eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
10.2هزار ویدیو
258 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
اوج رشادتش در عملیات چذابه بود که همه درمانده شده بودند، دفاع سخت شده بود و دشمن هجوم سنگینی را به نیروهای خودی در تنگه چذابه وارد کرده بود و با قدرت بر منطقه مسلط شده و می‌خواست بستان را بگیرد؛ ردانی‌پور با تکیه بر ایمان و شجاعت تمام و نصب‌العین قرار دادن فرمان امام که فرمودند: «بستان به هر صورت ممکن باید حفظ شود»، مقتدرانه ایستاد و با دو گردان تپه‌های منطقه را باز پس گرفت. با اصرار مادر و درخواست خود با یکی از سادات ازدواج می‌کند، خانمش همسر شهید بود و برای امام رضا(ع) دعوت‌­نامه ‌برد و داخل ضریح انداخت، یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا(س) می‌نویسد و به ضریح حضرت معصومه(س) می‌اندازد.
شبی حضرت زهرا(س) را در خواب می‌بیند که به عروسی‌اش آمده است، شهید ردانی‌پور به ایشان می‌گوید: خانم!! قصد مزاحمت نداشتم و فقط می‌خواستم احترام کنم، حضرت زهرا (س) پاسخ می‌دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم به کجا برویم؟» مصطفی دیگر تا صبح نخوابید و نماز می‌خواند، دعا و گریه می‌کرد و می‌گفت من شهید می‌شوم، دوستش گفته بود «این همه گریه و زاری می‌کنی، می­گی می‌خوام شهید بشم دیگه زن گرفتنت چیه؟» جواب داد: «خانمم سیده می‌خوام اون دنیا به حضرت زهرا(س) محرم باشم، شاید به صورتم نگاه کنه!» سالگرد ازدواج حضرت محمد(ص) و خدیجه کبری ازدواج کرد و گفت: عروسی واقعی من آن وقتی است که در خون خود بغلطم، در شب عروسی میکروفن را به دست گرفت و گفت: «فکر نکنین من با ازدواج به دنیا چسبیده‌ام، این وظیفه من بود و حضور در جبهه هم وظیفه دیگه منه.»
تازه سه روز از عروسی‌اش گذشته بود که دست زنش را گذاشت تو دست مادرش و سرش را انداخت پایین و گفت: دلم می‌خواهد دختر خوبی برای مادرم باشی، بعد هم آرام و بی‌صدا رفت منطقه و چند روز بعد از آن در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران در تاریخ 1360.05.15 ش به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت در راه خدا رسید. شهید ردانی­‌پور می‌گفت: اگر شهید شدم جنازه‌ام را جلوی در گلستان شهدای اصفهان دفن کنید، دلم می‌خواهد وقتی پدر و مادرها می‌آیند زیارت بچه‌هایشان پاهایشان را روی قبر من بگذارند، شاید خدا از سر تقصیرات من هم بگذرد؛ ولی پیکر پاکش هیچ‌گاه پیدا نشد و برای او سنگ یادبودی در گلستان شهدای اصفهان، قطعه کربلای 5، در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی گذاشته شده است.
با چه حال و هوایی دعای کمیل می‌خواند، پای دعای کمیلش بچه‌ها ضجه می‌زدند، بلند می‌شد پای‌ برهنه راه می‌افتاد در بیابان‌ها؛ روی رمل‌ها می‌دوید و مدام یابن‌الحسن یابن‌الحسن تکرار می‌کرد، بچه‌ها هم به دنبالش بودند؛ بی‌هوش می‌شد و دوباره که به هوش می‌آمد می‌دوید و ضجه می‌زد و صبح که می‌شد دعای ندبه را با بچه‌ها زمزمه می‌کرد.
حاج حسین بچه ها را فرستاد بروند جنازه ها را بیاورند. سری اول صد و پانزده شهید آوردند ، مصطفی نبود . فردا صبح بیست و پنچ شهید دیگر آوردند ، بازهم نبود. منطقه دست عراقی ها بود . چند بار دیگر هم عملیات شد اما از او خبری نشد .جنگ هم که تمام شد .دوستانش رفتند و دنبالش روی تپه های برهانی ،توی همان شیار .همه جای تپه را گشتند . نبود! سه نفر همراهش را پیدا کردند اما ازخودش خبری نشد. مصطفی برنگشت که نگشت .
فرازهایی از وصیتنامه شهید 👇👇 1- هرگز امام زمان (عج) را فراموش نکنید، که او واسطه بین خالق و مخلوق است. 2- تزکیه و تعلّم را پیشه خود سازید. 3- حرکت در راه خدا سختی و رنج دارد و موانع بسیار. 4- با صبر و استقامت راه شهدا را ادامه دهید. 5- دست از دامان امام زمان(عج) و نوکرانش نکشید. 6- اگر شهید باشم زنده ام زنده تر از زنده ها. 7- بارالها! در این دنیا نتوانستم آنگونه که تو می خواهی زندگی کنم.پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل به این گونه کفاره گناهانم گردد.خدایا تو می دانی که برای همین عازم جبهه های جنگ شدم. 8- پروردگارا! هرچند به نفس مطمئنه نرسیدم و در جهاد اکبر پیروز نگشتم، اما به جهاد اصغر پرداختم. 9- تنها راه سعادت و رسیدن به کمال، بندگی ست و بندگی او در اطاعت از اوامر و ترک نواهی اش می باشد. 10- به یاد خدا باشید و زندگی خودتان را با اسلام همصدا سازید. 11- از اسلام پیروی کنید و فرزندانتان را برای خدمت به جامعه اسلامی و سربازی امام زمان(عج) تربیت کنید. 12- عمر خود را برای رسیدن به لقاء الله و جلب رضایت حضرت حق و خشنودی ولیش- حجت حق- بگذرانید. 13- دست یکدیگر را بگیرید و راه شهدا را که همان راه رسیدن به خدای متعال است ادامه دهید. 14- با دشمن درون و برون برای خدا مبارزه کنید. 15- عزیزان! امروز که گرانمایه ترین سرمایه خود یعنی عمر پربهایتان را در جبهه ها می گذرانید، از این نعمت بزرگ کمال استفاده را برای خود سازی و مبارزه با نفس بنمایید.
هر وقت که مادر برای سرو سامان دادن پسرش نقشه ای می کشید و او را در خلوتی به کنار می کشید می شنید که مصطفی می گوید :بچه های مردم تکه پاره شدن ،افتادن گوشه کنار بیابون ها ،اون وقت شما می گین کارهاتو ول کن بیا زن بگیر ! با همه این اوصاف شنیده بود. امام (ره ) گفته ‏اند با همسرهای شهدا ازدواج کنید. مادر هم که دست بردار نبود و تو گوشش می خواند که وقت زن گرفتنت شده. بالاخره راضی شد و مادر و خواهرش را فرستاد بروند خواستگاری. بهشان نگفته بود که این خانم همسر شهید است. ایشان همه خواستگارها را رد می کرد، مصطفی را هم رد کرد. مصطفی پیغام فرستاد امام (ره ) گفتن : «با همسرهای شهدا ازدواج کنید » باز هم قبول نکرد او می خواست تا مراسم سال همسر شهیدش صبر کند. دوباره مصطفی پیغام فرستاد که شما سید هستید می خواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم. دیگر نتوانست حرفی بزند . جوابش مثبت بود . امام خطبه عقدشان را خواند. مصطفی گفت : «آقا ما را نصیحت کنید » امام (ره) به عروس نگاهی کرد و گفت: « از خدا می خواهم که به شما صبر بدهد.»
درخواست مادر شهید ردانی‌پور از رهبر انقلاب پس از شهادت سردار حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور، هیچ‌گاه  پیکر مطهر این شهید بزرگوار به میهن اسلامی بازنگشت و مادر او پس از 35 سال همچنان چشم‌انتظار بازگشت پیکر مطهر فرزند شهیدش بود. مادر گرانقدر شهید والامقام سردار حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور سال 97 پس از 35 سال چشم‌انتظاری و در 96 سالگی دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست. او در دیدار با رهبر معظم انقلاب از ایشان درخواست کرد«وقتی از دنیا رفتم، جنازه‌ام را در قبر آقا مصطفی دفن کنید.» که این درخواست موافقت گردید. پیکر مادر شهید ردانی‌پور در مزار یادبود فرزند شهید خود سردار حجت‌الاسلام شهید مصطفی ردانی‌پور در جوار قبور مطهر شهیدان سردار احمد کاظمی و سردار حاج حسین خرازی آرام گرفت و مادر جای خالی پیکر فرزند شهیدش را پُر کرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا