اعمال مستحب سی وپنجمین روز از
چله ی شهدا ی امام حسینی🌷
ازطرف شهیدی که اولین ذبیح فاطمیون بود🌷
شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
شهربانو سابقی فضلی مادر شهید است؛ ایرانی است، همسرش را 13 سال پیش از دست داده و در این سال ها برای دو فرزندش هم مادر بوده هم پدر. روبه رویش که می نشینیم ، می بینیم مثل خیلی از مادران شهدا، هم یک دل بزرگ دارد و هم یک ایمان محکم، آنقدر که طاقت آورده این همه مدت، دوری تنها پسرش را...فرزندی که «اولین ذبیح فاطمیون» لقب گرفته است؛ بله...درست حدس زدید...رضا جوانی است که بدون سر به آغوش مادر بازگشته؛ سرش، به دست نیروهای جلاد تکفیری مظلومانه از بدن جدا شده تا پیکر رضا ، بدون سر برگردد و بشود یکی از گل های خوشبوی بهشت رضای مشهد.
خانم سابقی فضلی ، فکر می کنید چرا رضا راه شهدا را انتخاب کرد؟
شهادت در خانواده ما موروثی است؛ برادر من 30 ساله بود که در عملیات آزادسازی پل خرمشهر شهید شد، دوتا خاله هم دارم که هر کدام یک شهید تقدیم کشورکرده اند. رضا هم همان راه را رفت.
پدر رضا مهاجر بود؟
بله همسرم ، با اینکه اهل افغانستان بود اما در همین مشهد به دنیا آمده بود، هردو فرزند من هم همینجا به دنیا آمدند، آقا رضا بچه اولم بود که 26 مهر 71 به دنیا آمد. خیلی هم پرشروشور بود، حتی دیپلمش را نگرفت، اینکه در اینترنت نوشته اند دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بوده درست نیست. اینکه نوشته اند سنی بوده، درست نیست رضا شیعه بود.
اولین بار که اعزام شد 19 ساله بود. وقتی شهید شد 21 ساله بود.
با رفتنش مخالفت نکردید؟
نه...دیدم میلش به رفتن است، دلش آنجاست... فقط یک بار برگشتم گفتم نمی شود نروی؟گفت مادر تو خودت خواهر شهیدی، چطور چنین چیزی از من می خواهی؟ همانجا دهانم بسته شد... دیگر چیزی نگفتم.
تا جایی که به من گفته اند ، رضا در شهرک زمانیه شهید شده، این شهرک یکی از منطقه های شیعه نشین سوریه است. در این منطقه شب ها تکفیری ها پیشروی می کردند ،به همین دلیل شیعه ها تمام چراغ ها را خاموش می کردند تا هیچ نوری نباشد . بعد در یکی از همین شب ها که تاریکی مطلق بوده، شهید مجتبی واعظی یکی از نیروهای جوانی که تازه به سوریه اعزام شده بوده و حالا هم جاویدالاثر است، برای رساندن یک پیام از خیبر 8 به خیبر 9 اعزام می شود، اما چون فاصله شان ازمنطقه دشمن خیلی کم بوده، به خاطر تاریکی هوا از خیبر 9 رد می شود، رضا این صحنه را می بیند و خودش دنبالش می رود تا او را برگرداند. هرچقدر هم که دوستانش می گویند نرو خطرناک است، تو هم اسیر می شوی گوش نمی کند. بعد انگار هر دو وارد منطقه داعشی ها می شوند. رضا تا جایی که مهمات داشته از خودش دفاع می کند، بعد که مهماتش تمام می شوند اسیر می شود. انگار داعشی ها از روی عمد بیسیم رضا را روشن می گذارند که دوستانش صدایش را بشنوند و بترسند، بعد اول مجتبی واعظی را شکنجه و شهید می کنند و بعد می آیند سراغ رضا. فقط چون فهمیده بودند که رضا فرمانده
انگار داعشی ها از روی عمد بیسیم رضا را روشن می گذارند که دوستانش صدایش را بشنوند و بترسند، بعد اول مجتبی واعظی را شکنجه و شهید می کنند و بعد می آیند سراغ رضا. فقط چون فهمیده بودند که رضا فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون است، چند بار از او می پرسند که برای چه اینجا آمدی؟ رضا هم می گوید:به خاطر حضرت زینب (س).. آنها هم می گویند، اگر به مقدساتی که به آنها معتقدی پشت بکنی ، ما تو را آزاد می کنیم . اما رضا می گوید من به خاطر حضرت زینب(س) آمده ام سرم را هم بدهم؛ محال است به اعتقاداتم پشت کنم. بعد هم داعشی ها، درحالی که رضا مدام یا علی، یا زینب می گفته او را شهید می کنند... ذبح می کنند. همرزمان رضا که صدای او را می شنوند ، طاقت نمی آورند، یک گروه تشکیل می دهند و می روند شهرک زمانیه را پس می گیرند، پیکر رضا را هم پیدا می کنند اما انگار داعشی ها که فهمیده بودند او فرمانده است، سرش را بعنوان جایزه موقع عقب نشینی با خودشان برده بودند...بعدها عکس سر رضا را منتشر کردند.
چهلمین روز بعد از خاکسپاری اش بود. وقتی پیکر رضا برگشت ما نمی دانستیم که سر ندارد، کفنش را هم به خاطر شلوغی جمعیت و ...باز نکردند. اما وقتی مراسم چهلم سر مزارش برگزار می شد، اعلام کردند که این شهید بی سر برگشته...من همانجا اولین بار شنیدم و از حال رفتم.من را بردند بیمارستان... بعد هم دریکی از شبکه های تلویزیون فکر می کنم شبکه افق بود که درباره مدافعان حرم گزارش پخش می کردند، یک مستند برای رضا ساخته بودند، اقوام به من زنگ زدند که زندگی رضا ازتلویزیون پخش می شود. من تا تلویزیون را روشن کردم، صحنه سر بریده رضا را در جعبه نشان می داد که داعشی ها بعد از شهادتش پخش کرده بودند، این را که دیدم دوباره از حال رفتم... یادم است همیشه خواهرش می گفت رضا از شهادت نمی ترسی؟ رضا هم می گفت:نه...فقط نگران یک چیز هستم، در اینترنت دیده ام که این داعشی ها سر مسلمان ها را از تن شان جدا می کنند، فکر می کنم چقدر سخت است، چقدر دردناک است... اینها یک ذره انسانیت ندارند که اینطورمی کنند؟! همیشه می گفت:دعا کنید من اسیر نشوم...
بعد که نحوه شهادتش را شنیدم خیلی ناراحت شدم، تا یک مدتی ازنظر روحی بهم ریخته بودم تا اینکه یکی از همرزمانش از سوریه به خانه ما آمد و حرفی زد که آرام شدم.
چه گفت؟
گفت که رضا شب قبل از شهادتش یک خوابی دیده بود و همه را بیدار کرده بود. گفته بود بیدار شوید، بیدارشوید من می خواهم شهید بشوم... دوستانش گفته بودند که حالا نصف شبی چه وقت این کارهاست؟! کو شهادت؟ گفته بود من خواب دیدم امام حسین(ع) به خوابم آمد و گفت رضا تو شهید می شوی، اگر سرت را بریدند، نترس ، درد ندارد... وقتی من این را شنیدم واقعا آرام شدم... تسلی پیدا کردم...مطمئنم که خود امام حسین(ع) در آن لحظه هوای پسرم را داشته...
♦️از یه بنده خدایی پرسیدم ان شاءالله اگه بخوام #اربعین_برم_کربلا باید چه کارهای اداری رو انجام بدم⁉️
⚜گفت: اول میری پاسپورتت رو از #حضرت_رضا(ع) میگیری😊
⚜بعد میدی به #حضرت_معصومه(علیها السلام) پاراف میکنه
⚜بعد ميدي به #حضرت_عباس (عليه السلام) امضاء✍ ميكنه
⚜بعد از اون میبری دبیرخونه #حضرت_زینب(س) ثبت📝 میکنه
⚜وآخرین مرحله ممهور به مهر #حضرت_زهرا(س) میشه و تمام✋ . . .
♦️گفتم راهی نداره که زودتر انجام بشه⁉️
⚜گفت: چرا یه راه وجود داره اونم اینه که ...
⚜بری در خونه #حضرت_رقیه (سلام الله عليها) رو بزني و با ايشون صحبت كنی💔....
🍂گر دخترکی پیش #پدر ناز کند
🍂گره ی #کربُبلای همه را باز کند✅
#اللهم_ارزقنا_زیاره_کربلا
#بحق_رقیه_بنت_الحسین(سلام الله علیها)
#ان شاالله
پَنجُم صَفرالخَیرالحُزن
وقایع:
ـ قبل از زوال صبح خاکسپاری واقامه نمازتوسط سیدنازین العابدین(سلام الله علیه) برای حضرت سیدتی ومولاتی رقیه(سلام الله علیها)...
ـ عزاداری و نوحه مخدرات وآل الله(علیهم السلام) درمصائب آن نازدانه...
