eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
9هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید سید محمد علی رحیمی در ۱۹ تیرماه ۱۳۳۶ در شهر اهواز متولد شد. در همان سنین کودکی به دلیل شغل پدر ساکن تهران شد. از نوجوانی فعالیت‌های فرهنگی-انقلابی خود را آغاز نمود و پس از انقلاب در مراکزی مانند کمیته انقلاب اسلامی، کانون بعثت، وزارت ارشاد و سپاه فعالیت نمود و نهایتاً در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به عنوان کارمند رسمی شروع به کار کرد. شهید رحیمی در طی فعالیت خود در سازمان، ماموریت‌های مختلفی به کشورهای آسیایی و آفریقایی از جمله هندوستان، پاکستان، افغانستان و نیجریه، جهت بررسی اوضاع مسلمانان، به خصوص شیعیان، داشت. و آخرین مأموریتش سال ۱۳۷۴ به کشور پاکستان به عنوان رایزن فرهنگی و مسئول خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران بود که پس از گذشت یک سال و شش ماه از مأموریت، در دفتر کارش به دست گروهک وهابی ‘جهنگوی’ به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
بارزترین ویژگی که شهید رحیمی داشتند تفاوت روزهایشان بود. هیچ وقت اجازه نمی دادند امروزشان مانند دیروزشان بگذرد. همیشه حتی شده بسیار ناچیز و کم سعی می‌کردند اعمال و کارهایشان با روز قبل تفاوت داشته باشد. و حتما بهتر و مفیدتر از روز قبل باشند. حتی شده یک آیه بیشتر تلاوت قرآن از روز قبل. نه تنها در امور مذهبی و اداری بلکه در امور کاری و انجام وظایفشان چنین بودند. در ۱۶ سال زندگی مشترکی که کنار ایشان داشتم، ندیدم دو روز از عمرشان را مثل هم بگذرانند. این تغییرات جزیی کم کم بزرگتر می شد و پله های رشد اخلاقی و عبادی را می‌دیدم که ایشان شتابان طی می کردند. لوح وجودشان به مرور زمان از کاستی‌ها و عیب‌ها پاک شد و به درجه شهادت رسیدند.
کنار ایشان حس کردم و دیدم که نیازی به رفتن دنبال کارهای بزرگ نیست. اگر انسان همان کارهای در ظاهر کوچک را درست انجام دهد خود به خود کارهای بزرگ در مسیرش قرار می‌گیرد و توفیق انجام دادنشان را پیدا می‌کند و پله پله رشد می‌کند. مثل شهید رحیمی. در بهمن ماه سال ۷۵ ایشان وظیفه داشتند مثل سایر رایزن‌ها در خانه فرهنگ ملتان که تحت مدیرتشان بود مراسمی برای سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بگیرند. شب بعد ایشان باید گزارش مراسم را به ایران ارسال می کردند و برای ترجمه بعضی مطالب روزنامه‌های اردو زبان به کمک من نیاز داشتند. من هم به خاطر بعضی جریانات اداری قبول نمی‌کردم. از ایشان اصرار و از من انکار. دست آخر دلم برایش سوخت. با مظلومیت خاصی گردنش را کمی خم کرد. – حالا به خاطر من انجام بده. در مقابل این حالتش چاره‌ای جز تسلیم نداشتم. دلم نیامد نه بگویم، و متن‌ها را برایش ترجمه کردم. ولی نه به خاطر خدا بلکه به خاطر ایشان. شاید همین بود که علی راه سعادت را به سرعت رفت و من به گرد پایش هم نرسیدم. همه کارهایش همین بود. همه وظایفش را بدون هیچ چشم داشتی فقط برای رضای خدا انجام می‌داد. حتی سفر به ملتان را هم بر حسب تکلیف و انجام وظیفه قبول کرده بود. این را وقتی در مراسم معارفه ملتان سخنرانی کرد فهمیدم. استخاره‌ای که گرفته بود را درسخنرانی‌اش بازگو کرد. – من قبل از آمدن استخاره کردم. جواب آمد که در راه قرآن و خدا قدم می‌گذاری. من هم مصمم آمده‌ام و برای کار کردن به یاری شما احتیاج دارم. یک سال و نیم بعد. در غباری از غربت و خستگی بعد از آن همه کار روی دست یارانش تشییع شد.
