#در_محضر_ولی
مقام معظم رهبری فرمودند:
🔹همهی ارزشها در حضرت علی عليهالسلام جمع است...👆
🌟«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۴ ذی الحجه ؛
در این روز یا شب آن در سال هفتم هجرت،
🌴فدک🌴 به
☀️حضرت زهرا سلام اللَّه علیها ☀️
بخشیده شد،
و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله بر این بخشش ⚠️شاهد⚠️ گرفتند.
📚بحار الانوار: ج 95، ص 189.
📚 مستدرک سفینه البحار: ج 2، ص 216
قول دیگر در این باره 15 رجب است.
📚مصباح کفعمی: ج 2، ص 598
📢📣📢📣📢📣
📢به گوش عالم برسانید..
💠خبـر آمد خبـری در راه است
💠عـــید مولایم علی در راه است
🌷غدیری ام
🌸تبلیغ غدیر بر همه واجب است
✨ ﷽✨
فضایل بی پایان
❣️#فقط_به_عشق_علی_علیه_السلام
📚#خطبه_غدیر (۱۴)
🔥پیش بینی تاریخی شهید حسن آیت از انحراف میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، ۳۰ سال قبل از فتنه ۸۸🔥
👤شهید دکتر حسن آیت:
🔻"درست است که این آقا [موسوی] عضو حزب [جمهوری اسلامی] است، اما در عینحال افکارش، افکاری که در خط ولایت باشد، نیست.
🔻هوادار مصدق و جزء حلقه حبیبالله پیمان است و در چنین مواردی خودش و همسرش مقابل مجلس خبرگان قانون اساسی میایستند.
🔻بنابراین، این دو نفر به احتمال قوی در مسیری خواهند رفت که در آینده اگر خودشان را اصلاح نکنند، جلوی نظام هم میایستند."
🗓۱۴ مرداد سالروز شهادت دکتر حسن آیت
🗓سالروز ترور خار چشم منافقان
🏳مسئول و نماینده انقلابی
🏳بانی تصویت اصل ولایت فقيه
🏳مطیع ولایت، آیت بصیرت
🏳شهید دکتر سید حسن آیت
♦️رهبر معظم انقلاب: شهید آیت چهره مبارز و فعال و خستگیناپذیری بود که با گلوله انتقام منافقین کشته شد! ۶۲/۵/۱۴
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
۱۴ ذی الحجه ؛ در این روز یا شب آن در سال هفتم هجرت، 🌴فدک🌴 به ☀️حضرت زهرا سلام اللَّه علیها ☀️ بخشی
همه چیز در خصوص سرزمین فدک و بخشیدن آن به حضرت فاطمه سلام الله علیها
👇👇👇
http://shabestan.ir/detail/News/723853
۱۴ ذی الحجه ؛
روز اعطای فدک به حضرت فاطمه سلام الله علیها
#یا_امام_علی_النقی(ع)💚
ز سوے عرش رحمن ، نوید شادے آمد
بشارٺ اے محبان ، #امام_هادے آمد
ڪجایے یا بن زهرا بده #عیدے ما را
ڪہ روح #عشق و ایمان امام هادے آمد
#میلاد_امام_هادی(ع) مبارکبارد
#من_غدیری_ام
راوی: همسر فاتح سوسنگرد
قبل از شروع مراسم #عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت:
شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است.
گفتم: چه آرزویی داری؟
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید...
از این جمله تنم لرزید...
چنین آرزویی برای یک #عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم...
هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد...
نمیدانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همگی به فیض #شهادت نائل شدند...
راوی: خانم نسیبه عبدالعلی زاده
#سردار_شهید_علی_تجلایی
مردم #لبنان درد شما درد ماست، ما ایرانیها کنار شما هستیم
ألشعب البناني ألمكم هو ألمنا، نحن الإيرانيون بجانبكم
#من_قلبی_سلام_لبیروت
#انفجار_بیروت #انفجار_لبنان #ایران. #آمریکا #امیرکا #ترامپ #بی_بی_سی #ترامب #کرونا #مرگ_بر_آمریکا #اسرائیل #israel #lebanon #DethToAmerica #حقوق_بشر #Icantbreathe #US #USA #Terrorism #Trump #BBC #CNN #FOXNEWS #DonaldTrump #racism
متن صلوات خاصه
امام هادی عليه السّلام🍃🌸🦋🍃
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُورا يَسْتَضِيءُ بِهِ الْمُؤْمِ
نُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ.
🍃🍃🌸🦋🍃🍃🌸🦋🍃🍃🌸🦋
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_چهارم👇👇👇
✅ صبح ها👈 تلاوت سوره یاسین و آل یاسین
✅ ظهرها 👈 خواندن فرازی از خطبه غدیر که در کانال گذاشته می شود .
✅ شبها 👈 خواندن فرازی از زیارت جامعه کبیره که در کانال گذاشته می شود.
#مراقبت_عملی 👇👇
✅ بخشش از دوست داشتنی ها
✅ تجدید بیعت روزانه
سلام علیکم💐
پانزدهمین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید 🌷حمید مختاربند 🌷 هستیم.
حاج حمید متولد سال 1335 در روستای عنبر از توابع مسجد سلیمان بود، البته خانواده مختاربند از خانواده های متدین و معتمد شهر شوشتر بودند که به اقتضای شغل پدر خانواده به این روستا مهاجرت کرده بودند و حاج حمید تا پایان دوره ابتدایی در مسجد سلیمان بود و مجدد با خانواده به شوشتر بازگشت. او اولین فرزند از یک خانواده پرجمعیت بود، به همین خاطر از کودکی و سنین بسیار کم تابستان ها کار می کرد تا کمک خرج خانواده باشد و هیچ گاه فکر جمع کردن پول و اموال نبود و دستمزدش را مستقیم در اختیار خانواده قرار می داد.
زهرا مختاربند، فرزند سوم شهید حمیدمختاربند از شهدای مدافع حرم
می گوید : پدرم به خانواده محبت زیادی داشت و نه تنها اعضای خانواده خودمان بلکه خواهرزاده های ایشان نیز از این محبت بی نصیب نمانده بودند، گفت: این روحیه پدرم داغ شهادت و تحمل آن را سخت تر می کرد، هنوز به یاد دارم که پدرم ساعت سه شب از خواب برای نماز شب بیدار می شدند و خود را برای رفتن به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها آماده می کردند..
در نمازهای خاضعانه و عاشقانه خود بهویژه #نمازشبهایش، که مقید به آن بود☝️، هیچیک از قنوتهایش را بدون گریه و تضرع و طلب #شهادت سپری نمیکرد😔 در زمان سکونت در شهر قم، نماز جماعت صبح ایشان با دویدن از مسیر مسجد تا خانه ترک نمیشد👌🏃 بهطوریکه این کار را برنامه ورزشی خود قرار داده بود و معمولاً بین الطلوعین را با اقامه نماز جماعت و ورزش و قرائت قرآن، زیارت عاشورا و دعای عهد و دیگر ادعیه تا طلوع آفتاب بیدار سپری میکرد.✨ همینطور گرفتن #روزههای_مستحبی که گرمای هوا هم مانع انجامش نمیشد. حاج حمید طلبه نبود ولی با خوی طلبگی خود نسبت به انجام منکر و ترک معروف در جامعه بیتفاوت نبود👌🌸. بسیار دلسوز و مهربان و گرهگشا، برای اطرافیانش و همه هم نوعانش بود، دلسوزی و مهربانی و انسان دوستیش را با حضور در جبهه سوریه چه زیبا به تصویر کشید و وسعت شعاع و دامنه علاقه خود را به هم نوعانش، با نثار جانش💔، چقدر خوب نشان داد.
دختر شهید :
تابستان سال 94 پدرم از سفر برگشت، در پیامک هایی که می زدیم همیشه می گفت که برایم دعا کنید و من می دانستم که دعای مد نظر او چیست! پدرم همیشه به دنبال شهادت بود و کاری کرده بود که همه اعضای خانواده را برای شهادتش آماده کرده بود.
آنقدر روحیه پدر لطیف شده بود که وقتی از ماموریت بر می گشت با صدای گریه نماز شب های شان از خواب بلند می شدم و فهمیدم پدرم با تمام وجود شهادت را از خداوند می خواهد او همیشه این شعر را که قبلا پیش رهبر خوانده شده بود بلند و خطاب به من که اسمم زهرا بود زمزمه می کردند. «ما مدعیان صف اول بودیم، "زهرا" از آخر مجلس شهدا را چیدند »
آخرین لحظه در خواستم پدرم در خاطرم که از من یک لیوان آب در خواست کردند و من صبر کردم که پدر آب را بنوشد و لیوان را ببرم که دیدم پدرم گفت: "زهرا ببخشید به زحمت افتادید" وقتی که این حرف را زدند خود به خود اشک چشم هایم را خیس کرد و متوجه شدم پدر به شهادت نزدیکتر شده است.
ما تقریبا آمادگی شهادت پدرم را کسب کرده بودبم، حتی به خاطر آن وابستگی و عطوفتی که بین ما بود،به من می گفت: می دانی چرا اسم مستعار من را ابوزهرا گذاشتند؟ گفتم نه بابا !
گفت: چون هم به حضرت الزهرا(س) خیلی علاقه داشتم و هم اینکه همنام دخترم است که دوستش دارم .