ـ نصب رأس مقدسه سیدنااباعبدالله(سلام الله علیه) بر در قصر یزیدلعین!
ـ ورود آل الله(علیهم السلام) به اندرونی کاخ و خلاصی از خرابه...
ـ اکرام و احترام هند زوجه یزیدلعین
به آل الله(علیهم السلام) و در منزل کردن آنها در حجرهای خاص بدون غل و زنجیر و حارسان و نگهبانان...
ـ دیدارحضرت سیدنازین العابدین(سلام الله علیه) بامنهال بن عمرو، و بیان مصائب و حوادث...
منابع:
ناسخ التواریخ:ج۳،ص۱۸۵
انوارالنعمانیه:ج۳،ص۲۵۲
ریاض القدس:ج۲،ص۳۳۰
۱۵روزتااربعین
#یا_رقیه_سلام_الله_علیها
هدایت شده از پست ویژه✅
Panahian-Clip-BarayeZovazeHoseinKamNazarid.mp3
999.2K
🎵برای زوار حسین(ع) کم نگذارید!
➕یک پیشنهاد ویژه برای کسانی که نمیتونن در اربعین شرکت کنن
#کلیپ_صوتی #اربعین
هدایت شده از عاقلانه
حضور بانوان در اربعین_حسینی
🔴امام باقر علیه السلام فرمودند:
هیچ بانوی مومنه ای روی زمین نیست مگر آنکه برای او واجب است حضرت زهرا را با زیارت امام حسین علیهماالسلام یاری کند.
📗بحارالانوار ج ۸ ص ۷۵
🔴در كامل الزيارات که از کتب کاملا موثق می باشد ، از بانویی به نام ام سعید نقل شده:
ام سعید می گوید:
محضر مبارك حضرت امام صادق عليه السلام بودم و كسى را فرستادم كه مركبی را كرايه كند و من را به زیارت قبور شهدای احد ببرد
حضرت عليه السلام فرمودند:
🔸چه چيز تو را از زيارت حضرت #سيدالشهداء عليه السلام بازداشت
در حالی كه می خواهی به زيارت شهدای احد در مدینه بروی؟!
در آن هنگام كنيز من وارد شد و اسب را آورد
امام عليه السلام به من فرمودند:
اين اسب را برای زيارت شهدای احد اختيار كرده ای؟!
عرض كردم :بلی
امام عليه السلام فرمودند:
🔶از شما اهل #عراق تعجب می کنم كه راه دورى را طى كرده و به زيارت قبور شهداء در مدینه مى رويد ، ولى زيارت سيد الشهداء عليه السلام را ترك كرده ايد!!!
عرض كردم:
🔴من یک "زن تنها" هستم!
امام عليه السلام فرمودند:
🔴 مانعی ندارد ...
و ثواب عظیم این زیارت را برایم بیان کردند و فرمودند: .
🔴زيارت اباعبدالله علیه السلام بر هر زن و مرد واجب است
📚کامل الزیارات،بحارالانوار ج۱۰۱ ص ۳
اعمال مستحب سی وششمین روز از
چله ی شهدا ی امام حسینی🌷
ازطرف
شهید مدافع حرم 🌷
شهید حسین محرابی🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
خواب #حضرت_رقیه(س) رو دیده بود
بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از #گناه گذشتی ما هم شهیدت میکنیم.
موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام #روضه حضرت رقیه بخون
گفتم نمیخونم، داری میری حسین #بچه هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های #گریه میکرد.
✍به روایت سیدرضا علیزاده، ذاکر اهل بیت
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
حسین محرابی
تاریخ تولد : 1356/06/30
محل تولد : نیشابور
تاریخ شهادت : 1395/09/10
محل شهادت : حلب - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 3 فرزند
محل مزار شهید : مشهد - بهشت رضا (ع)
وصیت نامه تاریخ: ۱۳۹۵/۶/۲۹
السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین (ع)
السلام علیک یا ابالفضل العباس یا علمدار
با دلی آرام و قلبی مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان مرخص می شوم؛ باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و حلال کنید.
اگر خداوند متعال قسمت اینجانب شهادت نمود، قیم فرزندان من پدربزرگشان حاج سید احمد بلدیه می باشند و نائب ایشان دایی های ایشان سید ابراهیم بلدیه و سید مهدی بلدیه باشد که اربابم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) ایشان را یاری فرمایند؛ اختیار بچه ها و مال و اموال به همسر عزیزم و کسی که خیلی در این راه مرا یاری کردند بی بی مرضیه بلدیه می باشد.
همسرم، فرزندانم را یار و یاور امام مظلومم حضرت مهدی عج قرار بده و تا غیبت ایشان گوش به فرمان نائب بر حقش امام خامنه ای؛ یک دست لباس و پوتین محمد مهیار خریده ام، به محض اینکه لباس ها برایش کمی اندازه شد، اسلحه مرا بردارد.
مادر! مادر! مادر!
مرا حلال کنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بی قراری نکنید و شاد باشید که با عنایت امام رئوفم علی بن موسی الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفته اند.
هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد، و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم، از خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم.
فرزندانم!
زینب و فاطمه، با حیا و حجاب مرا یاری کنید؛ بدانید که حیا از حجاب کمتر نیست.
و فرزند کوچکم محمد مهدی!
تو نذر مولایم ، مولای تنهایم حضرت صاحب الزمان (عج) هستی، خودت را برای یاری امامت آماده کن و بدان که مولایمان بزودی تشریف می آورند؛ انشاء الله با پاکی و نمازت، با حیا و نجابتت ایشان را یاری کن؛ گوش به فرمان امام خامنه ای داشته باش.
حلالم کنید خواهران و برادرانم.
فرزند و برادر سراپا تقصیر، حسین محرابی
و من الله توفیق
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
👇👇👇👇
ماجرای اطلاع قبلی شهید «محرابی» از حضور مقام معظم رهبری در منزلش
👇👇
همسر شهید حسین محرابی در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس در خصوص حضور مقام معظم رهبری در منزل شهید اظهار داشت: هفتمین روز عید و شب میلاد امام جواد ساعت 9 شب بود که مقام معظم رهبری به منزل ما تشریف آوردند، خیلی خوشحال شدیم و حس معنوی بسیار بالایی در خانه حاکم بود.
وی از آمادگی قبلی خود برای حضور رهبری اشاره کرد و افزود: پیش از حضور ایشان به ما گفتند که آقای رئیسی قرار است، بیاید ولی ما میدانستیم میهمان حضرت آقاست، در واقع دخترم زینب چند روز پیش خواب دیده بود که مقام معظم رهبری به منزلمان میآید، وقتی ایشان را دیدیم ذوق زده شدیم، توان صحبت و یا کاری را نداشتیم خوشبختانه خود حضرت آقا به خوبی جلسه را مدیریت کردند.
همسر شهید محرابی به خاطرهای از شهید اشاره کرد که پیش از شهادت خبر آمدن مقام معظم رهبری را به خانواده اطلاع داده بود و گفت: شهید محرابی لحظه آخری که میخواست به جبهه برود به ما گفت قطعا من شهید می شوم و حضرت آقا به منزل ما می آید، سلام من را به ایشان برسانید و بگویید ببخشید که یک جان بیشتر نداشتم تا تقدیمتان کنم. وقتی این را به مقام معظم رهبری گفتم ایشان گفتند که خوشحالم در منزل شهید هستم. شهید گفته بود که تا قبل از حضرت آقا هیچ مسوولی به منزل ما نمی آید که واقعا هم همینطور شد وقتی موضوع را به مقام معظم رهبری گفتم ایشان پرسید چه مدت از شهادت میگذرد؟ گفتم یک سال و چهار ماه، ایشان فرمودند ببخشید که دیر آمدم. گفتم این چه حرفیست منت سر ما گذاشتید.
بلدیه بهترین بخش این دیدار را دعای مقام معظم رهبری در حق همسرش دانست و بیان داشت: برایم جالب بود که حضرت آقا در لحظه ورودشان دعا کردند که شهید با پیامبر محشور شود. نگاه ایشان به ما و بچهها بسیار شیرین بود.
همسر شهید تصریح کرد: زمانی که زینب ماجرای خواب چند روز پیشش را که خبر از حضور حضرت آقا داشت در جمع تعریف کرد ایشان گفتند که از دل پاک این بچههاست که برخی مسائل را میفهمند و فرمودند در دیدارهای قبلی با خانواده شهدا این اتفاق تکرار شده است که کسی در خواب از حضور ما مطلع شده است این نشان از این دارد شهدا عند ربهم یرزقون هستند. ایشان ادامه دادند که شهدا به ما لبخند میزنند، همه عرفا، صلحا و ما به مقام شهدا غبطه میخوریم، گفتم آقا شما چرا؟ شما که شهید زنده هستید، فرمودند ما هم به مقام شهدا غبطه میخوریم.
مقام معظم رهبری قرآنی تبرکی به ما هدیه داد و یکی از انگشترهای دستشان را به زینب و فاطمه و یکی دیگر را به محمد مهدی تقدیم کردند که این بالاترین نعمت و هدیه بود.