💥 #هوسهای_کهنهشده، در لحظههای حساس تصمیمگیری سر برمیآورند!
"خدا رحمت کند استاد ما را، میگفت: «انسان باید نگران این باشد که نکند منافعان یک روز ما را مقابل امام حسین(ع) قرار دهد.»
کسانی که در کربلا آمده بودند، تا فضا سخت نشده بود نامه مینوشتند و از ایشان دعوت میکردند و وعده میدادند که اموال و باغها و جانهای ما در اختیار شما. وقتی کار سخت شد و اموال و اهلبیتشان به گرو رفت، حاضر شدند به روی سیدالشهدا(ع) تیغ هم بکشند تا دنیایشان را حفظ کنند.
این تعارف نیست. اگر ما با خودمان و تمنیات نفسمان تسویهحساب نکنیم در لحظۀ تصمیمگیری، هوسها سر برمیآورند. #هوسهای_کهنهشده و #پشت_سر_انداخته_شده و هوسهایی که به امروز و فردا و تأخیر و وعدهها آرام شدهاند، همگی به یکباره سر برمیآورند و سهمشان را از ما میخواهند. اگر ما خود را مهیا نکرده باشیم، گرفتار میشویم."
#استاد_میرباقری
☑️ @mirbaqeri_ir
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_پنجم👇👇👇👇
✅ 1- زیارت عاشورای غیر معروفه به نیابت از بقیه الله الاعظم عج
✅ 2- تلاوت سوره والفجر هدیه به اباعبدالله الحسین علیه السلام
✅ 3- هر روز 100 مرتبه سوره توحید هدیه به شهدایی که از شهدای کربلا معرفی می شوند
✅ 4-یکبار در طول این چله خواندن نماز امام حسین علیه السلام
#مراقبه_عملی👇
✅5- تاکید و انس معنوی عمیق بیشتربه حجاب فاطمی ،وتاسی به حضرت زینب سلام الله علیها
همان چیزی که خواسته و وصیت همه ی شهدای مابود.
سلام علیکم
هفتمین روز از چله✨ بیست و پنجم ✨ از اصحاب الحسین سر سفره
💫زهیربن قین 💫 هستیم.
زهیر، عثمانی بود. عثمانیها معتقد بودند خون عثمان بر گردن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام است و به همین دلیل دشمن حضرت بودند. یعنی نهتنها به اهل بیت علیهمالسلام معرفت نداشتند، دشمن هم بودند. زهیرِ عثمانی با آن برخورد حسابشده و تحولسازی که همسرش با او داشت از این رو به آن رو شد. زهیر نمیخواست با حضرت امام حسین علیهالسلام مواجه شود و بنایش بر این بود که هرجا به ضرورت با حضرت امام حسین علیهالسلام همراه شد، جایی که امام توقف میکرد، او حرکت میکرد که آنجا نباشد و تلاش میکرد تا با امام روبهرو نشود. اما وقتی قاصد آمد و سلام امام علیهالسلام را رساند و گفت امام میخواهند تو را ببینند، خشکش زد و قصد نداشت برود! همسرش گفت «سبحانالله! پسرِ دختر پیامبر تو را میطلبد و تو نمیروی؟». چنان این را محکم گفت که زهیر شرمنده شد و در حقیقت در رودربایستی قرار گرفت. با این حرکت همسر تصمیم گرفت نزد امام علیهالسلام برود. ما نمیدانیم چه بین او و امام رد و بدل شده است. وقتی برگشت، دیدند متحول شده و شاد و مسرور بود و گفت «من راه خودم را پیدا کردهام»
👇👇👇
از زنان دیگری که جزء خاندان حضرت امام حسین علیهالسلام نبودند ولی از خود عظمت به یادگار گذاشتند، همسر زهیر ابن قین بجلی است که عامل اصلی انقلاب احوال و نجات زهیر از اعماق جهنم و رساندن او به عالیترین درجات بهشت میشود
دربارهی همسر زهیر ابن قین دو نقل است: یکی اینکه همسر زهیر در کربلا هم بود و از اسرا و حتی شاهدان فاجعه کربلاست. اما نقل مشهور این است که زهیر، همسرش را با کسانی که همراه او بود به کوفه بازگرداند و موقعی که میخواستند جدا شوند همسر با چشمان گریان گفت «تو در رکاب پسر پیامبر به شهادت نائل میشوی. در روز قیامت من را فراموش نکن» و درست هم میگفت چون او عامل این تحول شده بود.
