eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام برهمه به در خواست دوستان ارسال گردید 👆👆
📢📢📢📢 سلام علیکم💐 چله ی همنشینی باشهدا 🌷 (چله بیست و دوم ) 👈 چله انس با قرآن و دعا (از روز اول ماه مبارک رمضان ) آغاز شده از دوستانتان دعوت بفرمائید، تشریف بیاورند لینک کانال الحقنی بالصالحین«چله ی شهدا»👇👇 مخصوص خانم هاست ایتا👈 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
مولایم . . . چه غـریبانه رمضان بی حضورتـان آغاز شد!! آقـا جـان پس کدام سحــر!! کدام افطار!! کدام عیـد!! آقـا جــان رمضـان بی حضور شـما رمضـان نمی شود...!!!!!! اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹آیت الله مجتهدی (ره): خوش به حال ڪسی که وقتی نامه‌عمـلش رو به دستش میدن اگه گـنــاهی هـــــم ڪرده زیــرش باشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج ✅3- دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور ✅ 4- جزء خوانی هرروز از طرف شهید روز هدیه کنیم به تمام انبیا، صدیقین، وتمام حق وحق داران شهید روزمان ✅ 5 - خواندن حرز امام زین العابدین علیه السلام
دعوت شده پیامبر💫 همسر شهید: به آقا مصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم واستخاره بگیریم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم😞 چون از خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است یا نه و آیا حضرت آقا راضی به این کار هستند یا نه و خداوند به خوبی با خواب صادقه و تحقیقات نشانم داده بود. وقتی استخاره گرفتیم جوابش اینگونه بود؛ دعوت پیامبر با دعوت انسانهای عادی فرق می کند به او اجازه دهید.☝️ از آقا علی بن موسی الرضا خواستم همانگونه که تا کنون مراقبم بود از این پس نیز هوایم را داشته و صبوری نصیبم کند🌹 هنوز از حرم مطهر بیرون نرفته بودم که به آقا مصطفی گفتم: به گمانم امام رضا(ع) برمن منت گذاشتند و صبوری بسیاری به من عطا کردند. ارامشی خاص وجودم را فرا گرفته بود و از آنهمه نا آرامی و بیتابی خبری نبود.🌿
مصطفی عارفی فرزند عبدالعلی متولد 15 دی ماه سال 1359 در خانواده ای مذهبی در تربت جام چشم به جهان گشود. پدرش کارمند فرمانداری تربت جام بود و دوران طفولیتش همزمان شد با شهادت دایی گرانقدرش فرامرز عارفی.  تحصیلات خود را در مقطع ابتدایی در تربت جام آغاز کرد از همان کودکی با مسجد و پایگاه بسیج بسیار مانوس بود فعالیت های مذهبی و فرهنگی را از مدرسه شروع کرد و هر چه بزرگتر میشد عزم راسخش برای نبرد فرهنگی بیشتر میشد.  جهاد را وظیفه همگان خصوصاً خودش می دانست. پس از حمله گروه تکفیری داعش به عراق به بهانه زیارت کربلای معلا به عراق رفت و به صف مجاهدین و مدافعین حرم پیوست. از آن پس راهش را مصمم تر از قبل در راه دفاع از حرم آل الله پیگیری کرد.  بارها برای عملیات های سخت و سنگین عازم عراق شد. او که دیگر به فرمانده ای شجاع و دلاور تبدیل شده بود جهت اعزام به سوریه آموزش های سخت را پشت سر گذاشت و نهایتا با رضایت پدر، مادر و همسر فداکارش عازم نبرد با حرامیان تکفیری شد.  پس از نبردی سنگین و فتح منطقه وسیعی از منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینش رسید و در دفاع از حرم بی بی زینب (س) در اردیبهشت ماه سال 1395 شربت شهادت را نوشید. 
همکاری با و هیات نقل ازفرمانده سابق پایگاه بسیج در مورد شهید مصطفی عارفی:🌹 یکی از دغدغه های آقا مصطفی همکاری بسیج, مسجدوهیئت مذهبی بود👌. ایشان دراین راه تلاش فراوان کردند تافعالیت های فرهنگی مذهبی بسیج وهیئت درمسجدبه طورجامع صورت گیرد وباوجود مخالفت های زیادبعضی افراد، الحمدلله تاحدزیادی موفق این کارشدند🌺 به جوانان هیئتی می گفتند: به هیچ عنوان نباید سنگربسیج ومسجد راخالی ازجوانان بگذارید☝️ایشان ماهانه مبلغی رابه قسمت فرهنگی بسیج هدیه می کردند تاصرف فعالیت های مذهبی فرهنگی کودکان ونوجوانان شده وسعی در جذب آن ها گردد🌺
آقا مصطفی خیلی به صله‌رحم اهمیت می‌داد. حتی به بستگان خیلی دور هم سر می‌زد. مثلاً مادرشوهر دخترعمه‌ام. دفترچه‌ای داشت که از بزرگترهای فامیل تا فامیل‌های دور، اسم همه را نوشته بود تا کسی از قلم نیفتد و مرتب به خانه همه‌شان برود. رفتن بر سر مزار درگذشتگان را هم نوعی صله‌رحم می‌دانست. قبل از زیارت قبور فامیل هم، حتماً سر مزار آقا میرزای تهرانی، شهید شوشتری و شهید محمدی می‌رفت. سر زدن به شهدا را مهم‌تر از دیدار بستگان خود می‌دانست. می‌گفت از لحظه‌های سخت زندگی، دست‌خط، عکس یا فیلمی داشته باشیم تا یادمان باشد از کجا به کجا رسیدیم. ابتدای ازدواج موتور داشتیم و بعد یک ژیان خریدیم. به تدریج توانستیم ماشین بهتری بخریم. ایشان می‌گفت ماشین یک نعمت و وسیله امتحان ماست؛ باید با این ماشین به دیگران کمک کنیم. از وقتی ماشین خریدیم، برنامه گذاشته بود که مرتب به بهشت رضا برویم؛ از یک ساعت قبل با بستگان تماس می‌گرفت تا چند نفری را با خود همراه کند. برای حرم رفتن هم، همیشه چند نفری را با خودمان می‌بردیم و این را وظیفه خود، برای شکر نعمت می‌دانستیم. گاهی که ناگهان برف یا باران می‌گرفت، اگر در مسیر رفتن به جایی بودیم و کارمان ضروری نبود، ما را به خانه برمی‌گرداند و برای جابه‌جا کردن افراد در خیابان‌مانده، می‌رفت. اگر هم کارمان واجب بود و باید می‌رفتیم، در مسیر حتماً افرادی را سوار می‌کرد و تا مسیری می‌رساند. در روزهای خاص (شهادت و ولادت ائمه، اعیاد و...) هم به اطراف حرم می‌رفت و زائران را به صورت رایگان جابه‌جا می‌کرد.