eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 🖼 | نهال دیروز، درخت تناور امروز | 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 💢🎥 هویت بخشی استقلال و استحکام با انقلاب اسلامی | 🎋〰❄️ @Alachiigh
✨🇮🇷✨ باسمه تعالی /انقلاب اسلامی زمینه عزّت مندی است 👇 🔹در بُعد فردی کسی که خانه دلش را از غیر خدا پیراسته سازد، دلش مُستعد دریافت انوار فیض الهی خواهد شد. چنین فردی که با تبر ایمان و اراده ، بت‌های هوی و هوس را شکسته است و ارجمندی روح الهی خود را پاس داشته است ، در خود چنان احساس عزّتی می کند که حاضر نیست به هیچ قیمتی خود را با معصیت الهی خوار کند. یعنی او عزیز شده است.🌷 🔹در بعد اجتماعی هم کسی که جامعه را از لوث طاغوت پاکیزه می کند، زمینه عزّت مندی آن جامعه را فراهم ساخته است. 🔸حضرت امام خمینی رحمه الله علیه که به حقیقت بت شکن زمان نام گرفت ، پس از هفتاد سال تهذیب نفس، عزیز شد و به سراغ جامعه آمد و بت طاغوت را به زیر کشید و بستر ساز عزّت مندی ایران اسلامی شد. این اقدام بزرگ به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب اسلامی مدظله‌العالی بزرگترین عمل صالح پس از صدر اسلام تا کنون بوده است. 🔸عزیز یعنی شکست ناپذیر ( قاهر لا یغلب). اگر امروز دشمنان نظام اسلامی در برابر عظمت انقلاب اسلامی مستأصل شده اند به خاطر این است که بارقه های عزّت این کشور را از افق های بالا رصد کرده اند و این عزّت مندی ریشه در فرهنگ عاشورایی دارد که بزرگترین شعارش هیهات منا الذله بود و امام و امت ما در آزمون عزّت مندی سربلند بیرون آمدند.🌷 باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است. امراله عباسی ✨🇮🇷✨ 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 🖼 | پیشرفت ها فراموش نشود ❄️🌹❄️ | 🎋〰❄️ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜رمان نقاب ابلیس #قسمت6 به روایت حسن همه تعجب می‌کنند. حاج آقا با حوصله و بدون خستگی جواب می‌دهد:
⚜رمان نقاب ابلیس به روایت مریم -پس شمام متوجهش شدید؟ دارن آروم آروم بچه هیئتی‌هامون رو جذب می‌کنن! به الهام چشم غره می‌روم که بگوید. الهام اخم می‌کند یعنی: «هنوز وقتش نیست.» حاج آقا دستی به تسبیح عقیق می‌کشد. دانه‌های تسبیح بهم می‌خورند و سکوت چندثانیه‌ای جلسه را بهم می‌زنند. نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: -فعلا نمی‌خواد تند برخورد کنید. فقط باید جذب مسجد رو بیشتر کنیم و روشنگری اینجا انجام بشه. مردم خودشون می‌فهمن، به شرطی که ما هم حقیقت رو بگیم. مصطفی آرام ندارد. حالت نشستنش را تغییر می‌دهد و می‌گوید: -حاجی اینا خیلی مشکوکن! خیلی بی مهابا دارن سم پراکنی می‌کنن! انگار پشت‌شون گرمه! حسن که تا الان با انگشتانش ور می‌رفت، می‌گوید: -شایدم تازه کارن و داغن و نمی‌دونن چه خبره و نباید انقدر تند برن! مصطفی کمی به جلو خم می‌شود: -مگه اینجا بسیج نداره؟ خب شورای بسیج کارش همینه دیگه! یه گزارش رد می‌کنیم؛ اگه توجه نکردن خودمون می‌ریم با ضابـ... حاج آقا دستش را به نشانه‌ ایست جلو نگه می‌دارد: -وایسا آقاسید! می‌دونم نگرانی، ولی نمیشه که چکشی، یهو بری همه رو بریزی توی گونی! بذار اول مردم رو روشن کنیم که اگه کاری کردیم، مردم توجیه شده باشن! -از اینا بعید نیست، به یه جاهایی وصل باشنا... -اون دیگه وظیفه بسیج نیست. کار نیروی انتظامی و سپاهه که ته و توی ماجرا رو دربیاره. علی آقا که تا الان داشت صورت جلسه می‌نوشت، سر بلند می‌کند: -پس تکلیف این هیئت محسن شهید معلوم شد. حسن رو به مصطفی می‌کند: - قرار شد چه کنیم پس؟ مصطفی شمرده می‌گوید: -روشنگری می‌کنیم و گزارش می‌دیم که مواظبشون باشن. نفسش را با صدای بلندی بیرون می‌دهد و رو به ما می‌کند: -خانما، شما حواستون به جلسات زنونه باشه، ببینید اگه جلسه زنونه این مدلی هست، حتما گزارش بدید. الهام آب گلویش را فرو می‌دهد و می‌گوید: - اتفاقا یه مسئله مهمه که می‌خوایم بگیم. مصطفی پیداست که پاهایش خواب رفته. چهارزانو می‌نشیند و می‌گوید: - بفرمایین. الهام نگاهی به فاطمه می‌کند و از او کمک می‌خواهد. فاطمه با ابرو اشاره می‌کند که خودت بگو. الهام شروع می‌کند: -راستش چندروز پیش، فاطمه خانم از طرف یه دوستاشون دعوت می‌شن به یه مجلس روضه زنونه. گویا بخاطر نذر یه مادر شهید، این مجلس هر هفته روزای صبح جمعه دایره؛ اما فاطمه خانم چیزایی دیدن که قابل تامله. الهام از این راه ادامه حرف را به فاطمه پاس می‌دهد. فاطمه صدایی صاف می‌کند و می‌گوید: - درسته. توی نگاه اول یه جلسه روضه زنونه بود، اما رفتار عجیبی داشتن. مثلا به جز قهوه و شیرینی چیزی ندادن و گفتن هزینه صبحانه رو بین فقرا تقسیم می‌کنن. یا به جای مداحی، چندتا دختر اومدن فلوت زدن و یه خانم یه شعر غمگین خوند و غم نوازی کردن. حالا اینا مهم نیست، اصل مطلب، صحبتای خانمیه که توی مراسم بود. اگه بخوام خلاصه بگم، یکی خیلی تاکید می‌کرد روی برابری زن و مرد، یکی هم معتقد بود نوجوون‌ها باید آزاد باشند تا خودشون دین و راه زندگیشون رو انتخاب کنن! یعنی یه جورایی می‌خواست بگه ملاک حقانیت دین، تشخیص خود فرده و مثلا من اگه فکر کنم مسیحیت درسته، پس درسته! و یه جورایی می‌گفت ایمان آدم به دینش ربطی نداره و همه ادیان می‌تونن حق باشن، چون اصل ایمان، محبته! مصطفی طوری اخم کرده که انگار می‌خواهد خودکار در دستش را با چشمانش ببلعد! می‌گویم: - البته اینایی که فاطمه خانم گفتن، برداشتی بود که ما از حرفای اون خانم داشتیم. مصطفی زیر لب می‌پرسد: -کجا بود این روضه؟ -توی همین محدوده بود، شاید یه چهارراه بالاتر. حسن دستی بین موهایش می‌کشد: -از زمین و زمون می‌باره! ✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه  دارد... 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀 ❣خوابی که تعبیر شد در شب عملیات سوم اردیبهشت ۱۳۶۰ خواهرم را به بیمارستان برده بودیم باردار بود و کودکش می خواست در آن شب های عملیات متولد شود. در آن شلوغی مادرم با نگرانی از من سراغ جواد را گرفت به او گفتم: «چرا اینقدر خودت و نگران می کنی جواد سالم است و به خاطر مجروحیت قبلی به جبهه نمی رود» اما مادرم گویی حرف های مرا نمی شنید و دوباره با نگرانی گفت: «دیشب خواب جواد را دیدم با لباس بسیار مرتب و زیبا از آمبولانس که گِل مالی شده بود پیاده