر حرکت کردیم قراربراین بود.. یک ساعتی استراحت کنیم بعد فرمانده بیاد برای توجیح و شناسایی یک ساعت گذشت فرمانده اومدو شروع کرد به صحبت کردن... فرمانده_ بسم رب الشهدا و الصدقین رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي برادران عزیز بزرگترین دنیا و آخرت نصیبتون شده شدید بزرگواران ما باز پس گیری شهر حمص از دشمن حسین است در قالب تیپ ۱۷صاحب الزمان متشکل از سه تیپ عملیات از روز شنبه هفته آینده شروع میشه فردا تمامی افراد میتونن با خانواده هاشون تماس بگیرن اما برارداران لازم بذکر است هیچگونه از خودتون در تماس اعلام نکنید فقط خانواده از صحت سلامتی خود باخبر کنید یاعلی راوی نرگس سادات خونه مادرشوهرم اینا بودم... زهرا نمیذاشت برم خونه خودمون میگفت تنهایی میشنی فکر و خیال میکنی واقعا راست میگفت دومین شبی که مرتضی من اعزام شده سوریه.. یعنی الان داره چیکار میکنه غذا خورده چادرم سر کردم... رفتم تو حیاط.. اشکام جاری شد مرتضی من کجایی ؟... عزیزدلم خدایا خودت مراقبش باش... یا امام رضا خودت حفظش کن صدای زهرا اومد _مامان نرگس سادات کو ؟تو اتاق داداش نبود مادر: زهرا خیلی نگرانشم.. خیلی بی تابی میکنه.. برو پیشش تو حیاط زهرا: نرگس... نرگس.. دستش نشست رو شانه ام _کجایی آجی؟ - جسمم اینجا تو این زندان... اما روحم سوریه پیش مرتضی زهرا: نرگس آجی... عزیزم توروخدا بی تابی نکن.. بخدا داداشم راضی نیست - زهرا... ... زهرا : میدونم..... شوهرمنم رفته.. تازه دامادم.. نرگس ببین اگه زبانم لال علی شهید بشه... یکی ازم بپرسه از زندگی مشترکتون چه خاطره ای داری.باید بگم همش ۲۰ روز کنارش بودم... نرگس آجی... من درحالی لباس عروس پوشیدم... که میدونستم شاید مردم که راهی میدان جنگ شد هیچوقت برنگرده... .. یا عروستون... اون مگه آدم نیست.. همش ۹ روزه مادرشده... الان اوج زمانیکه ب همسرش داره... اما مردش تو جنگه.. شایدم شهید بشه ان شاالله فردا داداش زنگ میزنه تو از دلواپسی درمیای.. ... پاشو بریم بخوابیم زهرا و مادرجون رفته بودن خونه مادرشوهر زهرا.. من خونه تنها بودم.. که تلفن خونه زنگ زد - الو بفرمایید + الو ساداتم - وایییییی مرتضی خودتی ؟ + سلام خانمم خوبی؟نمیتونستم زودتر زنگ بزنم... دلم برات تنگ شده عزیزم.. مراقب خودت باش خیلی دوست دارم... به زهراهم بگو عصری حول حوش ساعت ۴-۵ گوش به زنگ باشه نرگس اینجا نمیشه زیاد زنگ زد با تعداد نفرات بالا حرف زد.. پس مراقب خودت باش - منم دوست دارم.. مراقب خودت باش.. + خداحافظ عزیزم گوشی که قطع شد زدم زیر گریه... های های گریه کردم به گذر زمان توجه نمیکردم یه ساعت گذشت با تکونهای زهرا به خودم اومدم _نرگس... نرگس... چی شده... چرا گریه میکنی - مرتضی زنگ زد گفت عصر حول و حوش ساعت ۴-۵ خونه باشی باعلی آقا رفتم سمت چادرمشکیم زهرا: نرگس سادات کجا میری؟ - میخام برم مزارشهدا زهرا: صبرکن باهم بریم... تنهایی میترسم بری... حالت بد بشه - باشه بریم جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه دارد... 🎋〰🍂 @Alachiigh