eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
آلاچیق 🏡
⚜رمان نقاب ابلیس #قسمت7 به روایت مریم -پس شمام متوجهش شدید؟ دارن آروم آروم بچه هیئتی‌هامون رو جذب
⚜رمان نقاب ابلیس به روایت مصطفی نمی‌دانم، شاید هم من توهم توطئه داشته باشم و الکی نگرانم؛ اما فقط که من نیستم! همه بچه‌های بسیج دارند خودشان را می‌کشند که اقدامی بکنیم برای این فرقه‌ها. تازه معلوم نیست، این روضه‌ای که همسر سیدحسین رفته، حرف حسابش چیست؟ گرچه آن طور که خانم‌ها می‌گویند، عقایدش به بهایی‌ها می‌خورد. اگر بهایی باشند خیلی کارمان سخت می‌شود. این چندروز جملۀ «کاش سیدحسین بود» را مثل ذکر تکرار می‌کنم. اصلا مگر او فرمانده بسیج اینجا نیست؟ خودش باید بیاید کارها را جمع کند! راستش خسته شده‌ام از دست روی دست گذاشتن. می‌دانم نباید شتاب زده عمل کنیم، اما نمی‌شود عمل نکنیم! فعلا قرار شده انرژی‌مان را بگذاریم روی روشنگری. به بچه‌های فرهنگی گفته‌ام پوسترهایی در این موضوع طراحی کنند. باید جذب را بالا ببریم که دامنه تاثیرمان بیشتر باشد. تقه‌ای به در می‌خورد. نگاهی به کاغذهای روبه‌رویم می‌اندازم. بیشتر ایده‌های بچه‌ها مثل هم‌اند. من هم نمی‌توانم تنها انتخاب کنم، باید بگذارم برای بعد. اجازه ورود می‌دهم. الهام که در را باز می‌کند و مبهوت به من خیره می‌شود. تازه می‌فهمم کجا نشسته‌ام. چهارزانو بین انبوه کاغذ و پوشه نشسته‌ام. الهام خنده‌اش می‌گیرد: -مصطفی این چه وضعیه؟ خستگی از تنم می‌رود و می‌خندم: -داشتم مدارک و پرونده‌های بچه‌ها رو مرتب می‌کردم... الهام خنده کنان می‌گوید: - باشه بابا، فهمیدیم مسئولیت پذیرید آقای جانشین فرمانده. ولی این کارا وظیفه نیرو انسانیه ها! -مهدی بیچاره این چندروز خیلی زحمت کشید، مادرش حالش خوب نبود، گفتم بره خونه. الهام چادرش را دور کمر می‌پیچد و روبه‌رویم می‌نشیند: - کمکی از دست من برمیاد؟ -من که از خدامه کمک از دست شما بربیاد! -پس برمیاد؟ پوشه‌ای را که دستم است، کنار می‌گذارم و می‌گویم: -برای این روضه زنونه فکری کردین؟ -فاطمه خانم اذیت میشه هر هفته بره. قرار شد من یا مریم بریم هرهفته، ببینیم چی میگه. کسی که نمیاد تابلو دستش بگیره بگه من بهایی‌ام، من آتئیستم، من فلانم... سخت میشه فهمید. -نه، منظورم اینه که به نظرت با سم پراکنیاش چه کار باید کرد؟ لب‌هایش را روی هم فشار می‌دهد و دست می‌زند زیر چانه‌اش: -چون بانی مراسم یه مادر شهیده، مردم خیلی بهش اعتماد دارن. حالا یا مادر شهیده عامده، یا جاهل. این رو نمی‌دونم! -اسم شهیدشون چیه؟ -نمی‌دونم... نه من، نه فاطمه خانم، اسم و عکسی ازش ندیدیم... مردم اینطور می‌گفتن. یعنی میگی؟ حس می‌کنم کامم تلخ می‌شود. به سختی می‌گویم: -آره. غبار نگرانی لبخندش را محو می‌کند. برای اینکه آرام‌تر شود، می‌گویم: - شما فقط شبهاتش رو بشناسید، توی جلسات خودمون جوابش رو بدید یا بگید حاج آقا جواب بده. اینطوری مردمی که این شبهات رو نشنیدن هم واکسینه میشن. گله‌مندانه می‌گوید: -مشکل اینه که جذبمون از جوون‌ترها پایینه. اکثرا خانمای بزرگن. -خب خانمایی که سنشون بالاتره، مادر هستن و خیلی تاثیرگذارن. برای همین اینم دست کم نگیر. بعد هم بگو هرکسی از جوونا و نوجوونا که بتونه دونفر رو جذب کنه، جایزه داره. همان‌طور که نگاهش به زمین است و مشغول جمع کردن پرونده‌ها، می‌گوید: -اومده بودم بگم پدرت گفتن جور شده خونوادگی بریم کربلا. ✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه  دارد... 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آلاچیق 🏡
🌹شهید سید میلاد موسوی🌹 مهمان شام ✍آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند. به همرزمانش سپرده بود «من شهید شدم پیکرم را به عقب نیاورید» حکایت شهادت میلاد آن هم برای دفاع از حرم مایه مباهات پدر بود ولی حالا پیکر شهید یا مزاری برای آرام گرفتنش تنها دارایی او بود. دو سه هفته‌ای از شهادتش گذشت و خبری از پیکرش نشد، یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش می‌آید و می‌گوید «دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت می‌شه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمی‌گردم» و نام و نشان جایی که بود را می‌دهد. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما پیکری بی‌سر و بی‌دست و بی‌پا. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰❄️ @Alachiigh
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵🔴🎥حال و هوای زندانیان بعد از شنیدن خبر عفو گسترده 🔵رهبر دوستت داریم ✅شادی شونوببینید حرفهاشونو بشنوید 👌👌 🎋〰❄️ @Alachiigh
20.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥❌ اعتراض خانمهای محجبه به نماینده مجلس.. 🔴به بانوی محجبه میگن، برید تو خونه هاتون تا اذیت نشین تا نبینید....😳😕 📛پلمپ کردید که بعد از یکساعت بازش کنید؟ 🎋〰❄️ @Alachiigh
17.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🔴🎥 ❌افشای پشت پرده برخی اقدامات جواد ناظری (آذری جهرمی) توسط ابوالقاسم طالبی کارگردان مشهور سینما ❌از فضای مجازی یله و رها کاملا خبر داشت 🎋〰❄️ @Alachiigh
‌🇮🇷 🛑💢 رهبرمعظم انقلاب: نباید اختلافات تبدیل به گسل شود 🔻هدف دشمن به زانو درآوردن انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است. البته خلاف این را میگویند. رئیس‌جمهور آمریکا به بنده نامه نوشت صریحاً در نامه‌اش ده پانزده سال پیش گفت؛ که ما قصد تغییر نظام شما را نداریم. همان وقت‌ها ما گزارش داشتیم که در مراکز خصوصی‌شان بحث‌شان این است که چه جور میشود نظام اسلامی را جمهوری اسلامی را واژگون کرد و از بین برد. دروغ میگویند دیگر. 🔸چرا میخواهند جمهوری اسلامی را به زانو در بیاورند و نابود بکنند؛ خب علل مختلفی دارد بالاخره جمهوری اسلامی آمده این منطقه‌ی مهم و راهبردی و پرمنفعت و پرمعدن طبیعی و انسانی را از دست اینها خارج کرده یک علتش این است. اما یک علت دیگرش هم این است که این جمهوری اسلامی ندای استقلال و ندادن باج را بلند کرده. 🔹راهبرد به زانو درآوردن جمهوری اسلامی چیست؟ ایجاد اختلاف، ایجاد بی‌اعتمادی. وقتی بی‌اعتمادی به وجود آمد، امید و امید به آینده هم از بین خواهد رفت. بی‌اعتمادی دستجات سیاسی نسبت به همدیگر، گروههای مردمی نسبت به همدیگر، بی‌اعتمادی مردم با حکومت، بی‌اعتمادی حکومت به مردم، بی‌اعتمادی این به آن، این سازمان با آن سازمان به هم بی‌اعتماد باشند، به هم بدبین باشند. 🔺خب یک اختلافاتی قهراً وجود دارد. این اختلافات را نباید تبدیل کرد به گسل. یک وقت زن را مطرح میکنند، یک وقت بحث شیعه و سنی را مطرح میکنند، یک وقت مسائل گوناگون دیگر، یک وقت اختلاف نسلی را مطرح میکنند برای اینکه اختلاف ایجاد کنند. 🎋〰❄️ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜رمان نقاب ابلیس #قسمت8 به روایت مصطفی نمی‌دانم، شاید هم من توهم توطئه داشته باشم و الکی نگرانم؛
⚜رمان نقاب ابلیس (مصطفی) قلبم از ضربان می‌ایستد. ناخودآگاه چشمانم می‌جوشد، اما نمی‌گذارم ببارند. صدایم از پشت بغض نفس گیرم به سختی شنیده می‌شود: -راست میگی؟ پیاده؟ چشمان او هم می‌درخشد؛ اما او هم نمی‌بارد: -آره... راست میگم... پیاده... پیاده را که می‌گوید، یک خط نازک روی صورتش کشیده می‌شود. از چشمش تا پایین. حس می‌کنم قلبم دارد می‌سوزد. به زمین خیره می‌شوم و یک کلمه از آن همه حرف را به زبان نمی‌آورم؛ خودش می‌فهمد: - آره می‌دونم، الان نمیـ... جمله‌اش تمام نشده، باران می‌گیرد. حتما قلب او هم می‌سوزد. هیچ حرفی لازم نیست برای فهمیدن اینکه اگر ما برویم، سنگر خالی چه می‌شود؟ الهام خیلی تلاش کرد جلوی من خودش را نگه دارد و اشک‌هایش را سر به راه کند، اما نتوانست. من هم قبول ندارم که مرد گریه نمی‌کند. مرد اگر گریه نکند، قلب ندارد. مرد، بی قلب هم مرد نیست. برای اثبات مردانگی‌ام هم که شده، مثل بچه‌ها می‌زنم زیر گریه. هردو، مثل بچه‌ها شده‌ایم. مثل بچه‌هایی که زمین خورده‌اند و بابا می‌خواهند که بلندشان کنند. مثل بچه‌هایی که کتک خورده‌اند، بابا میخواهیم! حسن و مریم هم دل‌شان نیامد این وضع را رها کنند. اگر قرار به یاری اباعبدالله باشد، این‌جا صدای هل من ناصر را بهتر می‌شنویم. خودمان با خنده و اشک پدر و مادرها را بدرقه می‌کنیم و اشک پشت سرشان می‌ریزیم. نگاه‌مان پر از التماس دعاست؛ آنقدر هوایی شده‌ایم که دل‌مان زودتر از آن‌ها به کربلا می‌رسد. پدر و مادر که می‌روند، حس می‌کنم تمام روح و تنم درد می‌کند. الهام و مریم با صورت خیس به دیوار تکیه داده‌اند؛ مثل دختربچه‌ها. حسن هم سرش پایین است و بغضش را می‌خورد. فکر کنم حسن معتقد است مرد نباید گریه کند. دستی به صورتم می‌کشم و به حسن می‌گویم: -تو هم روحت درد می‌کنه؟ حسن هم بچه می‌شود. خودش را در آغوشم می‌اندازد و مثل بچه‌ها می‌شکند. دل‌مان بابا می‌خواهد. ✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه  دارد... 🎋〰❄️ @Alachiigh
✳️عوارض مصرف زیاد برنج👇 🔸موجب غلظت خون می شود. 🔸یبوست زاست 🔸برنج موجب انسداد عروقی و سنگ صفرا و سنگ کلیه می شود. 🔸خوردن برنج باعث تیرگی پوست می شود. 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا