💥 گاهی انسان میبیند در شب اول، #ابوحمزه نخوانده؛ در شب دوم نخوانده؛ شب دهم هم نخوانده؛ شب بیستوپنجم هم نخوانده! پس کِی میخواهد از ماه رمضان بهرهمند شود؟!
«فضایل ماه رمضان بدون مراقبه، درک نمیشود. درک فضیلتهای این ماه، محاسبه و مراقبه میخواهد و اگر کسی میخواهد در ماه رمضان ۱۰ ختم قرآن داشته باشد، باید مراقبه کند.
من نمیگویم همهْ این کار را بکنند؛ ولی امام (ره) که یک کشور را اداره میکردند در ماه رمضان ملاقاتهایشان _ الا برای کارهای ضروری_ تعطیل بود. بیرون ماه رمضان گاهی روزی ۱۸ ساعت مسائل حکومتی را تدبیر میکردند ولی ماه رمضان تعطیل بود.
گاهی آدم میببیند سحر شد، هیچ کاری نکرده. در شب اول، #ابوحمزه نخوانده. در شب دوم هم نخوانده. شب دهم نخوانده!... شب بیست و پنجم هم نخوانده. خُب، پس کی میخواهد از ماه رمضان برخوردار شود؟!»
#استاد_میرباقری
☑️ @mirbaqeri_ir
1_8733154.mp3
3.85M
حضرت صاحب الزمان (عج) میفرمایند:
#دعای_افتتاح را در تمام شبهای ماه رمضان بخوانید،زیرا فرشتگان به آن گوش میدهند و برای #خواننده آن طلب #آمرزش میکنند.
#پدرانه❤️
#یا_ابانا_استغفر_لنا_من_ذنوبنا💚
#علامه_طباطبایی #آیت_الله_بهجت
💠 خاطره آیت الله بهجت از علامه طباطبایی
🔻 در جلسهاي خدمت آيت الله العظمی بهجت قدس سره بوديم، ایشان از زماني ياد ميکردند که در نجف بودند.
🔸 ميفرمودند: در زمان طلبگي، عصرها خدمت مرحوم آیت الله قاضي ميرفتيم، گاهي خودشان ميآمدند و برای نماز به ايشان اقتدا ميکرديم و گاهي هم علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان را امام جماعت قرار ميدادند.
🔹 آنگاه با شور و شعفي از آن ياد ميکردند و ميفرمودند: چه شبهايي بود و يادم هست که علامه طباطبائي این دعاي لطيف و سوزناک را در سجده آخر نماز ميخواندند: «اللهم فاطر السموات و الأرض أنت وليي في الدّنيا و الآخرة توفّني مسلماً و ألحقني بالصالحين» وقتي ايشان اين دعا را بعد از هفتاد سال ميخواندند، هنوز تحت تأثير آن دعا بودند.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔺کانال رسمی نشر آثار حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
💠 @nasery_ir
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی:
💠خدایا ! به آن تپش قلبها قسمت میدهیم ...
💠خدایا ! به آن ردپاهاقسمت میدهیم...
💠خدایا ! به آن نمازها که در کنار این نهرها خوانده شد ...
💠خدایا! به آن جوانهای عاشقی که تو این سنگرها و کنار این نخلها شهید شدند ...
💠خدایا! به آن جنازههای توی اروند که برنگشتند ...
💠خدایا ! به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب اونها قسم ات میدهیم ...
💠خدایا !عاقبت مارا ختم به شهادت کن.
💠خدایا! به این آبی که این بچهها در دلش حرکت کردند قسم ات میدهیم ...
جز شهادت برای ما مخواه
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان
✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز
✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج
✅3- دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور
✅ 4- جزء خوانی هرروز از طرف شهید روز هدیه کنیم به تمام انبیا، صدیقین، وتمام حق وحق داران شهید روزمان
✅ 5 - خواندن حرز امام زین العابدین علیه السلام
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام
سلام علیکم
چهارمین روز از 💫 چله بیست و دوم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 حمیدرضا قاسم پور 🌷هستیم.
شهید حمید قاسم پور در 16 اردیبهشت ماه سال 1372 در خانواده ای مذهبی در شهرستان آباده دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در زادگاهش گذراند و در رشته کارشناسی حقوق در دانشگاه آزاد اسلامی واحد آباده با عنوان دانشجوی شاهد و ایثارگر (فرزند جانباز 25% )شروع به ادامه تحصیل کرد که با نوشیدن جام شهادت موفق به اخذ مدرک کارشناسی نشد. شهید حمید قاسم پور سرانجام، بعد از دو ماه حضور در جبهه سوریه، در عصر 13 فروردین 95 در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری داعش منطقه خان طومان ، در اثر اصابت تیر مستقیم تک تیراندازهای تکفیری به ناحیه چشم و قلب، به فیض شهادت و به آرزوی دیرینه اش رسید.