سپس رو به همسرش كرد و گفت: تو را طلاق دادم؛ زيرا دوست ندارم از من جز خوبى به تو برسد، من بنا دارم با امام حسين(عليه السلام) باشم و جانم را فداى او كنم. آنگاه همسرش را با مقدارى آذوقه و مال تحويل عموزاده هايش داد تا او را به مقصد برسانند.
همسر زهير برخاست و گريست و با او وداع كرد و گفت: خداوند يار و ياورت باشد و براى تو اين سفر را به خير كند و روز قيامت نزد جدّ حسين(عليه السلام) به ياد من هم باش.
آنگاه زهير به همراهان خود رو كرد و گفت: هر كسى از شما دوست دارد با من بيايد و گرنه اين آخرين ملاقات ماست! و بعد افزود: ما در «بلنجر» مى جنگيديم و خداوند ما را پيروز كرد: «سلمان باهلى» به ما گفت: آيا به اين پيروزى و به چنگ آوردن غنائم خوشحال و مسروريد؟ گفتيم: آرى. گفت: هنگامى كه محضر سيد شباب آل محمد(صلى الله عليه وآله) را درك كرديد، آن روز به جنگيدن در ركاب او و يارى نمودن او و چيزهايى كه در آن راه بدست خواهيد آورد، بيشتر شادمان خواهيد شد!».
«ابراهيم بن سعيد» ـ يكى از همراهان زهير در سفر حج ـ نقل مى كند: «هنگامى كه زهير نزد امام حسين(عليه السلام) رفت: امام(عليه السلام) به او فرمود: «من در كربلا كشته خواهم شد و سرم را «زحر بن قيس» به اميد گرفتن جايزه نزد يزيد خواهد برد ولى يزيد چيزى به او نخواهد داد».
از همراهان زهير كسى با زهير نماند، همه رفتند، ولى زهير به امام ملحق شد، و از آنجا كاروان عمرش به سوى كربلا حركت نمود.
روز نهم محرم وقتى كه شمر براى قمر بنى هاشم حضرت عباس(عليه السلام) امان نامه آورد و عباس به شدت آن را رد كرد، زهير بن قين نگاهى از سر مهر و ارادت به عباس افكند و گفت:
«داستانى برايت بگويم: وقتى پدرت مى خواست ازدواج كند، به برادرش عقيل كه قبيله هاى عرب را مى شناخت فرمود: براى او از طايفه اى زنى انتخاب كند كه به رشادت و جنگاورى شهره باشند، مى خواست فرزندى پيدا كند كه يار حسين او در كربلا باشد.
عباس گفت: تو مى خواهى مرا بر يارى برادرم تشجيع كنى (من بيش از اين آماده فداكارى هستم)».
غروب تاسوعا هنگامى كه دشمن به يكباره هجوم آورد و عباس با بيست نفر از ياران در برابرشان مى ايستد، از جمله چهره هاى ماندگار در آن صحنه، زهير بن قين است.
در آن فرصت، زهير به عزرة بن قيس ـ يكى از كسانى كه براى امام حسين(عليه السلام) نامه نوشته بود ولى اينك در سپاه ابن سعد به سوى خيمه هاى امام حمله كرده است ـ رو كرد و گفت: «اى عزره مراقب باش از آنانى نباشى كه گمراهان را بر كشتن پاك دامنان يارى مى كنند».
عزره گفت: اى زهير! تو تاكنون از شيعيان اين خانواده نبودى، بلكه هواخواه عثمان بودى!
زهير گفت: «از اين موقعيت كه الان دارم با تو صحبت مى كنم، نمى بينى كه شيعه حسين(عليه السلام) هستم، به خدا سوگند كه من نه نامه اى براى حسين نوشتم و نه پيكى برايش روانه كردم و نه به او وعده يارى داده ام، در راه با او مواجه شدم، موقعيت او را نزد رسول الله(صلى الله عليه وآله) ملاحظه نمودم و در پيشگاه خداوند احساس كردم كه بايد با او همراه گردم و ياريش كنم».
