وصیت نامه شهید :
بسم الله الر حمن الرحيم الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور
خداوند يار و مدد كساني است كه ايمان آوردند وآنهارا از ظلمات به سوي نور و روشنايي ميبرد
با سلام و درود خدمت منجي عالم بشريت حضرت حجت (ع) ونايب بر حقش روح خدا پير جماران بت شكن دوران امام امت وبا سلام ودرود بر امت دلاور وايثارگر و قهرمان ايران وبا سلام و درود فراوان بر روان شهيدان حق و حقيقت از زمان صدر اسلام تا كنون وبا سلام بر رزمندگان جبهه هاي بزرگ.
واما اي ملت ايران وصيت من به شما چنين است كه پشتيبان ولايت فقيه باشيد ومبادا مانند مردم كوفه امام زمانتان را تنها بگذاريد همچنين از غيبت و بدگويي پشت سر يكديگر دست برداريد و همگي متحد و يكپارچه دفاع از حقيقت و شرف خود كنيد
واما اي پدر و مادر عزيزم بايد ببخشيد حلالم كنيد مي دانم كه براي بزرگ كردن من خيلي زحمت كشيده ايد چه كار كنيم كه بايد رفت واز اسلام آن اسلامي را كه ياوران و امامان در اين راه به شهادت رسيدند وما هم بايد پيرو راه الله باشيم وبایدجان را داد و ايثارگري كرد و ما بايد دست از همه چيز برداريم. هم از مال و ثروت، پدر ،مادر، برادر .وبايد رفت و نگذاريم كه خون شهيدانمان پايمال شود وما بايد در آن دنيا جوابگو باشيم واگر ما پيرو آنها نباشيم رو سياهيم وما بايد فكرمان خدا باشد و هدفمان الله . واي پدر و مادر عزيزم مرا حلال كنيد اگر من فرزند خوبي براي شما نبودم بايد ببخشيد و برايم از مردم طلب حلاليت بكنيد شايد خدا گناهان مرا كمتر كند. وتو اي خواهرم تو بايد زينب وار باشي و برايم گريه نكني وبايد مانند زينب (س) كه جلوي او سر امام حسين (ع) را بريدند اما او چيزي نگفت وگريه نكرد زينب را به اسارت بردند ولي شما را نميبرند وبراي زينب نعش فرزندانش را گذاشتند واو را به اسارت بردند براي شما مي آورند با مراسم به خاك مي سپارند و بايد تو پيرو زينب باشي. و اگر بدي از من حقير ديدي مرا حلال كن و اگر بدي كردم مرا ببخشيد وديگر صحبتي ندارم بجز سلامتي شما كه اميدوارم سلامت باشيد و تمامي را به خدا مي سپارم.
شهید امام رضایی صمدفخار

شهید بزرگوارعلاقه وعشق عجیبی به حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع)داشت.یکی از آروزهای او این بودکه پس از شهادت بدنش حول حرم مطهر امام رضا(ع)طواف داده شود.لیکن این امر بواسطه فراموشی خانواده ونیز وضعیت بحرانی روحی بازماندگان پس از شهادت اونیزداشت غیرممکن می نمود؛ولی پس از شهادت او ،بعلت اشتباهی که (به خواست خداوند)درتقسیم شهداپیش آمده بود،بدن مطهراورا بعنوان یکی از دیارخراسان به مشهدمقدس فرستاند.تنها زمانی این اشتباه کشف شدکه طی سنت دیرینه ،اورا به دورقبله دل ومزار امامش طواف داده بودند.بدن شهید،به مشهدرفت وپس از زیارت امام رضا(ع)به کازرون بازگشت ودفن شد..
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهید امام رضایی صمدفخار  شهید بزرگوارعلاقه وعشق عجیبی به حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع)داشت.
شهید عبدالصمد فخار، در سال ۱۳۴۰ در خانواده ای متوسط در شهرستان کازرون بدنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را با تحصیل و فعالیتهای مذهبی و حضور در مساجد و مبارزات مردمی علیه رژیم شاه، سپری کرد تا در اول جوانی و در سن ۱۷ سالگی شاهد به ثمر نشستن مبارزات مردمی و پیروزی انقلاب اسلامی، به رهبری امام خمینی (ره) باشد.
در پی پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل جهاد سازندگی، شهید فخار راهی کردستان شد ومدتی در جهاد سازندگی آن دیار مشغول به خدمت شد.
پس از آغاز جنگ تحمیلی در شهریور سال ۱۳۵۹ ، صمد فخار در سن ۱۹ سالگی ، به مدت سه ماه عازم جبهه نوسود شد و به نبرد با مزدوران بعثی پرداخت.
شهید فخار هم زمان با فعالیت در پادگان، چندین مرتبه به جبهه اعزام شد، تا اینکه در سال ۱۳۶۲،به لشگر المهدی پیوست و تا زمان شهادت در گردان فجر، در عملیاتهای مختلف ،ادای وظیفه نمود.
شهید عبدالصمد فخار، عاشق جبهه بود و جبهه را منزلگاه دایمی خویش میدانست. از این رو پس از ازدواج تا زمان شهادت طی سه سال، تنها ۶ ماه را با خانواده خود گذراند و در این مدت، بسیار کم به کازرون مراجعت می نمود.
تنها بعد از عملیات کربلای چهار که بسیاری از دوستانش در آن شهید شدند برای مدتی کوتاه، به مرخصی آمد. در این ایام نیز دایماً در حسرت از دست دادن دوستان و جا ماندن از قافله شهدا بود و همواره می گفت: از روی پدر و مادر شهدا شرمنده ام و خجالت می کشم که به خانه شهدا بروم. به همین علت، این چند روز را هم به جایی نرفت و در خانه باقی ماند.
شهیدبه یادغربت ومظلومیت قبوراهل بیت(ع) در بقیع وصیت نمودتا زمانی که قبور ائمه (ع)بقیع ،گلی وخاکی است،قبراورا نیزتنها با خاک بپوشانند.از این رو قبر شهید فخار ،درگلزار شهدای کازرون ساده وگلی است.نکته جالب توجه اینکه هنگامی که طی چندنوبت ازسوی اقوام تلاش شدکه سنگ قبری مناسب برروی قبرنصب شود،سنگ به دونیم شده و قبر شهید،سنگ را نپذیرفت.
شهیدفخار،جبهه را محلی برای رشد وتعالی ویک دانشگاه الهی می دانست.اوخوددرنامه ای به یکی ازدوستان می نویسد:
«دراینجا(جبهه) روح معنویت بچه ها بسیار عالی است.جز سخن خدا چیزی دیده نمی شود....،نمی دانی چه عشقی دراین جبهه ها وجوددارد.اصلا" علاقه ای به آمدن ندارم.نه به خیال سه ماه هستم ونه کم وبیش،بلکه تا پایان جنگ ان شاالله هدف و راه من راه شهداست.آنقدر می مانم تا به آنها برسم ولباس سبزم کفنم شود.»
شید فخار،در طی مراحل مختلف جنگ،درپست های متعددفرماندهی ایفای وظیفه می نمود،ولی هرگزبه واسطه فرمانده بودن خود را از دیگران متمایز نمی کرد؛چنانکه یکی از همرزمان شهید،درباره او می گوید:
«او همیشه در میان رزمندگان بودوهیچوقت خودراازنیروهایش جدانمی دانست وهروقت مشکلی برایمان پیش می اومدمارابه صبرواستقامت فرامی خواندوخودبه هرچه می گفت عمل می کرد.پیش از عملیات هنگامی که می خواست نقشه عملیاتی را برای نیروهاتوجیه کندمی گفت:«بچه ها هدف ما فقط خداست».همواره بچه ها را به تداوم برذکرودعادرحین عملیات سفارش می کرد.درعملیات،خود،پیشاپیش نیروهایش حرکت می کرد.درعملیات والفجر8ودرروزعملیات با اینکه زخمی شده بودبه عقب نرفت وخدرا برای مرحله بعدی عملیات آماده می کردتا اینکه درمرحله بعدی عملیات ،دوباره زخمی شدوبه بیمارستان منتقل گردید.»
سرانجام، فرمانده شهید، صمد فخار در مرحله ی سوم عملیات کربلای پنج و منطقه شلمچه، در غروب روز بیست و هفتم دی ماه سال ۱۳۶۵ به همراه شهید اصغر محمودیان و شهید هدایت الله محمودیان ، بر اثر اصابت خمپاره دشمن به آرزوی دیرینه ی خویش رسید و شاهد مقصود را در آغوش کشید.
فرمانده شهید، صمد فخار، هنگام شهادت تنها بیست و پنج سال داشت.