eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۳۶ به همراه سوگند وارد دفتر مشترکمون شدیم. سوگند_ دریا! _جانم؟! سوگند_ میگم
**** بردیا و حسین تا پیشنهادمو شنیدن زدن زیر خنده بردیا به حسین نگاه کردو گفت _داداش اتحاد و تفاهم خانودگی رو ببین!! حسین هم سرشو تکون دادو با خنده رو به منو سوگند گفت _ منو بردیا هم بعد از جلسه در مورد همین بحث کردیمو در نتیجه تصمبم شوما رو گرفتیم! خاله با سینی شربت ابلیمو به سمتمون اومدو گفت _ به چی میخندین که صداتون تا ده فرصخ اون طرف تر میاد؟! بردیا_ درمورد عروسی حرف میزدیم خاله با خوشحالی گفت _به چه نتیجه ای رسیدین حالا؟ بردیا به ذوق خاله خندیدو بعد از بوسیدن گونه خاله پیشنهاد مونو در مورد عروسی گفت پریا با یه ظرف پر از انار دونه شده اومدو کنارم نشستو ضحی رو صدا زدو گفت کاسه هارو بیاره بعد رو به بردیا گفت _ پس بلاخره تصمیم گرفتو دریا رو ببری سر خونه زندگیش! بردیا سرشو به علامت مثبت تکون داد. ****** اشکامو پاک کردمو فاتحه ای برای خاله و دایی خوندمو از کسایی که اومده بودن تشکر کردمو به سمت ابدار خونه حسینه عاشقان ثارالله رفتم و به پریا و سوگند تو بسته بندی پک پذیرایی کمک کردم... امروز چهلم خاله و دایی و زندایی بود... هنوزم باور نبودشون واسه منو حسین و علی سخته! گفتم علی یادش افتادم... دیروز یهویی تصمیم گرفت بره اردو های جهادی و به مردم سراوان کمک کنه و معالجشون کنه! دارد... @Alachiigh
👌لیموترش با تخم شربتی، یک نوشیدنی عالی برای: 👈تناسب‌ اندام 👈رفع تشنگی 👈پیشگیری از پیری زودرس 👈باعث ایجاد احساس سیری شده بنابر این باعث کاهش وزن میشود. ‌ ‌ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹👆 منطق عشق میگه : خیلی ها کربلا رفتن ... و کربلایی نشدن... و خیلی ها کربلا نرفتند ... و کربلایی شدند... ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
13.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅⭕️ توصیف امام کاظم علیه‌‌السلام از مردم ایران و مژده‌ی آخرالزمانی ایشان به این ملّت. @Alachiigh
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 🎥توییت رضا نامداری فعال حقوق بشر ایرانی در کانادا: ⏪در دوران دانشجویی ما در دانشگاه علم و صنعت، دو بار ساختمان ریاست توسط دانشجویان اشغال شد. به یاد ندارم پلیس کسی رو بازداشت کرده باشه وسط دانشگاه برای خالی کردن ساختمون ریاست. درگیری با حراست و انتظامات بودو آخرش خود بچه ها خسته میشدن یا مذاکرات به نتیجه میرسید… ⏪فیلمی از دستگیری دانشجویان در دانشگاه مک‌گیل @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺⭕️یکی از سرهای از زبان نماینده سابق مجلس را بشناسید که اتفاقا کاندیدا هم شده! ❌با انتخاب درست به امثال این ها و هم پیاله هایش میدان ندهیم! @Alachiigh
34.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 💐شب شب شور و شادی 💐ان‌شاء‌الله مبارکش باد 🎙 👌فوق زیبا..🙏 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴شبکه پویا با پخش «پرواز پیپ و فردی» زمینه‌سازِ پذیرش «LGBT»ها خواهد بود؟! ❓❌چرا باید بچه‌ها توسط «لک‌لک‌ها» یا «پیپ و فردی» به دست والدین برسند؟ چگونه ممکن است پرنده‌ای با والدین روباه زندگی کند؟ 🔴 «پرواز پیپ و فردی»، محصول ۲۰۱۹ کشور آمریکا، مدتی‌ست از شبکه پویا درحال پخش است. با گذشت هشت قسمت از آن، اشکالات مهمی به آن وارد است که احتمالا از نگاه مسئولین پخش مغفول مانده است. 