eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #پارت_سوم حسین _قربان پدر مقتول توی گفته هاش گفته که حمام بوده و با شنیدن صدای همس
* بعد از رسوندن حسین به سمت خونه راه افتادم... به محض ورودم به خونه ضحی پرید بغلم. خندیدم و با بوسیدنش گفتم بردیا_چطوری عشق من؟ همون لحظه پریا جلوم سبز شدو با شیطنت گفت پریا_اگه واس زنداداش گزارش‌ نکردم. قه قه زدمو گفتم بردیا_سلام عرض شد خواهر جون پریا ایشی کردو با بغل کردن ضحی به سمت اشپزخونه رفتو داد زد پریا_مااماان !بردیا اومده! مامان همونطور که از سرویس بهداشتی خارج میشد و صورتشو با حوله خشک میکرد با ذوق همیشگیش گفت مامان_ خوش اومده...برو ضحی رو بخوابون به جای داد و هوار کردن... پریا جیغ زدو اسم مامانو صدا زد با خنده گونه ی مامانو که الان مقابلم بود رو بوسیدمو گفتم بردیا_پریچهربانوی ما چه طوره؟؟ چشماش خیس از اشک شد وگفت مامان_فتبارک الله احسن الخالقین....چقدر شبیه بابات شدی مرد من! و با این حرفش اشکش ریخت.. دستشو بوسیدمو گفتم بردیا _ظاهرم مثلش باشه چه فایده! مهم باطنمه که مثلش نیست...! همون لحظه ایفون زده شد و صدای داد پریا بلند شد که گفت پریا_وای ضحی ننه جونو باباجون دیوونت اومدن! ضحی همونطور که از اتاق با دو بیرون پرید جوابشو دادو گفت ضحی_خودتی عمه جووونم! علاوه بر دیوونه بودن تولوشیده هم هستی! مامان با شیرین زبونی ضحی خندیدو به عادت همیشگیش که وقتی از کسی خوشش میومد یا تعریف میکرد آیه ای زمزمه کرد تا از چشم زخم در امان باشه... رو به ضحی که دم در ورودی منتظر پدرو مادرش بود اروم پچ زدم گفتم بردیا _ضحی.. ترشیده نه تولوشیده! بلند گفت ضحی_عهههه؟واقعا؟؟ سرمو به معنی اره بالا و پایین کردم که داد زد ضحی _عمه پری....عمو میگه ترشیده ای نه تولوشیده و قه قه زد مامان و پارسا که تازه وارد خونه شدن قربون صدقش رفتن...مادرش معصومه خانم هم مثل همیشه بی صدا خندید. پریا هم جیغ زدو گفت پریا_به زنداداشم میگم حسابتو بزاره کف دستت! پارسا با خنده گفت پارسا_اوه اوه...دلم واست میسوزه اخم مصنوعی کردمو گفتم _درمورد زنم درس صحبت کنا! معصومه لبخند زدو سریع توی دفترچه همراهش نوشت. "جاری من فرشتست...نمونه نداره... درجریانین که" با خوندن این جمله لبخند روی لبم اومد. مامان خانوم احساساتیمونم سریع معصومه رو بغل کردو گفت من فدای جفت عروسام بشم که... پریا هم به شوخی اخم کردو گفت _پس من چی؟؟ پارسا _خدا نکنه این چه سوالیه میپرسی پری؟ انشاالله صد سال سایتون بالا سرمون باشه مامان جان! مامان که با حرف پریا باز یاد بابا افتاده بود گفت _نگو مامان جان....دعا کن برم که دلم دلتنگه باباتونه... دارد... @Alachiigh