بدون شك صحنه اعلان وفادارى اصحاب در شب عاشورا از زيباترين و باشكوه ترين صحنه هاى تاريخ بشرى است.
زهير در آن لحظات حساس تاريخى كه امام(عليه السلام) بيعت خود را از يارانش برداشت در جمع ياران برخاست و خطاب به امام حسين(عليه السلام) چنين عرضه داشت: «به خدا سوگند! اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله)! دوست دارم هزار بار كشته شوم و زنده گردم تا تو و اهل بيتت زنده بمانيد».
زهير» به قدرى در اين چند روز متحوّل شد و رشد نمود و مورد اعتماد قرار گرفت كه از ميان اصحاب و ياران در روز عاشورا از ناحيه امام به فرماندهى جناح راست سپاه منصوب شد.
او در روز عاشورا خطبه اى غرّاء خواند و در حالى كه سوار بر اسب بود و لباس جنگ پوشيده بود به سپاه دشمن خطاب كرد و گفت:
«اى مردم كوفه، از عذاب خدا بترسيد، حق مسلمان بر مسلمان اين است كه برادرش را نصيحت كند، ما هم اكنون برادريم و تا مادامى كه جنگى بين ما رخ نداده است بر يك دين هستيم، (لذا شايسته نصيحت مائيد) ولى اگر جنگى بين ما اتفاق بيفتد آن وقت ارتباط ايمانى ما و شما قطع مى شود. شما يك امت و ما امتى ديگر خواهيم بود، خداوند ما را به وسيله خاندان پيامبرش در مقام آزمونى بزرگ قرار داده است تا بنگرد درباره ذريّه رسول خدا چگونه عمل مى كنيم.
من شما را به يارى اين خاندان و رها كردن يزيد و عبيدالله زياد دعوت مى كنم، زيرا شما در حكومت آنها جز سوء رفتار، قتل و كشتار و به دار آويخته شدن و كشته شدن شخصيت ها و بزرگانى چون حجر بن عدى و يارانش و هانى بن عروه و نظاير آنها نخواهيد ديد».
سپاه ابن سعد شروع كردند به ناسزاگويى به زهير و جنجال كردن. ولى زهير همچنان ادامه داد:
«اى بندگان خدا! فرزندان فاطمه(عليها السلام) به دوستى و يارى سزاوارترند از فرزند سميه (عبيدالله بن زياد). اگر نمى خواهيد فرزندان فاطمه را يارى كنيد لااقل از خداوند پروا كنيد و در قتل آنها سهيم نشويد».
«زهير» همچنان سخن مى گفت كه شمر تيرى به سوى او پرتاب كرد و گفت: ساكت باش! خدا صداى تو را خاموش كند.
زهير در پاسخ گفت: اى اعرابى زاده، من با تو سخنى نمى گويم تو شايسته هدايت نيستى! من گمان نمى كنم حتى دو آيه از كتاب خدا را بدانى، مژده باد بر تو در رسوايى روز قيامت و عذاب دردناك!
شمر گفت: ديگر چيزى به كشتن شدن تو و امام تو نمانده است.
زهير گفت: «أَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُني؟ فَوَاللهِ لِلْمَوْتِ مَعَهُ أَحَبُّ اِلَيَّ مِنَ الْخُلْدِ مَعَكُمْ»؛ (مرا از مرگ مى ترسانى؟ به خدا سوگند! در نظر من شهادت در ركاب امام حسين(عليه السلام) بهتر است از زندگانى هميشگى با شما).
سپس زهير رو به سپاه كوفه كرد و با صدايى بلند گفت: «اى بندگان خدا! اين مردِ درشت خوى شما را نفريبد، به خدا سوگند! شفاعت رسول خدا هرگز شامل گروهى كه خون ذريّه او را بريزند نخواهد شد».
آنگاه مردى از سپاه امام زهير را صدا زد و گفت كه امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد: «برگرد كه همانند مؤمن آل فرعون مردم را نصيحت كردى ولى در آنها اثرى ندارد».