شد خواستم به سمتش بروم اما او گفت: مادر دیگر سراغم را در دنیا نگیر.» از این خواب مادر من هم نگران شدم اما به مادرم گفتم: «از بس در فکر جواد هستی این خواب ها را می بینی» اما او ادامه داد: «جواد در عملیات شرکت کرده و شهید شده است». گفتم: «مادر اینقدر فکر خودت را مشغول نکن» و برای گرفتن نسخه دکتر خواهرم به طرف داروخانه حرکت کردم وقتی رسیدم دیدم آمبولانس ها مجروحین را می آورند من هم برای کمک شروع به تخلیه مجروحین کردم. یکدفعه قلبم تکان خورد وقتی قسمت انتهایی برانکارد را گرفتم کفش رزمنده ای را دیدم که شبیه کفش جواد بود به خودم گفتم: « دچار توهم شده ام» ولی وقتی برانکارد به بیرون آورده شد دیدم جوراب های مجروح به رنگ جوراب هایی بود که یک جفت آن را خودم داشتم و جفت دیگر که همان رنگ بود خودم برای برادرم خریده بودم . قلبم به شدت می تپید وقتی برانکارد به بیرون از آمبولانس آورده شد چشمانم سیاهی رفت احساس کردم کمرم راست نمی شود چهره مادرم جلوی چشمانم آمد آن مجروح به شهادت رسیده برادرم جواد بود. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 📝 | نبرد اراده‌ها ❄️🌹❄️ 🔻مهم نیست نشریات غربی، چه قضاوتی می کنند و چه توهین و تهمت هایی را نسبت به امام خمینی و امام خامنه ای روا می دارند. 🔸مهم این است که انقلاب اسلامی و تاثیرات تعیین کننده آن در مقیاس جهانی، پنج دهه است ذهن دوستان و دشمنان ملت ایران را تسخیر کرده و ابر قدرت ها را به زانو در آورده است. 🔹 دیوید ایگنیشس تحلیلگر آمریکایی سه سال قبل در واشنگتن پست نوشت: "پمپئو پس از انفجار دو نفتکش در دریای عمان، بدون ارائه دلیل و مدرک، ایران را مقصر خواند. در همین زمان آبه شینزو در ایران بود تا پیام ترامپ را به رهبر ایران بدهد اما آیت الله خامنه ای درخواست ترامپ را رد کرد". 🔸"صدای رهبر معظم ایران را نمی توانستیم شفاف تر از این بشنویم. در صدای او می توان بازتاب این عبارت آیت الله خمینی را شنید که گفت: . ایران، اعتماد به نفس قابل توجهی دارد". 🔺انقلاب اسلامی، با وجود طوفان انواع توطئه ها و تهدید ها ۴۴ ساله شد؛ تا ثابت کند دست خدا پشت سر این انقلاب و بالا دست همه ابر قدرت هاست. به تعبیر مجله تایم؛ این "آزمون اراده ها" است. این، نبرد اراده هاست. ✍ محمد ایمانی 🎋〰❄️ @Alachiigh
1.25M
━━━━━━◉───────     ↻ㅤ  ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ 💠موضوع: تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی_ نقش زن در انقلاب اسلامی 🎙سخنران: کارشناس مسائل سیاسی جناب آقای صالحی ‎ ‎‎‌ ‎ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‎─┅═🍃🌹🕊💠🕊🌹🍃═┅─ 🎋〰❄️ @Alachiigh
🍃🌹🍃 🔆 سوال⁉️ ادعا می شود که امام، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷در بهشت زهرا سلام الله علیها به مردم وعده داد که به شما آب و برق مجانی می دهیم و به این وسیله و با وعده های غیر واقعی درصدد فریب و همراه نمودن مردم بر آمدند.  🔆پاسخ: 1⃣این وعده در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ از طرف امام بیان نگردیده است! از بسم الله سخنان امام تا والسلام آن چنین جمله ای وجود ندارد. 2⃣اولین بار این وعده در تاریخ ۸ اسفند ۱۳۵۷ توسط سخنگوی دولت موقت، عباس امیر انتظام با قیدی قابل تأمل اعلام می گردد:" برای کم درآمدها آب و برق مجانی می گردد." 3⃣ با بررسی ها بعمل آمده مشخص می گردد که امام ره راجع به آب و برق مجانی سخن گفته اند؛ اما در هیچ جا امام چنین وعده ای را نداده اند. ❇️در پیام 14ماده ای 9اسفند57 با توجه به وضعیت حاکم بر کشور و بالا رفتن انتظارات مردم و قول و قرارهای بعضی سران بعد از اعلام دولت موقت، خطاب به ملت ایران می‌فرمایند: «من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر فعلا برای طبقات کم‌ بضاعتی که در اثر تبعیضات خانمان‌ برانداز رژیم شاهنشاهی دچار محرومیت شده‌اند و با برپایی حکومت اسلامی به امید خدا این محرومیت‌ها برطرف خواهد شد، سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.» (صحیفه امام، ج۶، ص۲۶) 🎋〰❄️ @Alachiigh
🍃🌹🍃 سوال ⁉️ ⭕️حزب اللهی ها می گویند اگر انقلاب نمی شد الان بدبخت و بیچاره و... بودیم اما باید بدانیم در دوره پهلوی بسیاری از پیشرفت ها و تکنولوژی ها در زمان شاه به ایران آمده است مگر این انرژی هسته ای که الان این نظام سنگش را به سینه می زند در دوران شاه به کشور ما وارد نشده است ⁉️ 🔆پاسخ سوال : 1⃣ اساسا در رژيم شاهنشاهي وابسته به غرب ، امكان هيچ گونه رشد و پيشرفتي از سوي غربي ها به ايرانيان داده نمي شد و اگر هزار سال هم اين رژيم بر سر كار بود امكان نداشت به رشد و پيشرفت در علوم و فنون دست يابد. 2⃣ البته در آن مقطع مظاهري از رشد و پيشرفت وارد كشور شده بود اما حقیقتا چنين این رشد و پيشرفت وابسته به غربي ها بود كه تنها زمين، نيروي انساني و برخي مواد اوليه برای ايراني ها بوده اما ايرانيان هيچ نقشي در علوم و فناوري ها نداشت. 3⃣ در آن مقطع وابستگي ، يك ركن اصلي و اساسي بود و متخصصان و تكنيسين هاي بيگانه در گوشه گوشه كشور حضور داشتند و ايرانيان صرفا نقش كارگراني را بازي مي كردند كه تفاوتي با ربات نداشتند 4⃣ این وابستگي ها تبعاتی هم داشت مثل اينكه در صورت كوچكترين مخالفتي از سوي ايران ، غربي ها با دست كشيدن از مديريت يك نيروگاه، مي توانستند دولت را مجبور به اطاعت از خود كنند. 5⃣ امروز ما علم و فناوري داریم، و نه صرفا تجهيزات و دستگاه هاي پيشرفته. اگر این پیشرفت ها نتیجه گذر زمان است و نه انقلاب اسلامی چرا در عراق یا افغانستان و.... این پیشرفت ها حاصل نشده است ؟ آیا زمان برای آنها نگذشته است ؟ 6⃣ امروز ما یک کشور هسته ای هستیم – یک کشور فضایی هستیم – در علم پزشکی جزء چند کشور اول دنیا هستیم – یک کشور موشکی هستیم – در علم نانو جزء چند کشور اول دنیا هستم – جزء چند کشور اول سد ساز دنیا هستیم و... 🎋〰❄️ @Alachiigh