حمید که مسئول اطلاعات و عملیات گردان بود با تعدادی از نیروها در جایی به نام انبار کاه مستقر بود.درگیری که به اوج رسید،باردشدن تانک ازبعضی سنگرها نیروها عقب کشیدند وعملآ قسمت میانی خط گردان شکسته شد ولی تعدادی از نیروها در سمت راست و چپ خط ایستادگی می کردند.
سمت چپ که حمید بود با اتمام مهمات مجبور به عقب نشینی شدند،حمید نیروها را عقب فرستاد آخرکار خودش وابوحسن عقب آمدند.
در حال عقب آمدن تیری به پای حمید خورد ولی باز تا جایی که توانست در حال مقاومت وباباقیمانده گلوله هایش در حال شلیک به سمت دشمن بود،آخرین نفرابوحسن اورادیده بودولی نتوانسته بود به حمید کمک کند.
آخرین چیزی را که از حمید گفت این بود:حمید میخندید و میگفت یاحسین یازینب...
بعد ادامه داد من هم عقب آمدم.
وقتی باکمک نیروهای جدید خط را پس گرفتیم و به جای اولمان رسیدیم مشغول عقب دادن شهدا و مجروحا وچیدن نیرو در سنگرها شدیم.اما خبری از حمید نبود.بعضی از نیروها میدانستند که حمید شهید شده اما به خاطر رابطه ای که بین من وحمید بود دلشان نمیخواست این خبر را بدهند،این را بعدآخودشان گفتند.
از همه جویایش شدم هر کسی چیزی میگفت،یکی گفت من دیدمش زخمی شده با موتور رفته عقب یکی گفت با ماشین بردنش بهداری .
ابوحسن را که دیدم خوشحال شدم چون شایعه شده بود او هم شهید شده از او که جویای احوال حمید شدم اتفاق عصر را برایم تعریف کردبه او گفتم محلی که آخرین بار حمید رادیده به من نشان دهد.اما در تاریکی شب هر چه گشتیم خبری از حمید نبود هرچه صدایش زدم جوابی نشنیدم.کم کم همه ی این افکار داشت به کابوس وحشتناکی تبدیل میشد و فکر اسارت حمید داشت دیوانه ام میکرد.
ساعت ۳ونیم شب بود اما گذر زمان بی معنا شده بود،تا صبح مشغول منظم کردن خط و گشتن دنبال حمید بودم با حرفهای مسئول محور که گفت من حمید وچند مجروح دیگر را پشت ماشین دیدم که به بهداری رفتند کمی آرام شدم.نماز را که خواندم وهوا روشن شد داشتم از هوش میرفتم حدود ۳روز بود نخوابیده بودم چشمانم را که روی هم گذاشتم پشت بیسیم صدا زدند که جنازه ای در میان درخت ها پیدا شده ،چون نمیدانستم نیروی خودی یا دشمن است
(تعدادی از کشته های دشمن نیز در خط افتاده بود)به یکی از فرمانده گروهانها گفتم برود شاید نیروهای خودش باشد چون ازتعدادی نیروهای خودی هم بی خبر بودیم.سید که پایش را از در بیرون گذاشت دلم طاقت نیاورد و دوباره به فکر حمید افتادم دلشوره ی عجیبی بود.در راه که میرفتم چون میدانستم مسئول محور همان حوالی ست با بیسیم صدایش زدم :
صادق صادق عمار
بله عمار
صادق جان این موردی که مثبت شده همونه که دنبالش بودیم
بله عمار جان خودشه...
دنیا روی سرم آوار شد از طرفی خوشحال بودم که اسیر نشده از طرفی ناراحت از دست دادنش بودم.
وقتی رسیدم بالای سرش در دل مانند برادر از دست داده ها بودم مدام یاد مصیبتهای کربلا می افتادم امابا وجود اینکه رابطه ی دوستانه مان به رابطه ی برادرانه تبدیل شده بود چون بعضی از نیروها آنجا بودند به روی خودم نیاوردم و جلوی بغض و اشکهایم را گرفتم.
با یکی از رفقا پیکر حمید را که دشمن تیر خلاص به سرش زده بود داخل ماشین گذاشتیم تا به عقب منتقل کنیم،چند نفرمیخواستند مانع رفتن من با او بشوند اما مگر می توانستم ای لحظات آخر را بدون اوسپری کنم...
حمید که هنوز لبخند روی لبانش بود و آخرین ذکرش یازینب که در گوش تاریخ طنین انداز شد.
هدیه به سردار مدافع حرم
بسیجی شهید حمید قاسمپور صلوات
مسئول اطلاعات عملیات گردان عمار لشکر فاطمیون
تولد:۱۳۷۲/۲/۱۶ شهرستان آباده
شهادت:۱۳۹۵/۱/۱۳خانطومان جنوب حلب