🔴 «هر افراطی، تفریط بدنبال دارد» نکته‌ی مهمی است که در سیاست، فرهنگ و اجتماع، نمونه‌های فراوانی دارد. یکی از نمونه‌های آن در حوزه فرهنگ‌سازی کودکان، پویانمایی بحث‌برانگیز «storks» است که با محوریتِ تحویل نوزادان به والدین توسط لک‌لک‌‌ها در سال ۲۰۱۶ اکران شد. در «پرواز پیپ و فردی» مخاطب با همان محور پویانمایی «storks» مواجه است با این تفاوت که «پیپ»، پنگوئن و «فردی»، فلامینگو، اولین مامورین تحویل می‌باشند که لک‌لک نیستند! کار آنها تحویل بچه‌های تازه متولد شده به والدین‌شان است. ❌این افراط که سبب فرهنگ‌سازی غلط در امور جنسی کودکان شده است و حتی ردپای آن را در ادبیات کودکان نیز می‌توان یافت، سبب شده است که نوع نگرش کودکان به امور جنسی، بسیط و سطحی گردد. از طرفی برای رفع این نوع نگاه، نظریه تفریطی مفتضحی در بندهایی از «سند ۲۰۳۰» دیده می‌شود که در آن، آگاه‌سازی عریان امورجنسی به کودکان در دستور کار است. کتاب‌هایی هم بدین‌منظور منتشر و حتی ترجمه فارسی شده و... 📝 زهرا خندان @Alachiigh
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۳۷ **** بردیا و حسین تا پیشنهادمو شنیدن زدن زیر خنده بردیا به حسین نگاه کردو
با صدای سوگند به خودم اومدم که گفت سوگند_ مراسم داره تموم میشه بیا بیرون! _باشه! تو برو منم میام! لبخندی زدو گفت سوگند_ باشه...فقط اشکاتو پاک کن بعد بیا...بردیا اشکاتو ببینه منو پخ پخ! متعجب پرسیدم _اشکام؟؟ و دستمو به صورتم کشیدم. من کی گریه کردم؟؟!!! سوگند خندید و گفت سوگند_ انقد غرق افکارت بودی که نه فهمیدی مجلس تموم شده و نفهمیدی گریه کردی! پاشو...پاشو بریم که میخوایم خرید هم بریم طول می کشه! _باش...به حسین اس بده داریم میام! پوکر نگام کرد و گفت _هی خدا!! دوست قحطی بود این هپروتیو دچارم کردی؟؟ دستمو گرفتو ادامه داد _بیا بریم بابا! حسینو شوهر گرامیت بیرون زیرپاشون علف سبز شده الانم به مرحله برداشت رسیده! مشتمو به بازوش زدمو گفتم _گمشو تواما!! منو دست می ندازی گوسفند؟! خندید و گفت _خدایا شکرت! هنوز سالمه!! از حسینه بیرون زدیم و به پسرا ملحق شدیمو به سمت مرکز خرید راه افتادیم بعد به سمت خونه بردیا اینا رفتیم! از تو ایینه به خودمونو نگاه کردیم و خندیدیم. سوگند_ دری من لباسمو خیلی دوست دارم!! خندیدمو گفتم _ منم!! همش حس می کنم الان چندتا زن و مرد سینی روسرشون گذاشتن با هلهله میان داخل ! قهقه ای زدو گفت _ وای اره!! میگما حالا منو تو لباس محلی پوشیدیم به نظرت به تیپ کت شلواری مردا می خوریم؟! خندیدمو گفتم _ مگ خبر نداری؟؟ چشاشو ریز کردو گفت _ چیو؟ _ اینکه پسرا باهامون ست کردن؟ جیغی کشیدو گفت _ نکنه قراره با شلوار کردی بیان دنبالمون؟؟!!! پوکر نگاش کردمو گفتم _چرتو پرت نگو سوگی جوون!! قراره پیرهنشون رنگ لباس منو تو باشه که یه کوچولو تیپمون به هم بخوره! نیششو باز کردو گفت _عه؟؟؟ حالا پیرهن سفید می پوشن یا قرمز؟؟ شونه ای بالا انداختمو خودمو تو ایینه دید زدم. دیروز که با بچه ها رفتیم خرید لباسی مناسب برای مهمونی پیدا نکردیم. چون مهمونا کم بودن زنونه مردونه جدا نبود به خاطر همین منو سوگند دنبال یه لباسی می گشتیم که پوشش کامل باشه و متاسفانه هرچقدر گشتم پیدا نکردیم... خلاصه که مثل لشکر شکسته خورده برگشتیم خونه . خاله پریچهر و خاله پروانه (مادر سوگند)بعد از اینکه حسابی به قیافمون خندیدنو با پسرا منو سوگندو دست انداختن ... پیشنهاد دادن که لباس عروسیشون که لباس عروس سفید و قرمز محلی گیلکی بود رو بپوشیم و منو سوگندم با کله قبول کردیم و الان هم توی اتاق پریا حاضر و اماده منتظر حسین و بردیا بودیم. پریا داخل شدو نگاهشو روی قیافه منو سوگند چرخوندو گفت _قیافشونو نگا!!!! این چه ریختیه!! یکم به اون صورتتون برسین شوهرای دیوونتون وحشت نکن! سوگند خندیدو گفت _همین کافیه! یه گریم ساده بسه!! من که حوصله اون همه کرمو ارایش رو ندارم! منم سرمو بالا و پایین کردمو گفتم _با سوگند موافقم. خب دیگه پاشین بریم بیرون که کم کم پسرا می رسن! همون لحظه صدای ایفون خبر از رسیدن پسرا میداد. از در حیاط بیرون زدیم که یهو حسین پرید جلومو رو به بردیا داد زد _داداش ما رفتیم و دستم کشید سمت ماشین خودش که یه پژو 405 بود. 👇👇👇
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۳۸و۳۹ با صدای سوگند به خودم اومدم که گفت سوگند_ مراسم داره تموم میشه بیا بی
دستمو از دستش کشیدم شپلق کوبوندم تو ملاج حسینو گفتم _نکبت من سوگندم؟! خودشو ترسیده نشون دادو گفت _یا امام زاده معروف!!! تو چرا شکل سوگندی؟؟ یه نگاه به سوگند انداختو مثل دخترا جیغ کشید _سوگی تو چرا شبیه جغله ای؟؟ همگی زدیم زیر خنده که بردیا دستمو گرفتو همونطور که به سمت ماشینش می رفت گفت _حسین داداش ! اگر ازدست سوگند به خاطر گند کاریت جون سالم به در بردی ما تو اتلیه منتظرتیم....فعلا یا علی! حسین نمایشی اب دهنشو قورت دادو گفت _یا جن و پری منو نجات بدین از دست این سوگی!! که همون لحظه یه پس کله ی جانانه از سوگند نوش جون کرد! سوار ماشین شدیمو به سمت اتلیه راه افتادیم! بردیا دستشو به سمت سیستم پخش ماشین بردو همونطور که دنبال اهنگ مورد نظرش می گشت گفت _یه اهنگ تووپ واسه حاج خانوم پلی کنیم! و اهنگ دریا از رضا ملک زاده رو پخش کرد باز پا برهنه روی ساحل زیر باران ماه کامل از غم زمانه غافل موج میزند آرام به پایت لحن آرام صدایت مستم از حال و هوایت... دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد زلف خود را شانه کردی این دلم را دیوانه کردی روی شن ها رده پایت عاشقم باش تا بی نهایت دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل و همونطور که با اهنگ می خوند دستمو روی دنده زیر دست خودش گرفت... خندیدمو گفتم _می بینم که حالتون زیادی خوبه حاج اقا! نگاهم کردو گفت _مگه میشه تو باشی و حالم بد باشه! دلیل خوشحالی بهتر از این که تو پیشمی! یهو حسین ازمون سبقت گرفتو بوق زد بردیا هم صدای اهنگو زیاد کردو ازش سبقت گرفت و این شد شروع مسابقه این دوتا !! بعد از اتلیه و گرفتن عکس تکی و دو نفره و دست جمعی حسین با 4 تا تفنگ پلاستیکی برگشت حسین_خب دوستان پلیس گرامی بیاین چن تا عکس نظامی هم بگیریم!! خندیدمو گفتم _ایول دایی! من که پایم! سوگندم لبخندی زدو گفت _ منم پایم اقای شوهر! بردیا هم دستشو انداخت دور شونمو گفت _پایتم رفیق! و بعد از پوشیدن لباسای چریکی که پیرهنش واسه منو سوگند نقش مانتو و شلوارش نقش دامن داشتو سوژه خندمونو فراهم کرد... سوگند دوتا مقنعه مشکی اوردو بعد از پوشیدنش پایینشو توی پیراهنمون کردیمو کلاه ست لباسو پوشیدیم بعد از انداختن عکسای دو نفره و دست جمعی که کلی خندوندمون لباسای محلیمون با اون دامن پر چینش رو پوشیدیمو راهی باغ پدر زن پارسا شدیم... اخه عروسی رو اونجا برگذار کردیم و چقدر خوش گذشت... یه مجلس که همه رو خندوند و به همه خوش گذشت و در عین حال بدون گناه گذشت! دارد... @Alachiigh