🍃🌹🍃 سوال⁉️ هویدا در دادگاه انقلاب: روزی که من بر سر کار آمدم، کبریت یک قِران بود و روزی هم که سمتم را واگذار می کردم، هنوز هم، با همان یک قِران قابل خریداری بود. 🔆پاسخ سوال: 1⃣متن کامل سخنان هویدا موجود در روزنامه نشانی از این ادعا نیست ولی با فرض صحت این ادعا مراجعه به جرائد دوره پهلوی نشان می دهد که شاه هر روز برای نجات از اعتراضات مردم دستوراتی برای مبارزه با گرانفروشی صادر می کرد که فایده ای هم نداشت. 2⃣با نگاهی به آمار بانک جهانی، درمی یابیم نرخ تورم در سال آخر نخست وزیری هویدا به 27% رسید و میانگین قیمت ها نسبت به ابتدای نخست وزیری هویدا بیش از 7برابر شده بودند و معلوم نیست این افسانه هویدا ازکجا سربرآورده است؟!! 3⃣در سال 1355، کشور 30 میلیون نفری ایران روزانه 5میلیون بشکه نفت با درآمد 24میلیارد دلاری درسال، صادر میکرد که می‌توانست شکل و سرنوشت اقتصادی کشور را تغییر دهد و کشور را به ژاپن دوم تبدیل کند اما به هیچ دردی نخورد. 4⃣بسیاری از درآمد کشور ابتدا باید صرف خرید اسلحه، واردات اجناس، کالاها و محصولات خارجی، سپرده در بانک‌های امریکایی و اروپایی (صیهونیستی) می‌شد و مازاد نیز بین خاندان سلطنت و چپاولگران توزیع می‌گردید. 🎋〰❄️ @Alachiigh
🍃🌹🇮🇷🌹🍃 📝 | دو پیام همزمان در یک عفو بزرگ 🔻 رهبر حکیم انقلاب همزمان دو پیام داشت که عدم توازن در انعکاس هر دو پیام تبعات منفی دارد: 1⃣ پیام اول، ناظر به محبت عمیق و پدرانه نظام نسبت به همه مردم و جوانان است و اگر کسی خطایی کرد، «پس از تنبه متناسب» و ایجاد فضای تفکر و بازگشت مورد رأفت مشروط نظام اسلامی قرار می گیرد. در صورت اصلاح حقیقی مسیر، حتی سوء پیشینه هم نخواهد داشت و البته در صورت تکرار، مجازات مضاعف 2⃣ پیام دوم سیگنال قوی بازدارندگی و اقتدار به قدرت‌های مداخله‌گر خارجی و مجرمین داخلی است. این اقدام، یک عفو فله‌ای و بدون حساب و کتاب نیست. لذا این عفو شامل ارتباط با بیگانگان و تخریب اموال و افراد دارای شاکی خصوصی و طبعا قاتلین و ... نمی‌شود. 🔺بنابراین ، اقدامی زیبا و کاملا هوشمندانه و از موضع قوت و در ایام مبارک برای جداکردن حساب معدود فرزندان ملت که از روی غفلت مرتکب برخی خطاها شدند از مجرمینی که آگاهانه وارد عرصه تخریب و جنایت و مزدوری شدند، است. ✍حمیدرضا ابراهیمی 🎋〰❄️ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜رمان نقاب ابلیس #قسمت7 به روایت مریم -پس شمام متوجهش شدید؟ دارن آروم آروم بچه هیئتی‌هامون رو جذب
⚜رمان نقاب ابلیس به روایت مصطفی نمی‌دانم، شاید هم من توهم توطئه داشته باشم و الکی نگرانم؛ اما فقط که من نیستم! همه بچه‌های بسیج دارند خودشان را می‌کشند که اقدامی بکنیم برای این فرقه‌ها. تازه معلوم نیست، این روضه‌ای که همسر سیدحسین رفته، حرف حسابش چیست؟ گرچه آن طور که خانم‌ها می‌گویند، عقایدش به بهایی‌ها می‌خورد. اگر بهایی باشند خیلی کارمان سخت می‌شود. این چندروز جملۀ «کاش سیدحسین بود» را مثل ذکر تکرار می‌کنم. اصلا مگر او فرمانده بسیج اینجا نیست؟ خودش باید بیاید کارها را جمع کند! راستش خسته شده‌ام از دست روی دست گذاشتن. می‌دانم نباید شتاب زده عمل کنیم، اما نمی‌شود عمل نکنیم! فعلا قرار شده انرژی‌مان را بگذاریم روی روشنگری. به بچه‌های فرهنگی گفته‌ام پوسترهایی در این موضوع طراحی کنند. باید جذب را بالا ببریم که دامنه تاثیرمان بیشتر باشد. تقه‌ای به در می‌خورد. نگاهی به کاغذهای روبه‌رویم می‌اندازم. بیشتر ایده‌های بچه‌ها مثل هم‌اند. من هم نمی‌توانم تنها انتخاب کنم، باید بگذارم برای بعد. اجازه ورود می‌دهم. الهام که در را باز می‌کند و مبهوت به من خیره می‌شود. تازه می‌فهمم کجا نشسته‌ام. چهارزانو بین انبوه کاغذ و پوشه نشسته‌ام. الهام خنده‌اش می‌گیرد: -مصطفی این چه وضعیه؟ خستگی از تنم می‌رود و می‌خندم: -داشتم مدارک و پرونده‌های بچه‌ها رو مرتب می‌کردم... الهام خنده کنان می‌گوید: - باشه بابا، فهمیدیم مسئولیت پذیرید آقای جانشین فرمانده. ولی این کارا وظیفه نیرو انسانیه ها! -مهدی بیچاره این چندروز خیلی زحمت کشید، مادرش حالش خوب نبود، گفتم بره خونه. الهام چادرش را دور کمر می‌پیچد و روبه‌رویم می‌نشیند: - کمکی از دست من برمیاد؟ -من که از خدامه کمک از دست شما بربیاد! -پس برمیاد؟ پوشه‌ای را که دستم است، کنار می‌گذارم و می‌گویم: -برای این روضه زنونه فکری کردین؟ -فاطمه خانم اذیت میشه هر هفته بره. قرار شد من یا مریم بریم هرهفته، ببینیم چی میگه. کسی که نمیاد تابلو دستش بگیره بگه من بهایی‌ام، من آتئیستم، من فلانم... سخت میشه فهمید. -نه، منظورم اینه که به نظرت با سم پراکنیاش چه کار باید کرد؟ لب‌هایش را روی هم فشار می‌دهد و دست می‌زند زیر چانه‌اش: -چون بانی مراسم یه مادر شهیده، مردم خیلی بهش اعتماد دارن. حالا یا مادر شهیده عامده، یا جاهل. این رو نمی‌دونم! -اسم شهیدشون چیه؟ -نمی‌دونم... نه من، نه فاطمه خانم، اسم و عکسی ازش ندیدیم... مردم اینطور می‌گفتن. یعنی میگی؟ حس می‌کنم کامم تلخ می‌شود. به سختی می‌گویم: -آره. غبار نگرانی لبخندش را محو می‌کند. برای اینکه آرام‌تر شود، می‌گویم: - شما فقط شبهاتش رو بشناسید، توی جلسات خودمون جوابش رو بدید یا بگید حاج آقا جواب بده. اینطوری مردمی که این شبهات رو نشنیدن هم واکسینه میشن. گله‌مندانه می‌گوید: -مشکل اینه که جذبمون از جوون‌ترها پایینه. اکثرا خانمای بزرگن. -خب خانمایی که سنشون بالاتره، مادر هستن و خیلی تاثیرگذارن. برای همین اینم دست کم نگیر. بعد هم بگو هرکسی از جوونا و نوجوونا که بتونه دونفر رو جذب کنه، جایزه داره. همان‌طور که نگاهش به زمین است و مشغول جمع کردن پرونده‌ها، می‌گوید: -اومده بودم بگم پدرت گفتن جور شده خونوادگی بریم کربلا. ✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه  دارد... 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آلاچیق 🏡
🌹شهید سید میلاد موسوی🌹 مهمان شام ✍آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند. به همرزمانش سپرده بود «من شهید شدم پیکرم را به عقب نیاورید» حکایت شهادت میلاد آن هم برای دفاع از حرم مایه مباهات پدر بود ولی حالا پیکر شهید یا مزاری برای آرام گرفتنش تنها دارایی او بود. دو سه هفته‌ای از شهادتش گذشت و خبری از پیکرش نشد، یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش می‌آید و می‌گوید «دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت می‌شه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمی‌گردم» و نام و نشان جایی که بود را می‌دهد. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما پیکری بی‌سر و بی‌دست و بی‌پا. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰❄️ @Alachiigh