eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.6هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
7.6هزار ویدیو
227 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴿ دعـــــای فــــــرج ﴾✨ ﴿ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ ﴾ اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، یامُحَمَّدُ یاعَلِیُّ، یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ، اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ، وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ، یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمان،ِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی، السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یا اَرْحَمَ الرّاحِمین، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5999152148015746610.mp3
4.48M
✅ حکایت حمّال بازار اصفهان ... 🍀برکات خاص صلوات امام زمان (معروف به صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی) 🔐صلواتی که کلید صدقفل بسته است وبیش از صد فضیلت و فایده دارد ⚠️و گنجی است که درهمه ی خانه ها موجود است ولی اکثر مردم از برکات آن بی خبرند. ✅ گمشده خود را در این صلوات بجوئید...
1_1228202700.mp3
16.08M
🎧 مرحوم سیدبن‌طاووس(رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: اگر از هر عملی، در غافل شدی... از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو! چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن آگاه کرده است. مهدی نجفی
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج).... خورشید، نهان گشته ز انظار، انگار نه انگار ماییم همان قوم گرفتار، انگار نه انگار مستانه به دنبال گناهیم، در ظلمت چاهیم او مانده ولی منتظر یار، انگار نه انگار جز جرم و خطا هیچ نداریم، شرمندهٔ یاریم خون شد دل زهرایی دلدار، انگار نه انگار در نافله‌اش فکر احباست، آن قدر که آقاست انگار نبودیم خطاکار، انگار نه انگار گفتیم عزدار بتولیم، با آل رسولیم گفتند خوش آمد به گنهکار، انگار نه انگار شب‌ها به در خانه‌شان رفت، با قد کمان رفت دیدند شده دست به دیوار... انگار نه انگار زهرا و دو چشمان پر از آب! ای وای بر اصحاب دیدند همه حق شده انکار... انگار نه انگار  این شاخهٔ فردوس ثمر داشت، مسمار خبر داشت بی‌عاطفه انگار نه انگار، انگار نه انگار. (دعا بفرمایید) https://eitaa.com/joinchat/1943797967C7cf4bb6c3d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد پناهیان• 🌷 از دنیا گذشتن حینِ شهادت کار آسونیه! ولی الان تو باید واسه از دنیایِ خودت در حالی که زنده ‌ای بگذری... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا قیامت سرِ سربند تو بی‌بی دعواست معنیِ این سخنم را شهدا می فهمند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ خواندن دعای فرج امام زمان علیه السلام ✅ 14 یا 114 ( یاالله یامحمد یاعلی یا فاطمه الزهرا یا صاحب‌الزمان ادرکنی ولاتهلکنی ) ✅ خواندن صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها ✅ خواندن صلوات خاصه آقا علی بن موسی الرضا علیه‌السلام
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال 👈 پانزدهمین روز از 💐 💐 مهمان سفره پر برکت شهید 🍃🌷 مهدی ذاکر حسینی 🍃🌷 هستیم .
42.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر شهید مدافع حرم مهدی ذاکر حسینی که بعد از ۷ سال مفقودی ، در ۱۶/۹/۱۴۰۲ تشییع و تدفین شد ، کنار قبر پسرش در امامزاده صالح: میگفتم مادر چرا تو داوطلب میشی و میری؟ گفت مادر اسلام دستور داده اگر آه مظلومی رو شنیدی در هر جای دنیا باید از او دفاع کنید نباید بذاریم به ذهن دشمن برسه که بخواد بیاد داخل مرز با ما بجنگه و قبلش باید بریم دفاع کنیم
💐تصاویر اختصاصی از وداع خانواده معظم شهید مدافع حرم مهدی ذاکر حسینی در معراج شهدای تهران
شهید مهدی ذاکرحسینی فرزند امیرعلی از رزمندگان لشکر عملیاتی 27 حضرت محمد رسول الله (ص) که در 26 خرداد 1395 در حومه شهر حلب سوریه بر اثر موشکباران دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید ذاکرحسینی از تکاوران بسیار شجاع لشکر 27 بود و هنگام شهادت 31 سال سن داشت. مهدی ذاکر حسینی فرزند امیرعلی 27 شهریور ماه 1363 در تهران متولد شد. با مدرک دیپلم به سپاه رفت و پس از استخدام درسش را ادامه داد. دیپلم فنی مکانیک داشت و وقتی به سپاه رفت در کار مکانیک خودروها بود. خیلی این کار با علاقه مندی اش جور در نمی آمد. از همانجا آنقدر پیگیری کرد تا او را برای کارهای رزمی فرستادند.
