آلاچیق 🏡
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 6⃣1⃣ نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال هم به ما پسر دا
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
✿قسمت 7⃣1⃣
موقع به دنیا آمدن #محمدحسین، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستانمحمد حسین که به دنیا آمد...
#پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد.
دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم،..
برای قلب ایوب برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود.
#خرج عمل قلب خیلی زیاد بود.
آنقدر که اگر #همه_زندگیمان را میفروختیم، باز هم کم می آوردیم.
اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، #بنیاد خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد.
گفت:
" وقتی میخواستم #جبهه بروم، امضا #ندادم. برای #نمازجمعه هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی #هویزه و #خرمشهر هم محاصره بودید، هیچ کداممان #تعهد نداده بودیم که #مقاومت کنیم. با #اراده خودمان ایستادیم."
فرم را نگاه کردم،..
از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت.
#خانه و #زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، #من و #محمدحسین هم همراهش رفتیم.
توی #فرودگاه کنار ساکش نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت:
_"این ها خواهر برادرند"
به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم.
_ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم.
ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود.
برایش فرقی نمی کرد #ایران باشیم یا #کشورغریب.
همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت:
_"شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن."
لبخند زد
- من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی و پایین پایم، مجله های آنچنانی
روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم...
با همسفرهایمان #یک_اتاق را گرفتیم و بینش یک #پرده زدیم.
فردایش توی #یک_ساختمان #دواتاق گرفتیم.
ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند.
همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب.
ایوب آمد.نزدیک من و گفت:
_ "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم."
+ خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟
ایوب #محمدحسین را #بهانه کرد و پیش خودمان ماند.
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🍁〰🍂
@Alachiigh
♦️🎥👆 نماز جمعه جای این کارهاست!
💢خطبههای خطیب جمعه رسید به صحبت از ایام عید و ماه مبارک رمضان و تذکر احوال فقرا و نیازمندان، که ناگهان فریاد اعتراضی از میان جمع بلند شد.
🔸#امام_جمعهی بوشهر، او را دعوت به آرامش میکند و میگوید اجازه دهید بعد از نماز در خدمتتان هستیم. مثل همیشه و احتمالا مثل خیلی جاهای دیگر!
🔹اما اینبار خطبهها که تمام میشود، امام جمعه خودش از فرد معترض میخواهد بلند شود و مطلبش را بگوید! مثل هیچ وقت و احتمالا مثل هیچ جای دیگر!
🔸مستضعفی هست که ظاهراً رفته برنج تنظیم بازار بخرد، ولی فروشنده به او گفته باید در کنار برنج اجناس دیگری هم بخری!
🔹حرفش که تمام میشود، آیتالله #صفایی_بوشهری از مسئولین مربوطه میخواهد اگر در مصلی حاضرند بعد از نماز بیایند و پاسخگوی #اعتراض این نمازگزار باشند. همین جور هم میشود. 🎥(فیلم دوم)
🔺پ.ن: برای امر به معروف و نهی از منکر مسئولین و دادخواهی مردم چه جایی بهتر از نماز جمعهی شهر و چه واسطی بهتر از امام جمعهی شهر؟
#حمیدرسایی
#نمازجمعه
🎋〰❄️
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 علی #علیزاده، تحلیلگر سیاسی
ساکن انگلستان:
🔴هر کس دلبستۀ ایران است، با هر اعتقاد و سلیقهای باید در برابر تهدید خارجی پشت سر رهبری آیتالله خامنهای ایستاد.
حضور چند میلیونی مردم ایران در نماز جمعه تهران، تضمین امنیت کشور است.
#نمازجمعه
@Alachiigh