eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
8.9هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
متن صلوات خاصه امام هادی عليه السّلام🍃🌸🦋🍃 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُورا يَسْتَضِي‏ءُ بِهِ الْمُؤْمِ نُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ. 🍃🍃🌸🦋🍃🍃🌸🦋🍃🍃🌸🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇 ✅ صبح ها👈 تلاوت سوره یاسین و آل یاسین ✅ ظهرها 👈 خواندن فرازی از خطبه غدیر که در کانال گذاشته می شود . ✅ شبها 👈 خواندن فرازی از زیارت جامعه کبیره که در کانال گذاشته می شود. 👇👇 ✅ بخشش از دوست داشتنی ها ✅ تجدید بیعت روزانه
سلام علیکم💐 پانزدهمین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید 🌷حمید مختاربند 🌷 هستیم.
حاج حمید متولد سال 1335 در روستای عنبر از توابع مسجد سلیمان بود، البته خانواده مختاربند از خانواده های متدین و معتمد شهر شوشتر بودند که به اقتضای شغل پدر خانواده به این روستا مهاجرت کرده بودند و حاج حمید تا پایان دوره ابتدایی در مسجد سلیمان بود و مجدد با خانواده به شوشتر بازگشت. او اولین فرزند از یک خانواده پرجمعیت بود، به همین خاطر از کودکی و سنین بسیار کم تابستان ها کار می کرد تا کمک خرج خانواده باشد و هیچ گاه فکر جمع کردن پول و اموال نبود و دستمزدش را مستقیم در اختیار خانواده قرار می داد.  زهرا مختاربند، فرزند سوم شهید حمیدمختاربند از شهدای مدافع حرم می گوید : پدرم به خانواده محبت زیادی داشت و نه تنها اعضای خانواده خودمان بلکه خواهرزاده های ایشان نیز از این محبت بی نصیب نمانده بودند، گفت: این روحیه پدرم داغ شهادت و تحمل آن را سخت تر می کرد، هنوز به یاد دارم که پدرم ساعت سه شب از خواب برای نماز شب بیدار می شدند و خود را برای رفتن به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها آماده می کردند..
در نمازهای خاضعانه و عاشقانه خود به‌ویژه ، که مقید به آن بود☝️، هیچ‌یک از قنوت‌هایش را بدون گریه و تضرع و طلب سپری نمی‌کرد😔 در زمان سکونت در شهر قم، نماز جماعت صبح ایشان با دویدن از مسیر مسجد تا خانه ترک نمی‌شد👌🏃 به‌طوری‌که این کار را برنامه ورزشی خود قرار داده بود و معمولاً بین الطلوعین را با اقامه نماز جماعت و ورزش و قرائت قرآن، زیارت عاشورا و دعای عهد و دیگر ادعیه تا طلوع آفتاب بیدار سپری می‌کرد.✨ همین‌طور گرفتن که گرمای هوا هم مانع انجامش نمی‌شد. حاج حمید طلبه نبود ولی با خوی طلبگی خود نسبت به انجام منکر و ترک معروف در جامعه بی‌تفاوت نبود👌🌸. بسیار دلسوز و مهربان و گره‌گشا، برای اطرافیانش و همه هم نوعانش بود، دلسوزی و مهربانی و انسان دوستیش را با حضور در جبهه سوریه چه زیبا به تصویر کشید و وسعت شعاع و دامنه علاقه خود را به هم نوعانش، با نثار جانش💔، چقدر خوب نشان داد.
دختر شهید : تابستان سال 94 پدرم از سفر برگشت، در پیامک هایی که می زدیم همیشه می گفت که برایم دعا کنید و من می دانستم که دعای مد نظر او چیست! پدرم همیشه به دنبال شهادت بود و کاری کرده بود که همه اعضای خانواده را برای شهادتش آماده کرده بود.    آنقدر روحیه پدر لطیف شده بود که وقتی از ماموریت بر می گشت با صدای گریه نماز شب های شان از خواب بلند می شدم و فهمیدم پدرم با تمام وجود شهادت را از خداوند می خواهد او همیشه این شعر را که قبلا پیش رهبر خوانده شده بود بلند و خطاب به من که اسمم زهرا بود زمزمه می کردند. «ما مدعیان صف اول بودیم، "زهرا" از آخر مجلس شهدا را چیدند » آخرین لحظه در خواستم پدرم  در خاطرم  که از من یک لیوان آب  در خواست کردند و من صبر کردم که پدر آب را بنوشد و لیوان را ببرم که دیدم پدرم گفت: "زهرا ببخشید به زحمت افتادید"  وقتی که این حرف را زدند خود به خود اشک چشم هایم را خیس کرد و متوجه شدم پدر به شهادت نزدیکتر شده است.  ما تقریبا آمادگی شهادت پدرم را کسب کرده بودبم، حتی به خاطر آن  وابستگی و عطوفتی که بین ما بود،به من می گفت: می دانی چرا اسم مستعار من را ابوزهرا گذاشتند؟ گفتم نه بابا ! گفت: چون هم به حضرت الزهرا(س) خیلی علاقه داشتم و هم اینکه همنام دخترم  است که دوستش دارم .
✳️ شهید مختاربند 🔹من حدود دو سال شهید مختاربند بودم. روز اول كه با ايشان براي مبلغ كرايه صحبت كردم با من شرط گذاشت و گفت: شيخ شرط من این است که اجاره منزل بايد اول ماه آماده باشد. ما شرط ايشان را قبول كرديم. 🔸اما بعضي مواقع با خودم فكر مي‌كردم آقاي مختاربند كه چهارده معصوم را مي سازد و از بچه‌های جبهه و جنگ است چرا اينقدر اصرار دارد كه حتما اول ماه بايد پول آماده باشد، براي من تعجب آور بود. 🔹حدود دو سالي ما نشستيم بعد از دو سال جايي را پيدا كرديم و آمديم اثاثيه را بار كرديم. هنگام خداحافظی مرا صدا زد و يك پاكت به دستم داد. تعجب كردم گفتم اين چيست؟ گفت اي براي خانواده است. 🔸پاكت را باز كردم و ديدم تمام كرايه اين دو سال را جمع كرده و همه را به من برگردانده از طرفي معما برايم حل شد و از طرفي خوشحال شدم كه تمام پولها به من برگردانده شد، بله خداوند مي‌داند توفيق را به چه كسي عطا كند. 🌷
یکی از خصوصیات بارز سردار شهید مختاربند تبعیت شان از مقام ولایت بود، طوری که می گفتند چنان با تمام وجود به حقانیت وجود رهبرم اعتقاد دارم که اگر ایشان بفرماید وارد آتش شو،میشوم. در توصیه هایی که ایشان برای دوستانشان نوشته اند آمده است،«ولایت مانند ستونی ست که در همه بحران ها باید به ایشان اقتدا کنیم و اگر در اطاعت از ولایت شک کنیم، همان کاری را کرده ایم که دشمن می خواهد و ایجاد این شک و شبهه یعنی برانداختن تیرک خیمه ی جمهوری اسلامی است.»