از طریق نیروی زمینی سپاه به بخش تکاوری رفت و دوره ها را با موفقیت گذراند و در این فاصله چندین و چند بار لوح و جایزه گرفت. دو بار در سطح لشکر محمدرسول الله(ص) به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شد. به کارش خیلی علاقه مند بود. پدر شهید بازنشسته و افسر ارشد نیروی هوایی ارتش است و سابقه سال ها رزمندگی و خدمت را دارد. او رسم زندگی نظامی را از پدر آموخته بود. اولین بار سال 1393 بحث اعزامش به سوریه پیش آمد. قبلاً در دهه 80 برای مبارزه با گروه پژاک اعزام شده بود. وقتی جسارت تکفیری ها به حرم اهل بیت علیهم السلام را دید، نتوانست بماند. نسبت به بقاع متبرکه اهل بیت (ع) به ویژه حضرت زینب سلام الله علیها بسیار حساس بود و می گفت من سرباز و فدایی حضرت زینب (س) هستم. در نبردهای مختلفی که در سوریه تجربه کرده بود، یک بار گردنش صدمه دیده و چند تا از دندان هایش به خاطر مبارزه با داعش شکسته بود. چهار بار به سوریه اعزام شد و مادرش هر بار برایش گوسفند عقیقه می کرد تا سالم برگردد. مهدی ذاکر حسینی مجرد بود. می گفت تا زمانی که این داعشی ها از بین نروند من ازدواج نمی کنم، چون احتمال شهادت برایم هست.
بار چهارم که عزم سفر به سوریه کرد، 20 خرداد 1395 بود. به عنوان فرمانده با 30 نیرو عازم سوریه شد. مأموریت مهمی در پیش داشتند. نیرو های تکفیری در حلب جمع شده بودند و می خواستند قسمت مهمی از این شهر را که رزمندگان آزاد کرده بودند، بار دیگر تصرف کنند. شهید مهدی ذاکر حسینی شب تا صبح در ماه رمضان مقابل دشمن مقاومت می کند. در آخر، فرمانده میدان به آقا مهدی بیسیم می زند و می گوید نیروهایت را به جای امن منتقل کن، چون از سه طرف محاصره شده بودند. مهدی با دستور فرماندۀ میدان، نیروها را تک تک به جای امنی می فرستد. دوستانش اصرار می کنند تو هم باید با ما بیایی که می گوید اول شما باید سالم بروید بعد من می آیم. تروریست ها هم تمام توان شان را برای زدن او جمع کرده بودند. با خمپاره و بمب کپسولی کل ساختمانی که پناه گرفته بود را زدند. بعد از یک انفجار شدید مهدی شهید شد. پیکرش 7 سال مفقود بود تا نهایتا در جریان تفحص سوریه کشف و شناسایی شد.
