eitaa logo
علویات
8.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم کفن کنید مرا رو به قبله‌ی حرم‌اش... ارتباط با ادمین @Admin_74
مشاهده در ایتا
دانلود
هفته گذشته که اداره رفتم؛ رسیدم دَمِ در ساختمون اداره و دیدم یه آمبولانسی دَمِ در ساختمونه و حدود ۱۰ الی ۱۵ نفر هم کنار آمبولانس ایستادند و چند نفر هم گریه میکردند؛ خیلی ترسیدم و با خودم گفتم نکنه برای همکاری اتفاق افتاده؛ چرا اینا دارند گریه میکنند؛ نزدیکتر که شدم دیدم درب آمبولانس رو بستند. با ناراحتی از یکی از دوستانم که گریه میکرد؛ سوال کردم چیشده؟ راننده آمبولانس گفت چیزی نشده، الان درب عقب آمبولانس رو میدم بالا ؛ شما هم بیاید ببینید. درب آمبولانسو که داد بالا؛ یکهو دلم ریخت؛ چه بوی عطرِ دِل‌انگیزی از آمبولانس به مشامم خورد؛ یکهو احساس کردم که وارد صحن و سرای آقام امام حسین ع شدم؛ چونکه اربعین که حرم آقام شرفیاب شده بودم؛ همین عطر دل‌انگیز به مشامم خورده بود. سریع خم شدم و خودم رو انداختم روی تابوت‌ها و های های گریه کردم و گفتم ای شهدای گمنام من شرمنده‌ی شما شدم، چونکه من باید میومدم استقبالتون برای تشیع ولی شما پیشدستی کردید و اومدید دیدن ما (دم در ساختمون اداره) تا بهمون یادآور شید که مراقب امام خامنه‌ای عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی باشیم. آنروز بعد از برپایی نماز جماعت ظهر و عصر ؛ با همراهی همکارانمون مراسم باشکوه تشیع شهدای گمنام رو انجام دادیم؛ ان شاءالله که بتونیم پیرو راه مقدسشون باشیم و فردای قیامت شرمنده‌شون نشیم. 🕊 🕊🌷
💌 از شهدا به ما : قرارمون این نبود. بی حجابی نبود. بی غیرتی نبود.😞 قرارشد بعد از ما <راهمان> رو ادامه بدید اما دارید (راحت) ادامه میدید...😔 چفیه هامون خونی شد تا چادری خاکی نشود 💔
اگر سری به گلزار شهدا زدی مطمئن باش شهدا  آنقدر  مرام و معرفت و جوانمردی در رگبرگهاشون جاریست که تو رو دست خالی رد نکنند
هدایت شده از حلویات
سحر که برنامه ماه‌من (شبکه‌۳‌سیما) رو تماشا میکردم، متوجه شدم که آقای جواد تاجیک مهمون برنامه است. آقا جواد، از قول یکی از نیروهای انتظامی (آقای نادری) تعریف میکرد و میگفت ایشون مسئول نگهداری و حفاظت از یک قاتلی در زندان بنام سیامک بود و بنا بود که ساعت ۱۲ شب، اجرای حکم اعدام انجام بشود. این قاتل یک فرد ورزشکار بود و جثه‌ی بزرگ و ورزشی داشت. و آقای نادری به سیامک میگه: امشب شما اعدام می‌شی، یه وضویی بگیر و دو رکعت نماز بخون. سیامک، در ابتدا قبول نمیکند ولی مجددا که بهش گفته میشود، قبول میکنه و میگه من بلد نیستم نماز بخونم. آقای نادری میگه، بهش گفتم تو وضو بگیر من بهت یاد میدم که چجوری نماز بخونی. سیامک، وضو میگیره و با راهنمایی آقای نادری، دو رکعت برای پدرش و دو رکعت برای مادرش و دو رکعت هم برای خودش نماز میخونه. نادری میگه، در این اثنا متوجه شدم که در محوطه زندان، یه شهید گمنام آوردند و بلافاصله به سیامک گفتم میخای بریم کنار پیکر مطهر شهید گمنام؟ تا اگه حاجتی داری به شهید بگی؟ سیامک مخالفت میکنه و میگه نه، اگه شهید میتونست کاری انجام بده، برای خودش کاری میکرد، که اینجوری با استخوان بعد چندسال .. در این لحظه به من اعلام کردند که خانواده مقتول وارد زندان شدند و من رفتم تا این خانواده را به سمت مکان اجرای حکم اعدام راهنمایی کنم. و متوجه شدم مادر و دختر مقتول آمده‌اند. زمانیکه به مکان اجرای حکم اعدام رسیدیم، تعجب کردم. دیدم سیامک بر روی تابوت شهید گمنام افتاده و از شدت گریه، شانه‌هایش می‌لرزد و چشمهایش پر از اشک شده. در این حین، مادر مقتول از من پرسید، این کیه ؟! و من گفتم این سیامک _ قاتل فرزند شماست. مادر مقتول با تعجب پرسید، سیامک اینه؟! و من گفتم بله. مادر مقتول رو به حاضرین کرد و گفت، ای مردم بدانید که من از قاتل پسرم گذشتم. چونکه این شهید گمنام، از دیشب چندین مرتبه به خوابم آمده و از من درخواست کرده که سیامک رو به من ببخش و از گناهش درگذر. و من امشب در حضور مسئولان اجرای حکم اعدام و ... درخواست میکنم که سیامک را به این شهید گمنام ببخشند. و دیگر خانواده های مقتول که برای اجرای حکم اعدام فرزندشان آمده بودند، آنها نیز با دیدن این صحنه، منقلب شدند و گفتند ما هم بخاطر این شهید گمنام؛ از اعدام قاتل فرزندمان صرفنظر میکنیم و به این شهید گمنام می‌بخشیم. خوشبختانه وجود شهید گمنام پر از خیر و مبرات شد. 💔