1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#السلام_علیک_یا_امین_الله_فی_ارضه
باب الجوادت به کل دنیا می ارزه
امام جواد علیه السلام نقل کردهاند:
زیارت امام رضا علیه السلام در همه زمانها خوب است،
❇️ولی با فضیلتترین زمان زیارت آن حضرت،
👈 ماه رجب است.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
یکی از فرزندان من در شهر طوس در سرزمین خراسان کشته خواهد شد! هر کس
او را زیارت کند
و حق او را بشناسد،
👈روز قیامت خودم دست او را خواهم گرفت و روانه بهشت خواهم کرد؛ گر چه اهل گناه کبیره باشد.
از امام صادق پرسیدند: شناخت حق آن حضرت یعنی چه؟
حضرت فرمودند:
یعنی بداند که او
🔹امام
🔹و حجت خداست
🔹و اطاعت از او واجب
🔹و او غریب
🔹و شهید است.
#ادامه_دارد
#هرشب_ساعت_هشت_یک_نکته
🌷 لوح| تفحص؛ تکاندن غبار فراموشی
🔻 رهبرانقلاب: اینکه شما از روی جسدِ علیالظّاهر پنهان شدهی یک شهید، غبارها و خاکها را برطرف میکنید و آن را میآورید سرِ دست میگیرید، معنایش این است که علیرغم کسانی که میخواهند مسألهی شهادت و شهید و فداکاری را زیر غبارها و خاکها پنهان کنند، شما نمیگذارید این کار انجام شود. ۷۹/۱۲/۲۰
🌷 #روز_شهید
﷽
سلام علیکم
دوازدهمین روز از🌷چله دوازدهم🌷
تلاوت☀️ زیارت امین الله☀️
به نیابت از
بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف
امام خمینی (ره)
همه شهدا و
❣️ شهید غلامعلی پیچک❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ امیرالمؤمنین علیه السلام☀️
🌹🌹🌹🌹
تلاوت ☀️زیارت آل یاسین☀️
و عرض سلام و ارادت خدمت
☀️امام زمان علیه السلام ☀️
#به_آرزوی_شهادت
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
عاشق امام بود
به یقین میتوانم بگویم هیچ وقت نام امام را بدون وضو ادا نمیکرد. وقتی تلویزیون تصویر ایشان را نشان میداد با عشق خاصی به تلویزیون و امام خیره میشد. پس از شهادت استاد مطهری، وقتی تلویزیون امام را نشان داد که با دستمال اشک چشمهایشان را پاک میکردند، علی با ضجه دو دستی کوبید توی سر خودش و بعد با صدای بلند «یا حسین، یا حسین (ع)» گفت.
آوازه پيچک در غرب كشور پيچيده بود . هر كجا كه مي رفتي ، او را مي شناختند ، از سومار تا ارتفاعات بمو...
شهید غلامعلی پیچک کسی است که مقام معظم رهبری درباره ایشان میفرماید:
درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صميمي و فداکار اسلام، غلامعلي پيچک، شهيدي که در دشوار ترين روزها مخلصانه ترين اقدامها را براي پيروزي در نبرد تحميلي انجام داد. يادش بخير و روحش شاد.
شهيد غلامعلي پيچك به سال 1338، در خانواده اي مذهبي و پاكدامن در تهران پا به عرصه هستي گذاشت . پدرش كارمندي متوسط و آبرومند بود و در تربيت ديني فرزند ، از هيچ كوششي دريغ نكرد . غلامعلي در سن پنج سالگي پاي در راه مدرسه گذاشت .
غلامعلي با موفقيت و نمره هاي عالي ، دوره ابتدايي را به پايان مي برد و هر سال شاگرد ممتاز مي شود . او با سن كم ، ولي جثه درشت ، وارد دبيرستان مي گردد و با شور و علاقه فراوان ، به تحصيل ادامه مي دهد . او همچون گذشته با نمره هاي خوب ، تحصيلات متوسطه را به پايان مي برد و در سن شانزده سالگي ، با بهترين معدل ، مدرك ديپلم را دريافت مي كند و همان سال در كنكور قبول شده ، و در رشته انرژي اتمي وارد دانشگاه مي گردد . در دانشگاه به خاطر كسب امتياز بالا ، بورس تحصيل در خارج از كشور به وي تعلق مي گيرد ولي از پذيرفتن بورس ، سرباز مي زند و تحصيل در داخل كشور را به خارج ترجيح مي دهد .
پيچك پس از ورود به دانشگاه و آشنايي با تعدادي دانشجوي مسلمان و مبارز جديتر از گذشته وارد جريانهاي سياسي مي شود . او خيلي سريع نسبت به مسائل سياسي داخلي ، اطلاعات كسب مي كند و با هوش و درايتي كه داشت ، رژيم شاه را رژيمي فاسد و ظالم مي يابد و از اين رو ، مصممتر از پيش ، وارد مبارزات سياسي
مي شود . از آن پس تحت مراقبت و تعقيب عوامل ساواك قرار مي گيرد
اوج گيري انقلاب اسلامي ، غلامعلي با دلگرمي و اميد بيشتر ، به روشنگري و هدايت مردم مي پردازد . با ارائه تحليلهاي خوب سياسي مفاسد و وابستگي رژيم شاه را افشا مي كند و بويژه قشر جوان را به مبارزه عليه نظام ستمشاهي ترغيب مي نمايد . با ارتباطي كه با برخي از روحانيون برجسته داشت ، اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره) را چاپ و تكثير و در اختيار ديگران مي گذارد .
با تجاوز رژيم عراق به ايران و تحميل جنگي نابرابر به انقلاب نوپاي اسلامي ، پيچك عازم جبهه هاي نبرد مي "گردد . از آن جا كه لياقت و شجاعت او در درگيريهاي كردستان كه فرماندهان محرز بود ، به عنوان فرمانده محور غرب كشور منصوب مي شود . پيچك توان بالاي نظامي خود را در اين محور به منصه ظهور مي رساند و با ارائه طرحهاي دقيق و واقع بينانه نظامي ، حيرت نيروهاي سپاه و ارتش را برمي آنگيزد . به رغم سن كم ذهني نقاد و خلاق برخوردار بود و از اين رو ، موفق مي شود بهترين طرحهاي عملياتي را با توجه به شناسايي منطقه ارائه نموده و اجرا نمايد . او اغلب شناساييها را خودش انجام مي دهد و تا عمق بيش از سي كيلومتر ، در پشت جبهه دشمن نفوذ مي كند . با اجراي عملياتهاي موفق در محور غرب كم كم شهرت و آوازه اش در غرب مي پيچد . توانمندي نظامي و اندام و قامت رشيد پيچك از او شخصيتي دوست داشتني و در عين حال پر از ابهت مي سازد . اكبر حمزه اي مي گويد :
« آوازه پيچک در غرب كشور پيچيده بود . هر كجا كه مي رفتي ، او را مي شناختند ، از سومار تا ارتفاعات بمو . همين شهرت او باعث شد كه جذب او شوم . رفته رفته با او كه آشنا شدم . پاي صحبتها و سخنرانيهايش نشستم . بينش سياسي خوبي داشت . وقتي از سياست حرف مي زد ، گويي يك سياستمدار برجسته اي است كه سالها در عرصه سياست فعاليت داشته است . بيشتر شناساييها را خودش انجام مي داد و تا پشت سنگرهاي دشمن هم نفوذ مي كرد . در عمليات « بازي دراز » آخرين كسي بود كه از ارتفاعات عقب نشيني كرد .»
شهيد پيچك اهل تقوا و ورع بود و در انجام فرائض ديني ، تقيد و تعبد خاصي داشت . همان گونه كه اشارت رفت، از سن ده سالگي به نماز ايستاد . پس از انقلاب ، نماز شبش ترك نشد . در نماز آن چنان حضور مي يافت كه خارج از خود را فراموش مي كرد .
او اهل مطالعه و كتاب بود . در عين اشتغال به كارهاي نظامي ، از فعاليتهاي فرهنگي غافل نمي شد . سخنرانيهايش مشهور بود . او در اخلاق و رفتار الگوي ديگران بود . شهامت و شجاعتش كم نظير بود . به حضرت امام خميني(ره) عشق مي ورزيد و تابع و مريد معظم له بود . در انجام هركاري تنها جلب رضاي خدا را در نظر مي گرفت و هرگز ريب و ريا به اخلاص او نفوذ نكرد .
غلامعلی مرخصی که می آمد، اول می رفت دیدن امام(ره)، خانه هم که می آمد من از او زیاد چیزی نمی پرسیدم،غلامعلی هم خیلی چیزی نمی گفت، البته یک وقت هایی ازغلامعلی سوال می کردم؛ موقع فلان حمله، سنگرتان کجا بود؟ می گفت سنگر ما زیر آسمان خداست.
' یک عادتی هم که داشت این بود که هر وقت مرخصی می آمد، برخی احتیاجات غذایی رزمندگان مثل نبات و کنسروو...،را از من می گرفت و در جبهه میان بچه ها تقسیم می کرد.یک بار به شوخی به غلام علی گفتم؛ تومگر مادر رزمندگان هستی؟ یکی از دوستانش بعد از شهادت غلامعلی،به من گفت که غلامعلی در جبهه، اول سفره را می انداخت، بعد شروع می کرد به تقسیم کردن غذای بچه ها خودش آخر سرغذا می خورد.حالا آیا غذا به غلامعلی می رسید، آیا نمی رسید، بعد هم مُصر بود که سفره را خودش جمع کند و ظرف ها را خودش بشوید.
همین دوستش می گفت که ما در جبهه تا غلامعلی بود، از مادر بهتر را داشتیم. این قدر به بچه ها رسیدگی می کرد با این همه کار و فعالیت هیچ وقت خنده از لبش محو نمی شد. همیشه در صورتش تبسم داشت. گشاده رو بود. به یک دستش، پنج تا تیر اصابت کرده بود، شوخی نیست ولی دوستانش می گفتند؛ آنجا هم می خندید، حالا عجیب اینکه اغلب این مجروحیت ها را ما بعد از شهادتش متوجه می شدیم. یعنی نازنازی نبود که تا تیری بخورد، فوراً برگردد تهران. یک وقت هایی می شد به شدت مجروح می شد، بعد خوب می شد و لام تاکام حرفی به ما نمی زد.
یک بار که مجروحیتش خیلی زیاد بود ما این را به واسطه یکی از همرزمانش فهمیدیم که غلامعلی بدجوری مجروح شده، ما حالا چند روزی می شد که هیچ خبری از غلامعلی نداشتیم که شهید شده، مجروح شده، تا اینکه یک شب، دیروقت، صدای زنگ خانه به صدا درآمد. رفتم در را باز کنم، دیدم غلامعلی است فوری به برادرش رضا گفتم: بیا پایین علی آمده، گفت مادر، کجای کاری، علی شهید شده، یعنی همه مان جدی جدی باور کرده بودیم غلامعلی پرکشیده، منتهی برگشته بود.'
یکی از همرزمان شهید درباره آخرین لحظات زندگی شهید در این دنیا می گوید:' آن شب غلامعلی خیلی عوض شده بود، تا به حال چنین احساسی نسبت به او پیدا نکرده بودم، احساس اینکه این آخرین باری است که می بینمش، دیوانه ام می کرد، غرق در افکار خود بودم که دستی به شانه ام خورد:اخوی ما رفتیم اگه ما را ندیدی عینک بزن، فعلا عزت زیاد، حلالمان کن