🌹متن کامل وصیت نامه شهید مهدی ذاکر حسینی 🌹 بسمه تعالی این دنیا فانی و کوچک است دل بستن به دنیا  انسان را از اهل بیت دور می‌کند از این رو کسانی که مهر امام حسین را در دل دارند با یکدیگر خوب باشند و با روی گشاده با هم رفتار کنند صداقت را پیشه خود قرار دهید و از دروغ و نیرنگ دوری به ورزید که سرچشمه هر ظلم نیرنگ است به قول و وعده های تان عمل کنید و کارهایتان را خالصانه برای خداوند انجام دهید و از ریا بپرهیزید ما شیعه هستیم و باید ظلم ستیز بوده و از مظلوم دفاع کنیم وظیفه همه مسلمانان و شیعیان است که در هر جای دنیا صدا و مظلومی را شنیدند به آنجا بروند و از حقوق مظلومان و اهل بیت دفاع کنند  چراکه دفاع از مظلوم حد و مرز نمی شناسد و اسلام مرز ندارد  و باید برای گرفتن حق مظلوم جنگید و این جنگ انشاالله به قیام آقا حضرت مهدی وصل می شود شهدای این جنگ شهدای خاص هستند همیشه پشتیبان ولی فقیه خود باشید و از رهنمودهای ولایت فقیه تبعیت کنید  قسمت نبود که من ازدواج کنم ولی از همه می‌خواهم که به توصیه حضرت آقا آیت الله خامنه ای مبنی بر افزایش جمعیت جامعه عمل بپوشانند و نسل شیعه را افزایش دهند پدر و مادر عزیزم من فدایی و غلام حضرت زینب هستم و از آنجا که دوست ندارم در رختخواب از دنیا بروم و آرزویم شهادت است تا جان در بدن دارم از حرم آن حضرت دفاع خواهم کرد در حد مقدورات سعی کردم به دیگران کمک رسانی کنم از من راضی باشید و حلالم کنید من نه حق کسی را خورده ام و نه به کسی بدهی دارم  از آنجا که آقا اباعبدالله الحسین مرا طلبیده است بعد از شهادت گریه نکنید و برای من قرآن تلاوت کنید از دوستان و همکاران با رویی گشاده پذیرایی کنید در حفظ امانت کوشا باشید و با دل و جان از آن نگهداری کنید  و دعای همیشگی شما اللهم عجل لولیک الفرج باشد انشاالله
قضیه شال اسرار آمیز مهدی که همیشه در عملیات ها به سرش می بست چه بود ؟؟؟🤔🤔🤔🤔 به قول قدیمی ها گندم از گندم ،میروید و جو از جو 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 اجداد شهید مهدی ذاکر حسینی از ذاکران اهل بیت بودند . آنها همیشه در مناسبت های مذهبی ،برای اهل بیت (ع) تعزیه خوانی می کردند . 🏵به همین دلیل آنهارا ذاکر حسینی می خواندند 🏵 پدر بزرگ مهدی همیشه شال مشکی را روی سر می بست و تعزیه خانم حضرت زینب (س) را اجرا می کرد ، و حالا مهدی و شال اسرار آمیزش ......... 🌼در عملیات آخر ، به خاطر موقعیت حساس خلصه و همچنین درگیری های فراوان ،مهدی فرصت بستن شال را پیدا نکرد و در همان عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمد🌼 🌷برگرفته از کتاب از مهدی تا مهدی (ع)
پدر شهید می گوید : 👇 در خواب فضایی جلوی من باز شد و دیدم چند نفر رزمنده مشغول صحبت هستند. آنها را نشناختم. جلوتر رفتم تا بشناسم شان. خواستم مزاحم صحبت شان نشوم دوباره به عقب برگشتم. ناگهان دیدم آقای سیدی با سیمای نورانی و عمامه و ردای مشکی کنارم ظاهر شدند. نگاهی به من کرده و وقتی نگاهم به ایشان افتاد تبسمی کردند. حال و هوایی عجیبی به من دست داد که آن شخص انگار خود آقاست. من تا می خواستم آقا را در آغوش بگیرم مهدی را دیدم. دیدم از یک سمت به سمت دیگر حرکت می کند و با لباس نظامی به مأموریت می رود. تا صدایش کردم به طرفم آمد. دیدم با آن چشم های براقش از دیدن من تعجب کرده است. گفتم بابا کجایی مادرت منتظرت است. دیدم ایشان جوابی نمی دهد و انگار مأموریت داده اند تا چیزی نگوید. با رنگ رخسار روشن و بشاشی که داشت به من فهماند کار مهمی به او داده اند و وقت برایش مهم است. خداحافظی کردیم و مهدی رفت و از نظرم پنهان شد. یکباره از خواب بیدار شدم و حال و هوای عجیبی داشتم. برای مادرش تعریف کردم و گفتم خیالم راحت شد و می دانم مهدی پیش آقاست. برایم مسجل شد طبق آیه شریفه مهدی شهید زنده است و خیالم راحت شد. بعد از این خواب هم نویسنده کتاب شهید هم خواب جالب تری دید. ایشان به من زنگ زد و گفت خواب دیده مهدی پیش خانم فاطمه زهرا (س) است.