خاطر فرمانبرداری محضشان از امر ولی فقیه‌شان و محبت بسیاری که به رهبر داشتند فرمایش ایشان در باب ترویج فرهنگ ناب محمدی در داخل و خارج کشور سرلوحه همه کارها و فعالیت‌های شهید رحیمی قرار داشت. و در این قضیه اهالی تسنن و تشیع برایش یکسان بودند و فقط به وحدت اسلامی می‌اندیشید. تئوری منحصر به فردی درباره تقریب مذاهب داشتند که: « منظور از وحدت مسلمین و تقریب مذاهب اسلامی این است که علما و دانشمندان و مردم متعلق به گروه‌های اسلامی باید علم و درک پیدا کنند به همه مذاهب اسلامی. وقتی علم پیدا کردند و رسیدن به این نتیجه که رابطه اختلافات و اشتراکات ما ۹۰ درصد، به ۱۰ درصد است و در اصولی مثل خدا و قبله و کعبه با هم مشترکیم، می‌بینیم که فروع آنقدر مهم نیست که جنجال به پا شود. اگر خونی هم ریخته شود و جنجالی به پا شود قطعا دست شیاطین بیگانه در کار است.» مسلمانان ملتان چه شیعه چه سنی این دیدگاه و فعالیتهای ایشان، و از دل و جان کار کردن برای وحدت را از ایشان دیده بودند که گلوله‌ای را که بر پیکر ایشان نشسته بود را گلوله اصابت کرده به وحدت اسلامی می‌دانستند و شهادت ایشان را بزرگ‌ترین مصیبت مشترک بین ایرانی‌ها و پاکستانی‌ها دانسته و خون ایشان را ادامه خون ابا عبدالله الحسین علیه السلام.
ابوذر و ربذه (فرازهایی از نامه شهید رحیمی به دوستانشان) بسم الله الرحمن الرحیم برای من حقیر تا کنون “ابوذر” فقط یک نام بوده و “ربذه” فقط یک مکان. و اینک آرام آرام ذره ای فهیمده ام که ابوذر تنها یک نام نیست بلکه روحی است به بلندای همه غریبان و بیکسان، و ربذه تنها یک مکان محدود نیست بلکه فضایی است برای تمام غریبان. و حقیقتاً چه عالمی است، این عالم ابوذر و ربذه که هم یک بیابان بی کسی است و هم بارش عطر کرامت. …گفتنی بسیار است اما نمیدانم از چه بگویم و از کجا؟ همینقدر بگویم که از ایران پا به بیرون میگذاری غریبی شیعه و غربت شیعیان را با تمام وجودت حس میکنی و کلاً مسلمانان را گونه ای دیگر می بینی، بریده از محتوای اسلام و چسبیده به بعضی از ظواهر…. سید محمد علی رحیمی
در دوم اسفند سال ۱۳۷۵ به انتهای خود رسیدو زندگی اش در شهر ملتان پاکستان ،به ضرب گلوله گروه مسلح صحابه در دفتر کارش ختم به روزی خواری در جوار الله شد. برای شهید سید محمد علی رحیمی شهادت دروازه های سخت گشوده شونده اش را ، با گلوله ای بر کتف و پیشانیش به روی وی گشود و نامش تا ابد بر صفحه های تاریخ به یادگارماند ودر این میان جسم خاکی اش به رسم امانت در قطعه ۵۰/ ردیف۱۳/ شماره۱۷ تا روز ظهور تنها امید جهان به خاک سپرده شد…
12-rahimi.mp3
3.56M
🎙 بانوای : قسمتی از دست نوشته مجاهد فرهنگی شهید "سید محمد علی رحیمی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جانباز ۷۰در صد صادق لو میگفت: کربلای چهار مجروح شدم و بیش از سه ماه مادرم در بیمارستان مثل پروانه دورم می چرخید ،یک روز صبح زود رفت و غروب آمد من تعجب کردم اما او خم به ابرو نیاورد و بعد از سه ماه که سراغ برادرانم را گرفتم فهمیدم هر دو برادرم در کربلای پنج و بعد از مجروحیت من شهید شدند و مادرم آن روز رفته بود برای غسل کفن و دفن آنها بدست خودش شهدا شرمنده ایم😞